سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://up.p30room.ir/uploads/139512886810321.jpg
ماشین آدم کشی امریکا
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 10:10 صبح

"بلک واتر" ماشین آدم‌کشی و ترور آمریکا

اگرچه تاریخ تاسیس شرکت امنیتی و نظامی "بلک واتر" به سال 1997 باز می‌گردد، اما در زمان تجاوز ارتش آمریکا به افغانستان و عراق در سال‌های 2001 و 2003، فعالیت‌های "بلک واتر" رونق بیشتری یافت.

به گزارش‌‌خبرنگار سیاست خارجی باشگاه خبرنگاران، در بحبوحه جنگ اوکراین در شرایطی که شرق و غرب  یک بار دیگر در برابر هم صف آرایی کرده بودند و منطقه کریمه به مناقشه جدید روسیه و آمریکا بدل شده بود، باز هم نام "بلک واتر" بر سر زبان‌ها افتاد.

موضوع زمانی آغاز شد که در برخی سایت‌های خبری، فیلمی مبنی بر حضور نظامیانی بی نام ونشان در شهر "دونتسک" اوکراین منتشر شد؛ این نظامیان در حالی که صورت پوشیده‌ای داشتند به تظاهرات مردم هوادار روسیه حمله‌ور شدند و تظاهرکنندگان درحالی که متفرق می‌شدند، نام" بلک‌واتر" را صدا می‌کردند.

شکل‌گیری بلک واتر


"بلک واتر" نام قدیمی شرکتی است که امروزه "آکادمی" نامیده می‌شود و شعار آن "نخبه پروری و حمایت اعتماد ساز" است، ماموران بلک واتر مزدوران جنگی هستند و پرچم آن ردپای سیاه حیوانی وحشی در میان نشانه قرمز هدف گیری تفنگ است.



"اریک پرینس" تنفگدار سابق ارتش آمریکا در سال 1997  با مساعدت "آل کلارک"، کمپانی "بلک واتر" یا "ایکس ای" را به عنوان شرکتی که خدمات امنیتی ارائه می‌کند در کارولینای شمالی تاسیس کرد. از آن تاریخ به بعد "بلک واتر" به عنوان نیرویی نظامی پا به پای ارتش آمریکا در کارزارهای گسترده این کشور در نقاط مختلف دنیا حضور به عمل رساند.



ظهور شرکت‌های خصوصی فعال در زمینه ارائه خدمات نظامی، از تحولات صورت گرفته در پیکارهای نظامی قرن 21 است. این شرکت‌ها که تحت عنوان شرکت‌های نظامی خصوصی (private military company) فعالیت می‌کنند، صورت امروزی نیروهای مزدورهستند که از قدیم در صحنه درگیری‌های نظامی فعال بوده‌اند.
 
"بلک واتر" را باید یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های خصوصی نظامی در دنیا دانست که بسیاری از ماموریت‌های حساس پنتاگون و سازمان سیا را برعهده دارد.

با آغاز هزاره سوم و پس از واقعه 11 سپتامبر2001، سردمداران و استراتژیست‌های کاخ سفید به بهانه مبارزه با تروریسم و تامین صلح و منیت جهانی، بر دامنه لشگرکشی‌های خود در نقاط مختلف دنیا افزودند و افغانستان و عراق دو منطقه در خاورمیانه بودند که در معرض تجاوزات نظامی گسترده‌ ارتش آمریکا قرار گرفتند.

"بلک واتر" مدت کوتاهی پس از 11 سپتامبر، قراردادی 5?4 میلیون دلاری برای تأمین امنیت مقر سیا در کابل با دولت آمریکا امضا کرد و سپس با اشغال عراق از سوی آمریکا، قراردادی 27 میلیون دلاری برای تأمین امنیت "پل برمر"، فرماندار نظامی عراق، با پنتاگون امضا کرد.

"جرمی ساهیل" در کتاب "ظهور قدرتمندترین ارتش اجیر جهان" به بررسی مراحل تکوین و گسترش "بلک واتر" پرداخته است. وی در این کتاب نشان می‌دهد که چگونه این شرکت به یکی از بزرگ‌ترین هم پیمانان جنگی آمریکا علیه دیگر کشورها در دوران پس از یازده سپتامبر بدل شده است.



"مارک مازتی" دیگر پژوهشگری است که به کنکاش پیرامون فعالیت‌های شرکت "بلک واتر" پرداخته است، وی در کتاب "در مسیر دشنه" اشاره می‌کند که شرکت مذکور عملا به بخشی از نیروهای عملیاتی سیا تبدیل شده است و قسمت‌های سازمانی و کادری این شرکت به شدت درگیر عملیات‌های محرمانه علیه کشورهای هدف آمریکا شده‌اند.

اگرچه تاریخ تاسیس شرکت امنیتی و نظامی "بلک واتر" به سال 1997 باز می‌گردد، اما در زمان تجاوز ارتش آمریکا به افغانستان و عراق در سال‌های 2001 و 2003، فعالیت‌های "بلک واتر" رونق بیشتری یافت.

جنایت‌های بلک واتر در عراق


در دوران اشغال عراق توسط ارتش آمریکا، شرکت "بلک واتر" در نقش ماشین ترور و آدم‌کشی واشنگتن ظاهر شد و در حدود 195 عملیات تروریستی را در خاک عراق ترتیب داد. بنابر گزارش‌های مخابره شده از جنگ عراق، صدها تن از غیرنظامیان این کشور قربانی توحش مزدوران "بلک واتر" شده‌اند، مزدورانی که به استناد گزارشات شاهدان عینی در حین ارتکاب جنایت‌های خود حالت عادی نداشته و مست بودند.



در 16 فوریه 2005، نیروهای بلک‌واتر که یکی از کاروان‌های وزارت امور خارجه آمریکا را اسکورت می‌کردند، یک اتومبیل عراقی را زیر آتش سنگین خود قرار دادند. آنها ادعا کردند که از سوی این خودرو به سوی آنها شلیک شده است در حالی که تحقیقات نشان داد یکی از مأمورین بلک‌واتر این کار را انجام داده و به اتومبیل خودی شلیک کرده بود. پس از این جنایت "جان فرس" ، سفیر آمریکا در عراق، از مجازات این مزدوران جلوگیری کرد زیرا به نظر وی این کار می‌توانست روحیه بقیه افراد را کاهش دهد.

در 30 می 2007، نیروهای بلک‌واتر یک غیر نظامی عراقی را مورد هدف قرار داده و از پای درآوردند. به گفته آنها این راننده عراقی بیش از اندازه به کاروان وزارت امور خارجه آمریکا نزدیک شده بود.



اما شاید بتوان اوج جنایت‌های مزدوران بلک واتر در عراق را حادثه 16 سپتامبر2007 دانست؛ در این واقعه ماموران بلک واتر  با شلیک به سوی مردم غیرنظامی در "میدان نیسور" بغداد 17 تن را به قتل رساندند. عاملان این قتل عام علت تیراندازی به مردم را تهدید علیه جان خود عنوان کردند. این در حالی است که نتایج تحقیقات و شهادت حاضران حکایت از شروع بی دلیل تیراندازی از سوی مزدوران بلک واتر داشت.

نکته جالب آنکه، دادگاه فدرال آمریکا در جریان محاکمه عاملان این جنایت، رای به تبرئه پنج کارمند شرکت بلک واتر داد؛ رای‌ای که اعتراض گسترده محافل حقوق بشری دنیا را به همراه داشت.
   
روزنامه نیویورک تایمز در دسامبر 2009 گزارش داد که مقاطعه کاران بلک واتر در فاصله سال‌های 2004 تا 2006 در همکاری با سازمان سیا، عملیات مخفیانه زیادی را در خاک عراق ترتیب دادند. پس از این گزارش "لئون پانتا" رییس وقت سازمان سیا، همکاری این سازمان با مزدوران جنگی بلک واتر را تکذیب کرد.

نفوذ  مزدوران بلک واتر در سوریه


در مارس 2011 با آغاز جنگ داخلی در سوریه و گسیل تروریست‌های تکفیری به این کشور، ماموران بلک واتر نیز فرصت را مغتنم شمردند و به نیابت از آمریکا، در کارزار سوریه به نقش آفرینی فعال پرداختند.



"شرکت امنیتی مخوف بلک‌واتر در داخل و خارج مرزهای سوریه حضوری فعال دارد". این جمله ای بود که "حسنین هیکل" روزنامه‌نگار شهیر مصری در مصاحبه با پایگاه اینترنتی "قاسیون" مطرح کرد.

بلک واتر و انجام عملیات تروریستی در پاکستان

پاکستان را باید از دیگر جولانگاه‌های، شرکت بلک واتر دانست، بسته شدن مسیر تدارکاتی ناتو در پاکستان، فعالیت این شرکت در اسلام آباد را طی دو سال اخیر افزایش داده است.



بلک واتر در سال 2009 فعالیت‌ها و عملیات‌های تروریستی گسترده‌ای در سراسر پاکستان انجام داد با این وجود دولت پیشین پاکستان همواره حضور این پیمانکار امنیتی آمریکایی را در این کشور تکذیب می‌کرد.

در سپتامبر سال 2010، "واین میدسن" روزنامه نگار معروف آمریکایی با افشای اسنادی از نقش شرکت بلک واتر در انفجارهای تروریستی پاکستان پرده برداشت. "میدسن" در افشاگری‌های خود خاطرنشان کرد که نیروهای "بلک واتر" یا "زی" مسئول اصلی انفجارھای تروریستی در پاکستان هستند و طالبان پاکستان اسمی است که در واقع بلک واتر از آن سوء استفاده می‌کند.

دولت پاکستان در اواخر سال 2013 به سرویس‌های اطلاعاتی این کشور یک هفته فرصت داد که اعضای شرکت امنیتی بدنام آمریکایی موسوم به بلک واتر را (که در حال حاضر به عنوان سرویس‌های ایکس ای ال ال سی شناخته می‌شوند) شناسایی و دستگیر کنند.



تحقیقات دستگاه‌های ذی‌ربط پاکستانی نشان می‌دهد، شرکت امنیتی بلک واتر با نام جدید "توتال سولوشن" در شهرهای مختلف پاکستان از جمله اسلام‌آباد، پیشاور، کویته و کراچی فعال شده است. جاسوسان آمریکایی که در گذشته با اجاره ویلا و خانه‌های بزرگ در مناطق دور افتاده فعالیت می‌کردند، در حال حاضر از ساختمان سفارت و کنسولگری‌های آمریکا که به بهترین امکانات مجهز است برای فعالیت خود استفاده می‌کنند.

در طی سال‌های اخیر در هر کجای دنیا که جنگ و خونریزی بوده است، ردپایی از مزدوران بلک واتر نیز وجود داشته است؛ در حال حاضر هم که اوکراین در کشاکش میان غرب و شرق دست و پا می‌زند به نظر می‌رسد بلک واتری‌ها به نیابت از آمریکا برای سرشاخ شدن با مسکو به کارزار اوکراین پاگذاشته‌اند.

منبع: باشگاه خبرنگاران



اینجا امریکاست
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 12:54 صبح
گزارش یک نهاد بین‌المللی از نقض گسترده حقوق بشر در ایالات متحده

اینجا آمریکاست مدعی دفاع از حقوق بشر!

دید‌بان حقوق بشر طی گزارشی، ایالات متحده آمریکا را به خاطر نقض گسترده حقوق‌بشر، مورد انتقاد قرار داد.

به گزارش خبرگزاری فارس، سازمان دیدبان حقوق بشر طی گزارش تکان‌دهنده‌ای، فهرست بلندبالایی از نقض حقوق بشر توسط دولت واشنگتن ارایه کرد؛ تجاوز به عنف در زندان‌ها، تبعیض نژادی علیه رنگین‌پوستان، قتل هدفمند غیرنظامیان و استثمار صدها هزار کودک کار در مزارع از جمله موارد نقض حقوق بشر است که توسط دولت آمریکا صورت می‌گیرد.
در این گزارش آمده است: هیچ‌گاه وعده «باراک اوباما» رئیس‌جمهوری آمریکا، در مورد بستن بازداشتگاه گوانتانامو عملی نشد.
شمار زندانیان آمریکا طبق گزارش مذکور، در سال 2011 (سه سال قبل) دو میلیون و 200 هزار نفر بود.
این اتهامات در حالی متوجه آمریکاست که مقامات این کشور دیگر کشورها از جمله ایران را به نقض حقوق بشر متهم می‌کنند.

روزنامه کیهان



فیزیکدان اسلام ستیز
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 1:29 عصر

10 نفری که در آمریکا بذر اسلام‌هراسی می‌افشانند/ فیزیکدان اسلام‌ستیز آمریکایی کیست؟

گروه‌های ضد اسلام تقریبا پدیده نوینی هستند و بیشتر آن‌ها پس از حادثه سقوط برج‌های دو قلو در یازدهم سپتامبر 2001 بوجود آمدند. این گروه‌ها رفتارهای بسیار متخاصمانه‌ای نسبت به مسلمانان دارند. اعضای اینگونه سازمان‌های ضد اسلامی، مسلمانان را بیگانه دانسته و رفتارهای غیر انسانی با مسلمانان را مجاز می‌داند.

به گزارش خبرنگار سیاست خارجی باشگاه خبرنگاران؛ اسلام هراسی در غرب به ویژه در آمریکا به یکی از فعالیت‌های سود جویانه و تبلیغاتی تبدیل شده، به طوری که برخی افراد برای مشهور شدن و خراب کردن چهره نورانی اسلام دست به راه اندازی سازمان‌های ضد اسلامی می‌زنند و از این راه به اهداف شومی از قبیل تفرقه پراکنی و ایجاد ناهنجاری‌های اجتماعی با برپایی گردهمایی و سخنرانی‌های ضد اسلامی می‌پردازند.


باشگاه خبرنگاران در گزارشی که در تاریخ 23 دی 1392 با عنوان "10 نفری که در آمریکا بذر اسلام‌هراسی می‌افشانند / حضور یک زن فاشیست در لیست گروه‌های افراطی + جزئیات و تصاویر" منتشر شد به 3 تن از افرادی که در زمینه اسلام هراسی فعالیت و علیه مسلمانان فعالیت می‌کردند اشاره کرد و در این گزارش نیز قصد داریم به افشای هویت سه نفر دیگر از اسلام هراسان بپردازیم.

فیزیکدانی که یک اسلام هراس تمام عیار است
 

"بیل وارنر" "Bill Warner " ملقب به "بیل فرنچ" "Bill French" یکی از 10 شخص اسلام ستیز از مجموعه افراد حاضر در گروه‌های نفرت است. وی بیشترین میزان تحصیلات را در میان شخصیت‌های ضد اسلامی در" آمریکا" داراست  .   وارنر دارای مدرک دکتری در رشته‌های "فیزیک" و "ریاضی" از دانشگاه "NC State University  " است.


او نظرات "ضد اسلامی" خاص و متفاوتی نسبت به سایر شخصیت‌های ضد اسلامی دارد، او با اینکه هیچ‌گونه مطالعات مذهبی نداشته و در زمینه قانون نیز هیچ‌گونه تحصیلاتی نداشته خود را در زمینه اسلام هراسی و تبلیغ علیه مسلمانان، قانون اسلام و شریعت در آمریکا مدعی می‌داند، و از "توده‌های ضد اسلامی" حمایت و دانشجویانش را به فعالیت‌های ضد اسلامی دعوت می‌کند  . 

برخی از مواضع ضد اسلامی "بیل وارنر": 

بیل در بخشی از کتاب خود درباره دین مبین اسلام چنین گفته است: "برای به تمدن رسیدن دو راه وجود دارد، یکی داشتن قانونی ناب همچون طلا و دوم افکار ناب و انتقادی است، که در اسلام هیچ یک از این دو وجود ندارد".


تنها با اکتفا به این یک جمله او می‌توان یافت که او هیچ‌گونه شناختی نسبت به اسلام و قانون ندارد، زیرا اسلام برای تمامی مسیرهای درست زندگی راه‌ کارها و قوانینی وضع کرده است.

او اسلام را دینی برای وحشی‌گری معرفی می‌کند و با نشان دادن فیلم‌ها و عکس‌هایی از گروه‌های تروریستی آمریکایی ساخته‌ای همچون القاعده و یا دیگر گروه‌های تکفیری سعی بر این دارد که اسلام را دینی متوحش معرفی و در اصطلاح با این کار خود برای اسلام ضد تبلیغ می‌کند و این در حالی است که دین مبین اسلام هیچ گاه تفکر التقاطی و تکفیری را برنتافته و در هیچ یک از آموزه‌های اسلام نمی‌توان ردی از تفکر گروه‌های تروریستی تحت حمایت و امر آمریکا همچون القاعده را یافت.

بیل در سایت رسمی خود با بیان اینکه آمریکایی‌ها می‌بایست تا آخرین نفس خود پا به پای "اسرائیل" بایستند و علیه اسلام مبارزه کنند می‌نویسد: "اسرائیل برادر ما و هموار کننده مسیر رسیدن به آزادی و صلح جهانیست، آن‌ها هم مسیر با ما در ایجاد دنیایی خالی از کنش و ناعدالتی کوشش می‌کنند و ما می‌بایست این مسیر را از عوامل بازدارنده از جمله اسلام و مسلمانان پاک کنیم"!


ادعای وارنر نسبت به مسلمانان:

به گزارش سایت خبری "counterjihadreport  " به نقل از این فرد اسلام ستیز، مسلمانان را افرادی معرفی کرده که خود را به خواب زده‌اند و فردی که خود را به خواب زده را نمی‌توان بیدار کرد و در ادامه آورده است: "عملیات تروریستی مسلمانان در 11 سپتامبر نشان داد که این افراد که در دین، احکام و شریعتشان بیش از 30 درصد از جهاد و جنگ و نابودی غیر مسلمانان صحبت می‌کنند قابل هدایت نیستند و باید ابتدا آن‌ها را از کشور و سپس جهان پاک کرد"!


او در ادامه ادعاهای ضد اسلامی خود آورده است: "وقتی در پرچم کشورشان و یا حزبشان شمشیر جنگ نمایان است، این خود سندی برای وحشیگری‌شان است". 

بیل فرنچ در جلسات درسی خود بیش از اینکه به موضوعات درسی بپردازد به بحث د‌رباره اسلام و شست و شوی ذهن دانشجویان خود پرداخته و آن‌ها را تشویق به حمایت از اهداف رژیم صهیونیست و اسلام گریزی می‌کند.

او در سایت خود اینگونه ادعا کرده که به موجب اهمیت بالای هشیاری دادن به جوانان آمریکایی موسسه

{Center for the Study of Political Islam (CSPI)  } را راه اندازی کرده و تا پایان دادن به اسلام راه او پایان نخواهد یافت.! 

با گذشت سالیان بسیار از واقعه 11 سپتامبر 2001، و با وجود افشا شدن نقش کثیف صهیونیست و آمریکا در ساختن این نمایش او همچنان با اتکا بر این اتفاق جوانان و بیشتر قشر دانشجو را ترغیب به اسلام گریزی می‌کند و می‌گوید: FBI"  " همه تلاش خود را برای جلوگیری مجدد این گونه اتفاقات می‌کند و این امر بدون جلوگیری از ورود مسلمانان به کشور امکان پذیر نیست. 

منابع مالی هزینه‌های بیل وارنر چگونه تامین می‌شوند؟

  

استیون امرسون (Steven Emerson  ) که فردی اسلام ستیز و افراطی است خود را پشت بیل وارنر قرار داده و حمایت‌های مالی و اهداف او را پیش می‌برد. امرسون، میلیارد آمریکایی در چاپ و پخش کتاب‌ها و در تهیه و ضبط و پخش فیلم‌های بیل نقش به سزایی ایفا می‌کند، این حمایت‌ها به حدی است که (tennessean  ) در مقاله‌ای هر دوی آنها را در یک لیست جا داده است. 

 

"بریژیت گابریل" اسلام ستیز خبرنگار:

"بریژیت گابریل" "Bright Gabriel" زن "لبنانی مسیحی" است که ملیت آمریکایی دارد و خبرنگارِ «"فاکس نیوز"» و «"سی‌ان‌ان"» است. در صفحه‌ای برای این فرد که در سایت "ویکی پدیا" تهیه شده است آمده «بریژیت گابریل» از تحصیلات دانشگاهی برخوردار نیست. با این حال او پیرامون مباحث دینی و قانونی ادعاهایی را مطرح می‌کند.

او که یکی از عوامل و گزارشگران فاکس نیوز است از این جایگاه بارها برای گمراهی مردم و مخاطبانش استفاده کرده و اهداف شوم خود را از طریق این رسانه به گوش بینندگان این شبکه می‌رساند  .    

گابریل که سعی بر لکه دار کردن اسلام دارد در یک سایت ضد اسلامی با انتشار تمامی کتاب‌هایش آنجا را به پایگاهی برای تبلیغات ضد اسلامی تبدیل کرده است.

گابریل در سایت "   c4israel.us  " علاوه بر پخش بذر ترس از اسلام و اسلام هراسی از مسیحیان و سایر فرقه‌ها تقاضا دارد که به حمایت رژیم صهیونیستی بپردازند.

بخشی از اقدامات جنجالی گابریل:

 او سازمان "اقدام برای آمریکا"   "ACT! for America" که از سوی صهیونیست‌ها مورد حمایت است را تاسیس کرد  .   او به همراه "گای روجرز"، که هر دو تحلیلگر تروریسم‌اند، با لحنی کنایه‌آمیز گفت : ان.پی.آر با اخراج "خوان ویلیامز" که روزنامه نگار و تحلیگر سیاسی رادیوی ملی آمریکا است و در "فاکس نیوز" برنامه اجرا می‌کند، این پیام بسیار آشکار را به اسلام‌گرایان سراسر جهان رساند که اگر چه شریعت، در قوانین آمریکا جایگاهی ندارد اما نخستین متمم قانون اساسی است. ویلیامز در مصاحبهمورخ 15 اکتبر اظهار داشت که با وجود تنفرش از پیشداوری و احساسات نژاد پرستانه، هنگامی که "افرادی را با لباس اسلامی در هواپیما می‌بیند دچار تشویش می‌شود". این کلام، بخاطر متهم کردن همه مسلمانان به تروریسم، مقدمات اخراجش را از شبکه "ان پی آر"، و استخدام او توسط شبکه "فاکس" (که خود در مورد اسلام اهانت می‌کند) را فراهم کرد.

وی جنبش "شورای حقیقت آمریکا" "American Council for Truth» را نیز تاسیس کرد که متاسفانه نقش بسیار بزرگی در ناکام کردن تلاش‌های مسلمانان ایالت «اوکلاهوما» برای اصلاح قانون این ایالت مبنی بر اجرای احکام دین اسلام در معاملات مسلمانان برعهده داشت.

بخشی از صحبت‌های مضحکانه گابریل:

او دراظهارات خصمانه خویش می‌گوید: "در جهان اسلام، افراط، یک اصل است".

او اسلام را مانع پیشرفت و عامل عقب ماندگی میداند و مدعی می‌شود اسلام تربیت کننده "تروریست" است.

او در تمامی سخنان خود از رژیم اشغالی حمایت کرده و در یکی از فیلم‌هایش بر این باور است که اسراییل عامل برقراری صلح منطقه و دلیلی بر آرام نگه داشتن مسلمانان است.

گابریل که کار نویسندگی نیز انجام می‌دهد در خصوص کشته شدن بن لادن و همچنین تلاش ایالات متحده برای کشتن دیگر اعضای القاعده به فاکس نیوز می‌گوید:" در واقع حملاتی که ما پیشتر فکر می‌کردیم در تاریخ یازدهم سپتامبر سال2001   میلادی به دست القاعده انجام شده، از آنان بر نمی‌آمده است."

"پائول دیوید گاباتز" یکی دیگر از عناصر ضد اسلام

یکی دیگر از اعضای اصلی تبلیغات ضد اسلامی که در آمریکا فعالیت‌های گسترده‌ای دارد، "P. David Gaubatz" ("پائول دیوید گاباتز") است.

به گفته سایت "myislam.dk" "گاباتز" حدود 20 سال در رده‌‌‌بالای ارتش آمریکا بوده و 12 سال آخر کاری خود را به عنوان مامور ویژه تحقیقات نیروی هوایی ارتش گذراند. او بعد از اتفاقات ساختگی 11 سپتامر یک سال تحت آموزش زبان عربی بود بعد از آن برای ماموریت سرّی به عربستان سفر کرد و از آنجا در زمان حمله به کشور عراق به آنجا عزیمت کرد.

در مدت زمان جنگ در عراق او بارها در شبکه‌های خبری از جمله "CBS", "ABC", "CNN", "NBC" وغیره به گزارش و تحلیل جنگ به صورت یک طرفه پرداخت.

سال 2008 تحولی در زندگی او به وجود آورد به صورت ناگهانی به آمریکا بازگشت و فعالیت ضد اسلامی خود را آغاز کرد.

بنا بر علام سایت خبری "wnd": او پسر خود را (Chris)در همان سال به CIA سپرد و از او یک جاسوس ضد مسلمانان ساختند.   

 سایت "talkingpointsmemo"  افزود: گاباتز در همان سال با همکاری پائول سپری "Paul Sperry" کتاب "مافیای اسلام" (Muslim Mafia) را به چاپ رساند.

در کتاب "مافیای اسلام" آنها با در نظر گرفتن اعضای القاعده و افراطیون مسلمان و الگو قرار دادن آنها اسلام را ایدئولوژی برای نابودی و مافیایی دانستند که برای پیشبرد اهداف خود از هرگونه ابزار و فشاری استفاده می‌کنند.

گاباتز رئیس "the Council on American-Islamic Relations (CAIR)" "کنسول ارتباطات اسلامی آمریکاست" که در این مرکز با همکاری پسرش به جاسوسی از مسلمانان و کشورهای اسلامی می‌پردازد.

او مدعی است: اطلاعات بدست آمده توسط پسرش و سایر اعضای این سازمان پس از برسی و تکمیل در اختیار "FBI" قرار می‌گیرد که بیشترین کمک را به جلوگیری از عملیات تروریستی و کلاه برداری مسلمانان در کشور را دارد.

شعار آنها در "CAIR" "برقراری آزادی کاری برای همگان" (making democracy work for everyone) است. اما بر خلاف شعارشان به محدود سازی مسلمانان برای کار و فعالیت های اجتماعی می‌پردازند.

بنا بر افشا سازی سایت "loonwatch" گاباتز بیشترین هزینه مالی را برای فعالیت‌های ضد اسلامی خرج می‌کند، گروه‌های خود را با پول تحریک به ایستادگی در برابر اسلام و مسلمانان می‌کند. و در شرکت‌های خود از هیچ مسلمانی استفاده نمی‌کند و همچنین دیگر شرکت‌ها را تشویق به اخراج کارکنان مسلمان می‌کند.

منبع: باشگاه خبرنگاران



تنفر مردم جهان 5
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 2:3 صبح
چرا مردم جهان از آمریکا متفرند؟ (5)
اسلام ستیزی و حمایت از صهیونیسم جهانی

گروه بین‌الملل - رجانیوز: ضیاءالدین سردار، نویسنده و منتقد فرهنگی است که در حوزه های مختلفی چون «آینده پژوهی»، «نقد ادبی»، «روابط فرهنگی»، «نظریه انتقادی» و «مطالعات اسلامی» قلم می زند و در این حوزه ها دارای بیش از 45 کتاب تالیف شده از جمله آینده تمدن اسلامی (1979)، انتقام آتن (1988)، پست مدرنیسم و دیگری (1998)، شرق شناسی (1999)، از الف تا ی زندگی پست مدرن (2002) و... است. 

به گزارش رجانیوز، او متولد 1951 و دارای سوابقی چون عضویت در «کمیسیون حقوق بشر و برابری» و نگارش در نشریات متعددی چون «Nature »، « New Scientist »، « New Statesman » و برنامه سازی در شبکه های مختلف تلویزیونی انگلستان از جمله BBC  و شبکه 4 تلویزیون دولتی این کشور است و به این واسطه چهره نسبتا شناخته شده ای در سطح بین المللی به شمار می رود.

یکی از پرفروش ترین کتاب های وی در سطح بین المللی، «چرا مردم از آمریکا متنفرند» نام دارد که با همکاری مریل دیویس در سال 2002 به چاپ رسید. این کتاب مشتمل بر 7 فصل و دربرگیرنده برخی از علل فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی نفرت مردم جهان از دولت ایالات متحده آمریکاست که توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است. کمیته صیانت از منافع ایران در سلسله گزارش های زیر گوشه ای از دیدگاه های وی پیرامون ماهیت استعماری آمریکا را به صورت چکیده و خلاصه شده در اختیار خوانندگان محترم قرار می دهد.
 
 
این گزارش به یکی از مهمترین دلایل نفرت مسلمانان از دولت ایالات متحده آمریکا می پردازد که از یک سو به حمایت بی قید و شرط از رژیم صهیونیستی می پردازد و از سوی دیگر در قالب های مختلف (خصوصا در تولیدات هنری و رسانه ای) اسلام ستیزی را در میان مخاطبین خود ترویج می نماید. گفتنی است در این زمینه نیز یاداشت های تکمیلی فراوانی وجود دارد و این گزارش، تنها خلاصه ای از دیدگاه های نویسنده در کتاب «چرا مردم از آمریکا متنفرند» می باشد:
 
یک دلیل نفرت مردم از آمریکا 
 
رابرت فیسک خبرنگار پیش کسوت بریتانیا در خاورمیانه می گوید پس از سلسله سخنرانی هایی در سال 2002 در آمریکا با عنوان «11 سپتامبر: بپرسید چه کسی آن را انجام دا اما به خاطر خدا نپرسید چرا!» یک افسر بازنشسته نیروی دریایی ایالات متحده که تجربیات شخصی خود از جنگ خاورمیانه در سال 1973 را تعریف می کرد به من گفت: «زمانی که هواپیماها و تانک های کشورمان را در تلویزیون دیدم که برای حمله به فلسطینی ها استفاده می شدند توانستم بفهمم که چرا مردم از آمریکا متنفرند!»
 
استاندارهای دوگانه 
 
کریس توئنزینگ سردبیر بسیار محترم میدل ایست ریپورت، بگومگوی خودش را با خدمتکاری که حوالی کانال سوئز ملاقات کرده بود، توصیف می کند. کریس می نویسد: «وقتی در کافه او چای می نوشیدم یک صندلی آورد که با هم گپی بزنیم؛ چیزی از گفتگوی دلپذیر ما نمی گذشت که او در چشم های من نگریست و گفت: حالا می خواهم یک سوال صریح از تو بپرسم، چرا آمریکایی ها از ما متنفر هستند؟ وقتی او در حال توضیح منظور خود بود و من هم همین کار را می کردم چند نظر راجع به اینکه چرا دیگران از ما متنفر هستند ارائه کردیم. تعدادی از قطعنامه های سازمان ملل آشکارا اشغال کرانه غربی، نوار غزه و اورشلیم غربی توسط اسرائیل را به عنوان عملی غیرقانونی شناخته اند. با این وجود هنوز اسرائیل 40 درصد از تمام کمک های خارجی ایالات متحده را – بیش از مجموع کمک های خارجی سالانه ایالات متحده با بیش از 5/3 میلیارد دلار سالانه در سال های اخیر –حدود 500 دلار برای هر شهروند اسرائیلی دریافت می کند. (به طور متوسط در پایان سال هر مصری 656 دلار درآمد دارد) اسرائیل تمام این کمک ها را برای ساختن شهرک های جدید در اراضی فلسطینی و خرید هواپیما و بالگردهای جنگی ساخت آمریکا، صرف می کند. مستخدم پرسید: چرا آمریکایی ها از اسرائیل حمایت می کنند در حالی که اسرائیل عرب ها را سرکوب می کند؟ او ادامه داد که: شواهد آشکار نشان می دهند که تحریم اقتصادی تحت رهبری آمریکا علیه عراق، شهروندان عراقی را در زحمت انداخت در حالی که به سختی رژیم صدام را تحت تاثیر قرار می داد. یک بررسی یونیسف که نظرات او را تائید می کرد، حاکی از آن بود که اگر تحریم ها نبودند 500 هزار کودک زیر 5سال می توانستند امروز زنده باشند. مستخدم مخالفتش را ابراز داشت که مطمئنا کودکان عراقی دشمنان صلح و امنیت جهانی نبودند، هرچند یک دیکتاتور وحشی بر آنها حکومت می کرد.
 
ایالت متحده تمدید تحریم ها علیه عراق را اعلام کرد زیرا صدام حسین قطعنامه های سازمان ملل را زیر پا می گذاشت ولی آمریکا با اسرائیل همراه ماند وقتی اسرائیل قطعنامه 242 سازمان ملل را (که در آن خواهان خروج نیروهای اسرائیلی از سرزمین های اشغالی جنگ 1967 بود) بیش از سی سال زیر پا گذاشته بود. عرب ها و مسلمانان از این مسائل و دیگر سیاست های آمریکا آزرده هستند. تنها منطقی که آن جوان مصری می توانست ببیند، این بود که آمریکا جنگ جهان گستری را علیه اسلام دنبال می کند که در آن قربانیان عموما مسلمانان هستند. 
 
اسلام ستیزی در شرق شناسی
 
سنت جدلی گزارش علیه اسلام با جان اهل دمشق (متوفی به سال 748 میلادی) شروع شد که این دین را تهدیدی علیه مذهب، وحشی، شیطانی، شهوانی و متروک، متعصب و غیر قابل انعطاف معرفی می کرد که بر تمام هنجارهای زندگی مسیحی تحمیل شده است. جان اهل دمشق از اساس " اسلام را فریبی مذهبی جلوه داد که از ابتدا برای تسهیل تجاوز و حمله و شهوت منشعب شده" و بدین ترتیب کوشید با نمایاندن آن به صورت چیزی که نمی توانست باشد جلوی هر گونه شناخت واقعی از این دین را بگیرد. نورمن دانیل در فصل دوم کتابش با عنوان " قهرمانان و اعراب مسلمان" این رویکرد را " جهل عالمانه" توصیف می کند که به صورت استراتژیک برای اهداف تبلیغاتی به کار گرفته شده بود. کلیشه های خام جان دمشقی تاثیری بلند مدت بر تولیدات (محصولات) آموزشی و فرهنگی غرب داشت . دانیل می گوید: "واکنش مسیحیان صدر به اسلام درست شبیه به این چیزی است که تا این اواخر ادامه داشته است. سنتی که دامه دار بوده و هنوز زنده است." این سنت را امروزه با عنوان شرق شناسی می شناسیم که به اسلام هراسی تعبیر می شود: "ترس و دشمنی نامعقول با اسلام و مسلمانان".  دانیل توضیح می دهد که رمان سلمان رشدی با عنوان "آیات شیطانی" (1988) یک مثال معاصر در این زمینه است" شیوه های امروزی تغییر کرده است اما موضوع دائمی است" . 
 
ادوارد سعید نویسنده مطالعه کلاسیک شرق شناسی (1978) است که نشان داده است چگونه تصویر اصلی مسلمانان به عنوان جنگ طلبان، قاتلان بی رحم، فسادکاران، راحت طلبان ضعیف و مردمی که تحت قوانین طبیعی زندگی می کنند، در ادبیات غرب توسعه یافته و این تصویر در برابر تغییر مقاومت می کند و فرض اصلی همیشه این بوده است که شکست مسلمانان به عنوان مردم و جوامع، ریشه در عقاید آنها داشته است. 
 
این موضوع فقط مختص شرق شناسی نیست. برای قرن ها دانشمندان، آفریقایی ها را به عنوان یک نژاد پست تر، بردگان ذاتی، چوب برها و افردا تشنه آب می پنداشتند. این تعصبی نسبت به نهادهای غیرمتعارف به وجود می آورد – مانند برده داری در ایالات جنوبی آمریکا که با کلماتی زیبا لاپوشانی می شد-  برده داری با علم و جستجوی علمی ساختاربندی شده در آناتومی، بیولوژی و نهایتا ژنتیک، حمایت می شد. نتایج سیاسی و اجتماعی این نگرش ها هنوز هم باعث مشکلاتی در روابط نژادی بین سیاه و سفید در آمریکا است. 
 
اسلام ستیزی جناح راست در آمریکا
 
زبان جناح راست، همانگونه که کارینا رولینز، دبیر نشریه امریکن اینترپرایز نشان می دهد، خصمانه و مصالحه ناپذیر است. او می نویسد «فرهنگ اسلامی ذاتا ضدغرب و پر از نفرت است «هیچ مدرکی وجود ندارد که اثبات کند مسلمانانی که در آمریکا زندگی می کنند ضرورتا میهن پرستانی بزرگ هستند» این گفته پرزیدنت بوش که «اسلام دشمن ما نیست» هرچند هم با نیت خوبی گفته شده باشد باز «ارزیابی ای بی اساس است» «اسلام دینی امپریالیستی است» و امروز این «دشمن تازه نفس در دروازه تمدن ایستاده است» دان فدر، ستون نویس و سرمقاله نویس بوستون هرالد معتقد است تروریسم نه یک «انحراف» بلکه «عملا یک هنجار» در فرهنگ اسلامی است:
 
از قرن هفتم که اسلام از شبه جزیره عربستان گسترش یافت تا قرن 17 اسلام با شمشیر از پیرنیز (نام کوهستانی بین فرانسه و اسپانیا) تا فیلیپین پیش رفت. این جریان تنها در دروازه وین متوقف شد. از افول امپراطوری عثمانی تا دهه 1970 اسلام عقب رفت و امروز سرشار از نفت، جمعیت مازاد، مهاجرت و برخاستن از بنیادگرایی است. اسلام در حال گسترش دوباره است و به جای مردان وحشی اسب سوار، بیرق های آن توسط پارتیزان ها، تروریست ها، حکومت های دینی و حاکمان مستبد حمل می شود.
 
تمامی نظرات و موضع گیری های جناح راست به گونه ای نسبتا منظم در مقاله ای طولانی به قلم ویکتور داویس هانسون گردآوری شده است. او نوشت «آنها از ما متنفر هستند زیرا فرهنگ آنها عقب مانده و فاسد است» و زیرا «آنها از نسبت به قدرت و پرستیژ ما حسادت می کنند.»
منبع: رجانیوز


تنفر مردم جهان 4
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 1:43 صبح
چرا مردم جهان از آمریکا متفرند؟ (4)
خفقان رسانه‌ای در خدمت امپریالیسم آمریکا

گروه بین‌الملل - رجانیوز: ضیاءالدین سردار، نویسنده و منتقد فرهنگی است که در حوزه های مختلفی چون «آینده پژوهی»، «نقد ادبی»، «روابط فرهنگی»، «نظریه انتقادی» و «مطالعات اسلامی» قلم می زند و در این حوزه ها دارای بیش از 45 کتاب تالیف شده از جمله آینده تمدن اسلامی (1979)، انتقام آتن (1988)، پست مدرنیسم و دیگری (1998)، شرق شناسی (1999)، از الف تا ی زندگی پست مدرن (2002) و... است. 

 او متولد 1951 و دارای سوابقی چون عضویت در «کمیسیون حقوق بشر و برابری» و نگارش در نشریات متعددی چون «Nature »، « New Scientist »، « New Statesman » و برنامه سازی در شبکه های مختلف تلویزیونی انگلستان از جمله BBC  و شبکه 4 تلویزیون دولتی این کشور است و به این واسطه چهره نسبتا شناخته شده ای در سطح بین المللی به شمار می رود.

یکی از پرفروش ترین کتاب های وی در سطح بین المللی، «چرا مردم از آمریکا متنفرند» نام دارد که با همکاری مریل دیویس در سال 2002 به چاپ رسید. این کتاب مشتمل بر 7 فصل و دربرگیرنده برخی از علل فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی نفرت مردم جهان از دولت ایالات متحده آمریکاست که توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است. کمیته صیانت از منافع ایران در سلسله گزارش های زیر گوشه ای از دیدگاه های وی پیرامون ماهیت استعماری آمریکا را به صورت چکیده و خلاصه شده در اختیار خوانندگان محترم قرار می دهد.
 
 
این بخش نگاهی به انحصارهای رسانه ای غول های بزرگ رسانه ای دنیا می اندازد که البته یادداشت و مقالات تکمیلی دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که با آمار و جزئیات بیشتری، روند ادغام رسانه های بزرگ دنیا خصوصا در ایالات متحده را توضیح می دهد: 
 
غول های رسانه ای دنیا در خدمت امپریالیسم آمریکا
 
آمریکا به ندرت باقی ملت ها را چیزی جز مهاجم می بیند یا می شنود. همان طور که جیم دیتور، استاد علوم سیاسی دانشگاه هاوایی و آینده نگر مشهور خاطرنشان می سازد: «طرد بقیه جهان از جلوی دید آمریکایی ها یکی از آزاردهنده ترین واقعیات در جامعه آمریکا است. ایالات متحده حتی به رغم برخورداری از سیستم رسانه ای غول پیکری که با تکنولوژی های به روز و کارآمد فعالیت می کند چونان جامعه ای بسته به روی اطلاعات، واقعیت ها و عقاید سایر نقاط جهان عمل می کند. جای تعجب نیست که آمریکایی ها به عنوان تمام جهان محسوب می شوند در حالی که از رشد احساس تنفر نسبت به ایالات متحده در باقی ملت ها ناآگاه هستند.»
 
رسانه های آمریکایی بخشی از این بدنامی هستند. به استثناء دو گروه روزنامه های بین المللی و اخبار خارجی که فقدان آن ها به چشم می خورد، تلویزیون تنها رسانه ای است که شهروندان بیش از دیگر وسایل ارتباط جمعی از آن استفاده می کنند. عملکرد بیرون از مرزهای بین المللی تنها برای گزارش مصیبت ها و جنگ های هدایت شده آمریکایی برنامه ریزی شده است. انواع صداهای مخالف و معاند از آن رو سانسور می شوند که بتوان رسانه ای آرام و تک فرهنگی طراحی کرد که مصرف گرایی، تجارت و منافع دولت و نخبگان قدرت را تأمین کند و انبوه مردم را نیز نطیع و سرگرم سازد. این عملکرد تنها نتیجه «بازار آزاد»ی نیست که به عنوان قانن طبیعی عمل می کند، بلکه محصول سیاست حکومتی آگاهانه است.
 
از زمان ریاست جمهوری ریگان، ایالات متحده به مرور دست از تنظیم صنعت رسانه ای خود برداشت و حمله به آیین نامه های بین المللی را وجهه همت خویش قرار داد که پیامد طبیعی آن تجمع قدرت رسانه های جهانی در دستان کمتری بود. در سال 1983 وقتی بن باگدیکیان انحصار رسانه ای را منتشر کرد مالکیت رسانه ای در دستان 50 شرکت فراملیتی متمرکز بود. در سال 2002 تنها 9 شرکت فراملیتی بر رسانه های آمریکایی و نیز جهانی تسلط داشتند: ای.او.ال تایم وارنر، دیزنی، برتلشمان، ویاکام، نیوز کورپوریشن، تی سی آی، ژنرال الکتریک (مالک ان.بی.سی)، سونی (مالک کلمبیا، تری استار پیکچرز و منافع عظیم ضبط) و سیگرام (مالک یونیورسال فیلم و منافع مربوط به موزیک). بنابراین یک ابرصنعت جهانی هم چیز را به صورت مجازی تهیه می کند و مردم ایالات متحده آن را روی صفحه نمایش و از طریق امواج هوایی و در کتاب و اینترنت می بینند و می شنوند.
 
این غول های رسانه ای مانند یک لابی قدرتمند در سه سطح ملی، منطقه ای و جهانی عمل می کنند. آن ها تنها در واشنگتن سالانه بالغ بر 125 میلیون دلار در مقابل محدودیت های مالکیت هزینه می کنند. این رسانه ها نه تنها در {تنظیم} قوانین و آیین نامه های بین المللی دخالت جدی دارند بلکه نقش مهمی در صورت دادن و هدایت آیین نامه های بین المللی دارند. به عنوان مثال در سال 2000 شرکت های رسانه ای بزرگ تمام تلاش ها را به سمت توسعه تجارت با چین سوق دادند و در برابر کسانی که از بابت آزادی بیان و نشریات آزاد ابراز نگرانی می کردند دست به هجمه تبلیغاتی زدند. پیشتر آن ها از اهرم های ایالات متحده برای باز کردن بازارهای هندی روی تلویزیون ماهواره ای نیز استفاده کردند. به تعبیر مارک کریسپین مایلر در کتاب ملت بزرگترین تهدید این کارتل رسانه ای برای ایالات متحده «تبلیغات است، حال چه از نوع تجاری و چه از نوع سیاسی». تحت تسلط ای.او.ال. تایم وارنر، ژنرال الکتریک ویاکام و دیگر کمپانی های رسانه ای «خبر، به استثنائاتی، نسخه دیگری از سرگرمی است که کارتل بی وقفه آن را داد و ستد می کند». میلر می نویسد این تأسیسات در نهایت دشمن رفاه و آسایش مردم هستند. در حالی که ما نیاز داریم حقیقت را درباره این قبیل شرکت ها بدانیم منفعت آنها اغلب در جلوگیری از انتشار حقایق است (مثل کارهای مبلغانشان). در حالی که پول و زمان زیادی برای فهمیدن حقیقت باید هزینه کرد، شرکت های اصلی  ترجیح می دهند هزینه های مورد نیاز روزنامه نگاری را قطع کرده و بیشتر داستان های مستهجنی را می پسندند که بتوانند ساعت های متمادی به وراجی بپردازند (تا پیش از 11 سپتامبر مونیکا بود. پس از آن سووایور و چاندرا لوی، در حالی که پس از آن روز مهلک ما سیاه زخم داشته ایم که مبنای فیلم هایی بود که به سفارش پنتاگون ساخته می شدند) بر این ها باید افزود که مخاطبان مورد پسند کارتل، آن طیف از جمعیت هستند که شیفته تبلیغات اند که این به معنی طرد کامل طبقه کارگر و فقرا است. در حالی که مطبوعات باید ما را در برابر کسانی که از قوای حکومتی سوءاستفاده می کنند مورد حمایت قرار دهند، تولید محصول برای پنتاگون و کاخ سفید را که از افشای خطاها و جرایم خود جلوگیری می کنند، ترجیح می دهند. رؤسای بزرگ رسانه ها خواهان الطاف بزرگ از سوی حکومت هستند اما گزارشگران از خطر تهدید همین منافع خبری در هراس اند. به دلیل این ادب و نزاکت (و البته اضطراب رایج در جهان) پوشش دولتی ایالات متحده اندکی سالم تر از خبرپراکنی های محلی در ریاض است.
 
رسانه ها اگر به منفعت عمومی اختصاص می داشتند {بیان} عملکرد ضعیف سیا، اف بی آی، اف آ آ و سی دی سی را مورد بازجویی و تفحص قرار می دادند تا اینکه این آژانس ها {عملکرد} خود را در راستای حمایت از ما ارتقا دهند، اما تیم ای خبری (درست مثل کنگره) حتی زحمت سر کشیدن به این وادی را به خودشان نداده اند. به همین قیاس، وقتی پای منفعت عمومی در میان است، رسانه ها باید تمام تهدیدهای جاری که امنیت ما را هدف می گیرند، گزارش دهند از جمله کلینیک هایی که سقط جنین غیرقانونی انجام می دهند ولی در عمل دست به نوعی تروریسم زیستی (بیوتروریسم) می زنند؛ اما روزنامه نگاران تلویزیونی به این دست امور بی علاقه و بی میل هستند... بنابراین رسانه ها باید اموری مثل هجوم دولت به آزادی های مدنی از قبیل بازداشت جمعی، نقض حریم خصوصی، نظارت افزایش یافته، تعلیق امتیاز وکیل – موکل، تشویق به جاسوسی، هشدار در مورد ابزار مخالفت، تصاویر سانسور شده، روزنامه های عمومی توقیف شده، بازدیدهای سرزده سرویس مخفی و غیره را برجسته کنند نه اینکه خود وارد این دست بازی ها شوند. رسانه ها نباید طوطی وار صحبت های پنتاگون را درباره جنگ های معاصر انتقال دهند. به دلیل این چنین گزارش های خوش نمایی و در غفلت از افکار عمومی در آن سوی مرزها – که واقعاً درباره ما چه فکری می کنند – آن ها ما را عشرت طلب و خودرأی می خوانند. چیزهای زیادی درباره این سوءاستفاده ها و از این قبیل مصیبت ها به خصوص در ارتباط با جمهوری خواهان وجود دارد؛ ارتباطی که بین بوش و خانواده بن لدن درباره حقه های مستمر در فلوریدا وجود دارد که رسانه ها خواستار فهماندن آن ها به مردم هستند البته اگر نسبت به منافع عمومی بی میل نباشند.
 
به طور خلاصه به نظر می رسد فعالیت بخش های خبری رسانه های گروهی علیه منافع عمومی و به سود شرکت های مادر، مبلغان آن ها و دولت بوش است. چنین وضعیتی کاملاً برخلاف {منافع} ایالات متحده است. تنها هدف مطبوعات کمک به ما در اداره کردن حکومت است نه عکس آن. ما در مقام شهروندان یک دموکراسی حق داریم و باید از آنچه که در «وطنمان» یا در جهان فراخ تر رخ می دهد، آگاه باشیم. بدون این آگاهی ما نمی توانیم امنیت داشته باشیم یا آزاد زندگی کنیم.
 
چنین سیستم رسانه ای فوق العاده متمرکز و کنترل شده ای را به سختی می توان «مطبوعات آزاد» نامید. به گفته فیلیت نایتلی، نویسنده و خبرنگار معروف جنگ در شاخصی برای سانسور، یک روزنامه آزاد مباحث پس از 11 سپتامبر را به «سوءاستفاده، تحریک، حملات شخصی، اتهام فتنه انگیزی و رعب و وحشت توسط مفسران و روشنفکران یا همین مردمی که ما خواهان شنیدن صدایشان هستیم و به محاق رفته اند تقلیل نخواهد داد». یک روزنامه آزاد بنا به تعبیر رابرت مکنزی، به صورت غیر انتقادی به بازتولید و نشر کثافت کاری های پنتاگون برای کسانی که «از نابرابری موجود و حفظ وضع موجود بهره مند می شوند» نخواهد پرداخت. رسانه آمریکایی در وهله اول مخاطب آمریکایی را در جهل نسبت به وضعیت دیگر نقاط جهان نگه می دارد؛ این رسانه بیشتر علاقمند به تولید مصرف کنندگان شاد است نه افراد آگاه و مطلع یا شهروندان آزاداندیشی که دولتشان را به دلیل سیاست خارجی اش تخطئه کنند. این رسانه نقش خود را عمدتاً از طریق سانسور و جانبداری های زیرکانه اجرا می کند. ابر- سوداگرایی علیه فعالیت سیاسی، ارزش های شهروندی و نیز فعالیت های ضد بازاری، جانبداری ضمنی می کند و تمایل دارد مصرف گرایی، نابرابری طبقاتی و به اصطلاح «فردگرایی» را طبیعی و نیکو جلوه دهد. به گفته مکنزی نبوغ رسانه ای آمریکا «این است که سانسورهای آن واضح و آشکار نیست. جرج اورول نیز در مقدمه منتشر نشده کتاب مزرعه حیوانات می گوید: سانسور در جوامع آزاد نسبت به کشورهای دیکتاتوری خیلی ماهرانه و تمام و کمال انجام می شود چون عقاید منفور مسکوت باقی می مانند و واقعیات ناجور محبوس می شوند بدون آنکه هیچ نیازی به تحریم رسمی داشته باشند».
 
بیشتر امریکایی ها اطمینان دارند که از مطبوعات آزاد برخوردار هستند و ایالات متحده سعی در پیشرفت آزادی و حقوق بشر در جهان دارد و نیز ثروت ایالات متحده حاصل تجارت آزاد است. همچنین معتقد هستند که شیوه زندگی آمریکایی بهترین روش زندگی ابداع شده در تاریخ بشریت است. بنابراین عشق و آرزوی هرکسی این است که امریکایی باشد. و در عبارت معروف لینکلن آمده است که «ایالات متحده بالاترین و بهترین امید بشریت به شمار می رود» و اگر دیگر ملت های جهان غیر از این درباره ایالات متحده فکر کنند به فرض؛ اینکه ایالات متحده نماد ترس و نفرت است، شوکه کننده خواهد بود.   
 
خفقان ابرامپریالیستی، علت ناتوانی آمریکایی ها در درک فرهنگ سایر ملل 
 
زمانی که سایر نقاط جهان زیر بار دستاوردهای فرهنگ آمریکا خاموش می شوند، آمریکایی ها خود را در برابر فرهنگ های غیرآمریکایی کاملا محفوظ می دانند. این یکی از دلایلی است که چرا بسیاری از مردم امریکا نمی توانند اعماق خشم بر آمد? آن ها را تصور کنند. با استناد به یادداشت های ورتیم: به نظر می رسد آن ها قادر به تصور زندگی خود در هر پوششی به غیر از آنچه خودشان در دام آن گرفتارند، نیستند و چگونه می توانند این گونه باشند وقتی که چشم انداز فرهنگی شان سراسر یکنواخت است. کاملاً غیر طبیعی است از کسی که منحصراَ به استفاده محدود از رسانه های امریکایی روی آورده، انتظار داشت که بخواهد پویایی فرهنگ عرب را درک کند یا ستایش لازم را از مبارزه برای بقا در روستاهای آفریقایی داشته باشد. ما در اینجا با شکست جمیع تصورات امریکایی رو به رو هستیم، که حداقل برخی از ریشه های آن نارسایی خفیف صنایع تولید فرهنگی ایالات متحده را ندارد و باز گذاشتن راه را برای هر فرد خارجی رد می کند. به طور خلاصه، امریکایی ها خود قربانی شده اند و گرفتار خفقان فرهنگ ابر – امپریالیستی امریکا هستند. بدین ترتیب سوالی که مطرح می شود این است که اگر اکثریت امریکایی ها از قابلیت ها و امکانات دیگر فرهنگ ها بی اطلاع باشند، آیا خود را به این دلیل از رواج  بیش از حد ابر –امپریالیسم فرهنگ مخصوص خود مبری می دانند؟ از بی گناهی ایالات متحده چطور؟ آیا شهروندان امریکایی کاملاً بدون حس زندگی از ویروس اچ آی وی قابل سرزنش تر هستند؟ آیا می توان شهروندان امریکایی بی اطلاع از بیوتروریسم فرهنگ خود را معذور داشت؟ ناآگاهی در این مورد عمدی به نظر می رسد. همانطور که مارگات ورتیم اشاره می کند : «این طور به نظر می رسد که تعداد کمی از امریکایی ها به داشتن اطلاعات در رابطه با گزینه های فرهنگ های دیگر علاقه نشان می دهند؛ تعداد بسیار کمی آماد? تعامل با انتخاب ها و روش های زندگی مردمان دیگر هستند. در سرزمین آزاد، آیینی که پر رنگ شده بیان می کند که قدرت استقلال بیش از اندازه این است که تنها یک نفر مجاز به انجام هر کاری است و آن راه ما است.» 
 
با رهبری جهانی سازی آمریکا خسارات زیادی به فرهنگ های جهان وارد شده است. ضامن آرامش شهروندان آمریکایی برای حفظ چیزی که ما می توانیم آن را تنوع زیستی فرهنگی بنامیم. شهروندان آمریکایی نمی تواننند بیش از این، از بار مسئولیت و حفظ تمامیت اخلاقی برای فرار از وظیفه خود برای مشارکت در حفظ تنوع زیستی واقعی شانه خالی کنند. نتیجه ادامه این گریز تنها افزایش میزان تنفر از خارج از کشور و بازتاب متقابل آن در داخل است.
منبع: رجانیوز


تنفر مردم جهان 3
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 1:41 صبح
چرا مردم جهان از آمریکا متفرند؟ (3)
استاندارهای دوگانه؛ از دموکراسی و انتخابات آزاد گرفته تا منع گسترش تسلیحات هسته‌ای و بیولوژیک

گروه بین‌الملل - رجانیوز: ضیاءالدین سردار، نویسنده و منتقد فرهنگی است که در حوزه های مختلفی چون «آینده پژوهی»، «نقد ادبی»، «روابط فرهنگی»، «نظریه انتقادی» و «مطالعات اسلامی» قلم می زند و در این حوزه ها دارای بیش از 45 کتاب تالیف شده از جمله آینده تمدن اسلامی (1979)، انتقام آتن (1988)، پست مدرنیسم و دیگری (1998)، شرق شناسی (1999)، از الف تا ی زندگی پست مدرن (2002) و... است. 

به گزارش رجانیوز، او متولد 1951 و دارای سوابقی چون عضویت در «کمیسیون حقوق بشر و برابری» و نگارش در نشریات متعددی چون «Nature »، « New Scientist »، « New Statesman » و برنامه سازی در شبکه های مختلف تلویزیونی انگلستان از جمله BBC  و شبکه 4 تلویزیون دولتی این کشور است و به این واسطه چهره نسبتا شناخته شده ای در سطح بین المللی به شمار می رود.

یکی از پرفروش ترین کتاب های وی در سطح بین المللی، «چرا مردم از آمریکا متنفرند» نام دارد که با همکاری مریل دیویس در سال 2002 به چاپ رسید. این کتاب مشتمل بر 7 فصل و دربرگیرنده برخی از علل فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی نفرت مردم جهان از دولت ایالات متحده آمریکاست که توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است. کمیته صیانت از منافع ایران در سلسله گزارش های زیر گوشه ای از دیدگاه های وی پیرامون ماهیت استعماری آمریکا را به صورت چکیده و خلاصه شده در اختیار خوانندگان محترم قرار می دهد.

این گزارش نگاهی به استاندارهای دوگانه ایالات متحده در تعامل با سایر ملت ها می اندازد:
 
 
اگر به سراسر جهان از برزیل تا کانادا، پاکستان تا کره جنوبی سفر کنید به مردمانی برخورد خواهید کرد که بارها و بارها نمونه هایی از معیارهای متناقض آمریکا را ارائه خواهند داد:
 
1-آمریکا به دموکراسی خود می بالد، پیوسته سایر کشورها را وادار می کند تا دموکراتیک شوند و کسانی را که از نظر دولتش، کمتر دموکراتیک هستند مورد سرزنش و انتقاد قرار می دهد. هرچند دموکراسی آمریکایی استثنائا غیردموکراتیک است! آنچه انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 ثابت کرد عدم اعتماد به دموکراسی پدران بنیان گذار آمریکا بود. سیستم الکترالِ آمریکا تعمدا دیکته می کند که کاندیدایی که بیشترین آرا را در سراسر آمریکا کسب می کند لزوما رئیس جمهور نخواهد شد، مانند انتخابات سال 2000. رای دهندگان فردی قرار نیست به طور مستقیم رئیس جمهور را انتخاب کنند بلکه می توانند الکترال کالج را انتخاب کنند که اعضای آن بر مبنای ایالت به ایالت تعیین می شود. تعداد الکتورها (افرادی که هیئت الکترال را تشکیل می دهند)به هر ایالت متناسب با جمعیت آن ایالت اختصاص یافته است. ساختار محرمانه فرایند انتخاباتی به گونه ای تصویر شده است که در انتخاباتت محرمانه کل موضوع در نهایت نه از طریق رای دهندگان بلکه از طریق نمایندگان آنها، سیاستمداران حرفه ای در کنگره تعیین خواهد شد.
 
2-ایالات متحده با ارائه پیشنهاد به احزاب سیاسی آمریکایی و تاثیر بر نتیجه انتخابات به هر طریقی اعلام می دارد که انتخابات باید آزاد و منصفانه باشد و از دخالت سایر کشورها در انتخاباتش ممانعت به عمل می آورد. هرچند خودش به طور عادی در انتخابات سایر کشورها مداخله می کند و روی احزاب سیاسی در کشورهای در حال توسعه سرمایه گذاری می کند؛ گاهی آشکارا از طریق سیا، گاهی از طریق سازمان های غیردولتی و رسانه ها، مثلا در دهه 1950، سیا سرمایه هایی برای حمایت از مبارزه تبلیغاتی رئیس جمهور کامیلا چمون اعطا و کاندیداهای مجلس لبنان را انتخاب کرد؛ سپس در گینه بریتانیا، بر طبق اصول دموکراتیک مانع از سرکار آمدن چدی جاگن منتخب در سال های 1953 تا 1964 شد؛ سیا در سال 1966 برای رنه بارینتس رئیس جمهور بولیوی  600 هزار دلار طی تلاشی موفق برای تاثیرگذاری بر نتیجه انتخابات عمومی سرمایه گذاری کرد؛ و در دهه 1980 در نیکاراگوئه، میلیون ها دلار از طریق موهبت ملی که برای دموکراسی به ویژه در برابر سیا به وجود آمد، هزینه کرد تا از انتخابات دموکراسی ساندنیست ها ممانعت کند. ویلیام بلام در کتاب کشور جهان سومی، فهرستی از 23 کشور ارائه می دهد که ایالات متحده در این کشورها «انتخابات را منحرف ساخته» و با فرایندی دموکراتیک در تضمین نتیجه مطلوب مداخله کرده است: 1948- دهه هفتاد ایتالیا، دهه 1950 لبنان، 1955 اندونزی، 1955 ویتنام، 1953-64 گینه، 1958 نپال، 1974و5 استرالیا، 1976 جامائیکا، 1984-89 پاناما، 1984-1990 نیکاراگوئه، 1987-8 هائیتی، 1991-2 بلغارستان، 1996 روسیه، 1996 مغولستان، 1998 بوسنی. (ص 140)
 
3- دولت امریکا خودش را پیوسته در معرض تهدید "کشورهای جهان سوم" و "عاملان غیردولتی" می بیند؛ پس "تهدید روسیه"، "تهدید چین"، "تهدید کوبا"، "تهدید محور شرارت" و "تهدید تروریست" وجود دارد. هر چند، از نظر نظامی ایالات متحده قدرتمندترین کشور تاریخ است، و حتی اگر تمام کشورهای دیگر جهان تمام منابع نظامی خود را روی هم بگذارند قادر نخواهند بود تا تهدیدی واقعی برای ایالات متحده باشند. ارتش بسیار بزرگ ایالات متحده بیش از 5/2 برابر بزرگ تر از مجموع ارتش های 9 کشور دشمن بالقوه او است: روسیه، چین، ایران، کره شمالی، عراق، لیبی، سوریه، سودان، کوبا. هیچ معادلی در جهان در برابر تمرکز قدرت نیروی رزمی هواپیما دریایی او وجود ندارد: گروه رزمی توان هسته ای که مثلا ناو هواپیمابر ایالات متحده را تشکیل می دهد عرشه ناو هواپیمابری به طول یک کیلومتر و روبنای بیست طبقه دارد، و قدرت نظامی متمرکز در یک گروه ناوی نسبت به توسعه یافته ترین کشورها می تواند از پس تمام نیروهای مسلحشان برآید. این کشور 12 حامل این چنینی دارد ؛ غیر از ناو رونالد ریگان که در حال توسعه است. در حالی که قدرت های اروپایی هزینه دفاع را پس از فروپاشی دیوار برلین کاهش داده اند، چین هزینه دفاع را محدود می سازد و بودجه ارتش روسیه برداشته می شود، بودجه ایالات متحده از 260 میلیارد دلار در اواسط دهه 1990 به 329 میلیارد دلار در سال 2002 افزایش می یابد. این رقم تا 400 میلیارد دلار نیز خواهد رسید، نصف هزینه نظامی کل جهان. و این کشوری دموکراتیک است که ادعای تنفر از دولتی بزرگ را دارد!  امریکا هنوز احساس تهدید می کند، تا اندازه ای که بر نظامی کردن جو زمین اصرار دارد. برنامه جنگ ستارگان ایالات متحده با هدف "کنترل جو زمین"، "سلطه بر جو زمین" و "برتری در جو زمین"، گسترش سیستم های موشک ضدبالستیک مبتنی بر فضا، زمین و دریا و انواع سیستم های مداری را در ذهن دارد که می توانند به اهداف زمینی اصابت کنند. 
 
4- سیاست خارجی ایالات متحده ضمانت های اجرایی را به کشورهایی که به دنبال تسلیحات هسته ای هستند، تحمیل کرده است. تحریم های خزنده ای را به پاکستان و هندوستان برای توسعه این تسلیحات تحمیل کرد. کره شمالی را به دلیل دارا بودن زرادخانه هسته ای عاصی کرده است. هرچند، بزرگترین ذخیره تسلیحات هسته ای جهان را دارا است و تنها کشور جهان است که تاکنون از تسلیحات اتمی در جنگ استفاده کرده است (در هیروشیما و ناکازاکی)، سایر کشورها را وادار به امضا و تصویب پیمان منع کامل آزمایش هسته ای می کند، هر چند خودش از امضا امتناع کرده است. به علاوه، از انکار استفاده از اولین ضربه تسلیحات هسته ای یا حتی تهدید نسبت به امتناع از کاربرد این تسلیحات در برابر کشورهای فاقد توان هسته ای سر باز زده است. حتی تمایز پذیرفته شده بین تسلیحات هسته ای و غیر هسته ای را از بین برده است و استفاده از تسلیحات هسته ای در برابر اهدافی که توانایی مقاومت در برابر جنگ افزارهای معمولی را دارند، مانند پناهگاه های زیرزمینی، پیش بینی می کند. علاوه بر این، آماده استفاده از تسلیحات هسته ای برای اهداف غیر هسته ای مانند «عاملان غیر کشوری» یعنی گروه های تروریست با جنگ افزارهای شیمیایی و بیولوژیکی است. در حالی که سایر کشورها را وادار به کنار گذاشتن طرح های هسته ای می سازد، توسعه و طراحی "ریز تسلیحات هسته ای" و از سر گیری مجدد آزمایشات هسته ای را هم چنان ادامه می دهد. بدتر این که : با پیشنهاد این که انواع جدید کلاهک های پیشرفته واقعا "آسیب های مشابه را کاهش می دهند" بی شرمانه به دنبال ادعای زمینه اخلاقی است؛ به عبارت دیگر، تسلیحات هسته ای کوچک می توانند شهروندان کمتری را نسبت به جنگ افزارهای معمولی از بین ببرند، ادعایی که هر چیزی را که درباره این تسلیحات می دانیم به مبارزه می طلبد. ایالات متحده طرح¬های محتمل¬الوقوعی برای ذخایر هسته¬ای هفت کشور دارد؛ روسیه، چین، عراق، کره شمالی، ایران، لیبی و سوریه. در تمام این مدت، سیاست  داخلی اش سیاست "تضمین امنیت منفی" باقی می ماند که بدین وسیله واشنگتن را ملزم به عدم استفاده از تسلیحات هسته ای در برابر جنگ افزارهای غیر هسته ای کرده است، مگر در صورت حمله به امریکا یا متحدانش. 
 
5- دولت امریکا تحریم هایی را به کشورهایی تحمیل می کند که ذخایر جنگ افزارهای بیولوژیکی یا شیمیایی را توسعه داده یا حفظ می کنند، از جمله عراق که نخستین بار توسط امریکا  زرادخانه اش تامین شد. هرچند، ایالات متحده بزرگترین ذخیره آبله، سیاه زخم و سایر تسلیحات بیولوژیکی جهان را در اختیار دارد، هم چنان در حال آزمایش عوامل بیماری زای تسلیحات جدید است. این کشور 30 هزار تن تسلیحات شیمیایی دارد. و از حمایت ابتکار عمل سازمان ملل که توسعه تسلیحات شیمیایی و بیولوژیکی را منع می کند و از موافقت با هر نوع سنجش برای تقویت یافتن پیمان تسلیحات بیولوژیکی سر باز زده است. 
 
6- دولت ایالات متحده می گوید که شهروندان را نمی کشد، و "بمب های هوشمندش" تنها برای اهداف نظامی هستند. هر چند در نقش سیاست گذار جهان، زیر ساختارهای غیر نظامی را هدف می گیرد: تسهیلات گندزدایی آب، نیروگاه های برق، سدها، سیستم های کنترل سیل، آبیاری، ذخیره آب، ایستگاه های گاز، مراکز تحقیقات پزشکی، کارخانه های غذای کودک، تسهیلات فاضلاب ها، پل ها، تسهیلات حمل و نقل، کارخانجات پتروشیمی، کارخانه های کود شیمیایی، کارخانه های خودرو سازی نیز بیمارستانها، مدارس، ساختمان های صلیب سرخ، مناطق مسکونی، سفارتخانه ها و حتی دایره اخبار خارجی در جنگ افغانستان. طی یک عملیات جنگی مهم که بیش از ده سال به طول انجامید –جنگ ویتنام- سه کشور را بمباران کرد (ویتنام شمالی، کامبوج و لائوس)، حداقل سه میلیون شهروند را کشت. یک دهه قبل تر، کره شمالی را چنان بمباران کرد که هدف کم آورد. در پایان جنگ خلیج (فارس)، نیرنگش را ارتقا داد؛ اینکه کشوری می تواند تنها با تعداد اندکی تلفات، بمباران شود و سپس کشته شدگان در تصاویر تلویزیونی از ما دور نگاه داشته شدند. 
 
به گونه ای ایلات متحده بر تمام امپراتوری های قبلی ، از قبیل امپراتوری های بریتانیا و فرانسه، اسپانیا و پرتقال، با قدرتی بی رحم و نفاقی مخل تفوق یافته لذا تنفر از امریکا بسیار فراتر از اهانت به قدرت های امپراتوری  تاریخی است. این خشم از آرژانتین تا زئیر نسبت به امریکا مبتنی بر این باور است؛ در حالی که سیاست خارجه اش درخواست و مطالبه "سازگاری و هماهنگی" از دیگران دارد، خودش از سازگاری و هماهنگی بسیار دور است؛ در حالی که دموکراسی و تنوع را به بقیه جهان می فروشد، در حقیقت عمیقا در رفتارش غیر دموکراتیک و نسبت به هر کشوری که با اعمالش مخالف باشد یا مسیر دیگری غیر از مسیر منتخب واشنگتن ارائه دهد بسیار بی گذشت است. 
 
آمریکا و استانداردهای دوگانه
 
آمیت چادهوری رمان نویس و منتقد هندی، حکومت های مختلف آمریکا را با نخست وزیر سابق هند خانم ایندیرا گاندی مقایسه کرد:
 
آمریکا پیشگام بزرگ و متکی به خود دموکراسی در جهان مدرن است اما در عمل هرگاه دموکراسی در جلوی راه منافعش قرار گرفته با آن به عنوان مزاحم و بازدارنده برخورد کرده است. امریکا اکنون جنگ را به واسطه خواست مردم توجیه می کند، اما خواست مردم فلسطین بسیار کمتر از سنگ های فلسطینیان معنی داشته است. آمریکا برای ریشه کن کردن کمونیسم در افغانستان، یک گروه بنیادگرای مذهبی را ایجاد، مسلح و تجهیز کرد. برای سال ها، سیاست خارجی آمریکا همانند سیاست داخلی گاندی صرفا بر اساس گسترش حوزه نفوذ خود تنظیم شده است. تنها عموم مردم آمریکا می توانند سیاست نابجای آمریکا را در فشار قرار داده و تغییر دهند: اما منبع اصلی اطلاعات مردم آمریکا درباره سیاست خارجی کشورشان هالیوود و تصویر ترور و ترس از خیر و شر است. (ص 59)
 
هارولد پینتر فیلمنامه نویس و بازیگر معروف حتی از این هم فراتر رفت. او نوشت «آمریکا درحالی که لباس مبدل نیروی خیر جهانی را به تن کرده است، مداخله ای با ثبات، نظام مند، ظالمانه و درمان گرانه در قدرت جهانی دارد» آمریکا «نسبت به حقوق بین الملل متکبر، بی تفاوت و بی توجه است، هم اعتنایی به سازمان ملل ندارد و هم در آن دخالت نابجا می کند: این، دولتی است که می توان آن را خطرناک ترین قدرتی دانست که جهان به خود دیده است، دولتی نابکار، اما در عین حال دولت نابکاری که از قدرتی اقتصادی و ارتشی بسیار بزرگ برخوردار است» اما همین یک آمریکا برای جهان کافی است. اکنون «انقلابی عمیق و نفرت از تجلی قدرت آمریکا و سرمایه داری جهانی به وجود آمده که در سراسر جهان در حال رشد است و به نوبه خود به قدرتی سهمگین تبدیل خواهد شد» (ص 60)
 
سه دلیل متعارف تنفر از آمریکا: حمایت از اسرائیل؛ حمایت از دیکتاتورهای منطقه ای و مداخلات نظامی در کشورهای در حال توسعه
 
به هر جهت، هیچ کس واقعا نمی خواهد از مردم امریکا بیزار باشد. آنچه اکثر مردم دنیا از آن بیزارند، امریکا است؛ یک شخصیت سیاسی مبتنی بر: خشونت اقتدارگرا، استانداردهای دوگانه و منافع شخصی خودمحور و یک تازه به دوران رسیده که خود را برابر با تمام دنیا می داند. در حقیقت دلایل واضح بسیاری برای تنفر از امریکا وجود دارد. سه دلیل متعارف آن عبارتند از: حمایت امریکا از اسراییل، که این مسئله سبب شده تا بسیاری در دنیای عرب، اسراییل را به عنوان مستعمره امریکا که از لحاظ تسلیحات و سرمایه به وسیله آن کشور حمایت می شود، مفروض دارند. دلیل دوم حمایت امریکا از رژیم های اقتدارگرایی همچون: مصر، عربستان سعودی و الجزایر و دلیل سوم، مداخله نظامی امریکا در کشورهای در حال توسعه است. کاملا مشخص است که موارد فوق الذکر برای نفرت از آمریکا محسوب می شود. 
 
دلایل عمیق تر تنفر جهانی از آمریکا
 
به علاوه، موارد دیگری نیز وجود دارد که به همان اندازه که نفرت برانگیزند، دوست داشتنی نیز هستند؛ مثلا فرهنگ محبوب آمریکایی از فیلم های هالیودی گرفته تا موسیقی پاپ، به یک میزان برانگیزنده عشق و نفرت بوده، گویی که هر دو احساس، بخش های تفکیک ناپذیر یک کل هستند. لذا آمریکا، غالبا به طور هم زمان اغواکننده و ترساننده است. برای درک دامنه و شدت نفرت از آمریکا، باید فراتر از دلایل واضح و آشکار، دلایل دیگر را نیز مورد بررسی قرار داد. بیزاری از آمریکا صرفا منحصر به گروه های خاص مثلا مسلمانان، بنیادگرایان یا روشنفکران چپ گرای اروپایی نیست. اگر چه به سختی می توان عمومیتی را در دنیای پست مدرن بر شمرد، ولی بیزاری از امریکا تا آن اندازه عمومیت دارد که بتوان آن را یک احساس جهانی قلمداد کرد. مسئله نفرت از امریکا، موضوعی است که بنیادگرایان را با لیبرال ها، عرب ها را با مردم امریکای لاتین، آسیا را با اروپا و کاناداییان را با بقیه جهان متحد می سازد. چنین پدیده جهان شمولی باید منطق نهفته ای داشته باشد. نفرت از امریکا ابعاد عمیق تری دارد. نفرت از امریکا در ضعف تحمیل شده به سایر جوامع و فرهنگ ها نهفته است که نمی گذارد آن ها به عنوان موجودیت هایی کامل و آزاد عمل کرده و آن گونه که دلشان می خواهد زندگی کنند. محدودیت فرهنگ ها صرفا به حوزه مسائل سیاسی محدود نشده و قلمروی ذهنی گسترده تری را شامل می شود:
 
نفاق آمریکایی و استفاده های مکرر از استانداردهای دوگانه
 
دلیل دیگر برای احساسات ضد امریکایی، دلیل هستی شناختی یعنی مرتبط با ماهیت اولیه هستی هست. این مسئله مجددا ما را به بحث های مرتبط به خدا بر می گرداند. بحث های هستی شناختی در مورد هستی خدا منصوب به سنت آنسلم چیزی مشابه این مطلب است: " خداوند کاملترین موجود است. بودن بسیار کامل تر از نبودن است؛ بنابراین خدا وجود دارد". البته این گونه استدلال، دور منطقی است. بحث های هستی شناختی این گونه نتیجه گیری می کنند که مفاهیم معین به صورت های مشخصی با یکدیگر مرتبط هستند. خداوند و شیطان به عنوان متضادهای یکدیگر در ارتباط هستند. بنابراین اگر شیطان وجود دارد، پس باید خدا نیز وجود داشته باشد. آمریکا نیز از طریق چنین منطق دوری و هستی شناختی با جهان در ارتباط است: چون تروریست ها شیطان هستند، امریکا خوب و شریف است. محور شرارت تلویحا در برابر امریکا و متحدانش که محور خوبی هستند، قرار می گیرد و این مسئله را نمی توان صرفا، یک مخالفت دوگانه مفروض داشت: عنصر هستی شناختی ، ماهیت هستی امریکا، امریکا را  به تنها خوب و تنها شریف، مبدل می سازد. بدین ترتیب، زیاد دور از انتظار نیست که شما خود را برگزیده خداوند و تاریخ مفروض بداری. چقدر ما از رهبران امریکایی، زمانی که مدعی می شوند که خداوند با آن ها است یا تاریخ آن ها را به کنش فراخوانده است، منزجر می شویم. 
 
اما، خود را خوب تلقی کردن و سپس اعمال شیطانی انجام دادن، نفاق و ریاکاری را به مردم می نمایاند. بروس تن استاد گروه طراحی شهری و منطقه ای دانشگاه تنیس خاطر نشان می سازد: "مردم سرتاسر جهان مرتبا این سوال را مطرح می سازند که چرا ایالات متحده خواستار چیزی است که خود کاملا  برخلاف آن عمل می کند. چرا امریکا به دنبال تحمیل استانداردهایی است که آن ها را در مورد خود کاربردی نمی داند. چگونه امریکا می تواند خود را منبع خوبی تلقی نماید، در حالی که فقیران را از حقوق و نیازهای اساسی مانند آب و غذا محروم می سازد. مردم صحرای سفلی که به دلیل ایدز با مرگ دست و پنجه نرم می کنند، متعجب هستند که چگونه امریکا می تواند ابررایانه و بمب رادارگریز بسازد، ولی نمی تواند با تهیه AZT و سایر داروها به آن ها یاری رساند. مردمی که در جنگ های استوایی یا در حاشیه آن زندگی می کنند، نمی توانند بفهمند که چرا امریکا، از آن ها به دلیل نحوه استفاده از منابع حیاتی انتقاد می کند، در حالی که خود امریکا، محیط زیستش را تخریب کرده و تولید گازهای  گلخانه ای  از جمله دی اکسید کربن را افزایش می دهد. اروپاییان نمی توانند درک کنند که چرا امریکا از طرح جهانی حفاظت از محیط زیست، معاهدات مین های زمینی یا اقدامات مقتضی برای کنترل تسلیحات بیولوژیک و هسته ای حمایت نمی کند. برای اروپاییان این سوال وجود دارد که چرا امریکا به فروش گوشت وغلات آلوده به استرویید و نتایج منفی حاصل از اصلاح نژادی به اروپاییان پافشاری می کند. روسیه و کشورهای اروپای شرقی نمی توانند درک کنند که چرا امریکا مصمم به تحمیل مناسباتی اقتصادی به آن ها است که سبب ایجاد بی عدالتی در ابتدایی ترین معیارهای بشری می شود. کاناداییان از تاثیر فرهنگ امریکایی بر چامعه شان اظهار تاسف می کنند" 
 
در خود جامعه امریکا نیز عناصری از نفاق وجود دارد. دادگاه ا.جی. سیمپسون دروغ نهادینه شده ای را برای جهانیان برجسته ساخت که شکل دهنده به مبانی قانون دادگاه های امریکایی است. دادگاه مزبور، هم چنین، توجه جهانیان را به این مسئله معطوف داشت که بسیاری از امریکاییان رنگین پوست نسبت به دولت خود خشمگین بوده و نسبت به عدالت موجود در سیستم حقوقی ایالات متحده قویا تردید دارند. دادگاه استیضاح کلینتون ، وجود نفاق در طبقه حاکم سیاسی را به نمایش گذاشت. سیاستمداران محافظه کاری که بسیاری از خود آن ها مرتکب سوءاستفاده جنسی بودند، هیچ گونه عذاب وجدانی از تلاش برای ترور سیاسی نداشتند. فاجعه انتخابات فلوریدا نفاق امریکا در خصوص دموکراسی را برجسته ساخت: عدم محاسبه تک تک آرای اشخاص تنها زمانی که در دموکراسی های نوپای کشورهای در حال توسعه اتفاق بیفتد، گناهی غیر قابل بخشش است. تمام مردم جهان به خوبی فهمیدند که دیوان عالی ایالات متحده به دلیلی غیر از شمارش تمام آرا، در خصوص نتیجه انتخابات تصمیم گیری کرد. 
 
مردم سراسر جهان مرتب می پرسند: چرا مردم امریکا که از پیشرفته ترین سیستم آموزشی و موسسات تعلیمی برخوردار هستند، تا حد بسیاری زیادی نسبت به امور جهان بی خبرند. امریکاییان نام رهبران سایر کشورها حتی کشورهای متحد آن ها در غرب را نیز نمی دانند. آن ها از محل جغرافیایی سایر کشورها بی خبر و از تاریخ جهان بی اطلاع هستند. علاوه بر بی اطلاعی، ظاهرا آن ها اصلا اهمیتی برای این مسائل قائل نیستند. آنچه برای ان ها حائز اهمیت هست: خودروهایشان، خانه های دومشان، فرار از پرداخت مالیات و بنزین ارزان است. اما چرا آن ها نسبت به سایر دنیا بی تفاوت هستند. چرا امریکاییان موذیانه نسبت به دیگران سوءظن داشته و تا این حد نسبت به نیازها، خواسته ها و آرزوهای مردم سایر نقاط جهان بی تفاوت هستند چرا. 
 
البته نه امریکا، نه دستگاه سیاسی آن و حتی بسیاری از مردم امریکا این سوال ها را نمی شنوند. ایالات متحده ممکت است یک جامعه باز باشد، ولی در عین حال دایره بسته ای است که نگرانی ها و صداهای خارج نمی تواند از دیوارهای تسخیر ناپذیر هستی شناختی آن به درون نفوذ نماید. دیگرانی که از منظر هستی شناختی خوب فرض نمی شوند، می توانند به مردم خوب، بی گناه، شریف و برگزیده خدا و تاریخ چه بگویند. و اگر اصلا امریکا به آن ها توجهی نداشته باشد، آیا چیز دیگری به جزء این اظهار نظر مسلم وجود دارد که: هر چه برای امریکا خوب است، ضرورتا برای دیگران نیز خوب است. جای تعجب نیست اگر امریکاییان دائما خود را با پرچم که سمبل خوبی هستی شناختی آن ها است، می پوشانند. از آنجا که پرچم بیانگر همه خوبی ها است، از منظر امرییکاییان باید از تمام جوانب مورد تکریم و تمجید قرار گیرد. ولی از دید سایر مردم دنیا، آن پرچم صرفا به عنوان یک قطعه پاچه است که به دور عقاید خیالی و توهمی امریکاییان در مورد معصومیت و خوبی شان پیچیده شده و در سلفون سرمایه داری امریکایی بسته بندی شده است. رسانه های گروهی ایالات متحده ، دورویی امریکایی را در سطح جهانی منعکس می کنند و این یک طرح برای دور باطل نفرت محسوب می شود. نفرت سبب ایجاد نفرت می شود: پیش فرض های هستی شناختی در مورد خوبی سبب ترویج نفرت برخاسته از هستی شناختی شده و این مسئله نتیجه غیر قابل اجتناب آن را به همراه دارد. 
 
150 وتو در چهار سال!
 
بعد از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده پیشتاز تاسیس سازمان ملل و ابتکارات این سازمان نظیر اعلامیه جهانی حقوق بشر به عنوان نهادی برای پیشبرد «دموکراسی» و «آزادی» مطابق با مدل غربی و به مثابه ارزشی جهانی بود. در سراسر تاریخ سازمان ملل، ایالات متحده پیوسته تمامی قطعنامه ها و اعلامیه هایی را که اولویت ها یا منافع اقتصادی خودش را تامین نمی کرده، وتو کرده است. ویلیام بوگ می نویسد: «واشنگتن با نظمی قابل توجه خود را تنها و گاه به همراه یک یا دو کشور دیگر در مقابل قطعنامه های مجمع عمومی که با هدف پیشبرد حقوق بشر، صلح، خلع سلاح هسته ای، عدالت اقتصادی، نبرد علیه آپارتاید آفریقای جنوبی و بی قانونی اسرائیل و دیگر موارد مترقیانه تدوین می شوند، می یابد» بلوم 150 مورد را عنوان می کند که از 1984 تا 1987 ایالات متحده به تنهایی قطعنامه های سازمان ملل را وتو کرده است. 
 
نمونه هایی از رفتارهای ضد بشری دولت آمریکا
 
ایالات متحده مدام با ابتکارات مهم حقوق بشری سازمان ملل، مخالفت کرده است. ایالات متحده یکی از دو کشوری است – دیگری عراق است- که کنوانسیون برجسته 1989 سازمان ملل در رابطه با حقوق کودک را تصویب نکرده است. همچنین آرای مثبت خویش به دو معاهده منع کاربرد مین های زمینی و نیز تاسیس دادگاه کیفری بین المللی را پس گرفت. مطابق با گزارش کمیته سازمان ملل علیه شکنجه که بر اعمال اعضای کنوانسیون نظارت می کند، ایالات متحده پیوسته کنوانسیون جهانی منع شکنجه را نقض کرده است: به عنوان نمونه گرین برتس همواره زندانیان را در ویتنام به هنگام بازجویی شکنجه می کرده است. سیا مکررا، کسانی را که به عضویت سازمان های مهاجرتی شوروی در اروپای غربی در می آمدند مورد شکنجه قرار می داد. ایالات متحده ساواک، سرویس مخفی بدنام شاه ایران را آموزش می داد. همچنین با بهره گیری از تکنیک ها و تکنولوژی های شکنجه به آموزش و تجهیز سرویس های اطلاعاتی بولیوی، اروگوئه، برزیل و اسرائیل می پرداخت. همان طور که بلوم اشاره کرده است ایالات متحده در 1982 و 1983 به تنهایی با اعلامیه ای که برخورداری از آموزش، کار، مراقبت های بهداشتی، تغذیه مناسب و توسعه ملی را بخشی از حقوق بشر می دانست مخالفت کرد. چنین به نظر می رسد که حتی پس از گذشت 13 سال رویکردهای رسمی ایالات متحده ملایم تر نشده است. در سال 1996 ایالات متحده در اجلاس جهانی غذا که با حمایت سازمان ملل برگزار شده بود با بندی از بیانیه سران که ناظر بر «حق هر کس در دسترسی به غذای سالم و مقوی» است، مخالفت کرد. ایالات متحده اصرار می ورزید که «حق دسترسی به غذا را به رسمیت نمی شناسد. در مقابل، واشنگتن فقط از تجارت آزاد پشتیبانی کرده است.
 
به طور کلی، ایالات متحده از اشخاصی [حقوقی] نظیر برنامه توسعه ملل متحد، سازمان آموزشی، فرهنگی و علمی سازمان ملل متحد (یونسکو) و کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل بهره اندکی می برد. اما نهادی که آمریکا کنترل کامل آن را به دست دارد سازمان تجارت جهانی است. در واقع می توان گفت سازمان تجارت جهانی مهمترین ابزار برای حفظ «نوامپریالیسم» آمریکایی است.
 منبع: رجانیوز


تنفر مردم جهان 2
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 1:39 صبح
چرا مردم جهان از آمریکا متفرند؟ (2)
ویروس «فرهنگ آمریکایی»؛ عامل از میان رفتن هویت‌ها و شخصیت‌های محلی و ملی

گروه بین‌الملل - رجانیوز: ضیاءالدین سردار، نویسنده و منتقد فرهنگی است که در حوزه های مختلفی چون «آینده پژوهی»، «نقد ادبی»، «روابط فرهنگی»، «نظریه انتقادی» و «مطالعات اسلامی» قلم می زند و در این حوزه ها دارای بیش از 45 کتاب تالیف شده از جمله آینده تمدن اسلامی (1979)، انتقام آتن (1988)، پست مدرنیسم و دیگری (1998)، شرق شناسی (1999)، از الف تا ی زندگی پست مدرن (2002) و... است. 

به گزارش رجانیوز،  او متولد 1951 و دارای سوابقی چون عضویت در «کمیسیون حقوق بشر و برابری» و نگارش در نشریات متعددی چون «Nature »، « New Scientist »، « New Statesman » و برنامه سازی در شبکه های مختلف تلویزیونی انگلستان از جمله BBC  و شبکه 4 تلویزیون دولتی این کشور است و به این واسطه چهره نسبتا شناخته شده ای در سطح بین المللی به شمار می رود.

یکی از پرفروش ترین کتاب های وی در سطح بین المللی، «چرا مردم از آمریکا متنفرند» نام دارد که با همکاری مریل دیویس در سال 2002 به چاپ رسید. این کتاب مشتمل بر 7 فصل و دربرگیرنده برخی از علل فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی نفرت مردم جهان از دولت ایالات متحده آمریکاست که توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است. کمیته صیانت از منافع ایران در سلسله گزارش های زیر گوشه ای از دیدگاه های وی پیرامون ماهیت استعماری آمریکا را به صورت چکیده و خلاصه شده در اختیار خوانندگان محترم قرار می دهد:
 
 
 
این گزارش به ماهیت ویروس گونه فرهنگ آمریکایی که به طور اجتناب ناپذیری به نابودی مولفه های فرهنگ های بومی و محلی می انجامد، می پردازد:
 
مصرف گرایی و ویروس خودتکرار «فرهنگ آمریکایی» عامل از میان رفتن هویت ها، ارزش ها و شخصیت های محلی و ملی
 
جرج ریتزر، استاد جامعه شناسی در دانشگاه مریلند و نویسنده کتاب مک دونالدی کردن جامعه، ادعا می کند که فرهنگ امریکایی " قدرت کریهی" در فرایند تکرار خودش در سایر نقاط جهان کسب کرده است. مارگارت ورتیم، منتقد فرهنگی استرالیا که در لس آنجلس زندگی می کند، می گوید برای بسیاری از کشورهای جهان، "فرهنگ امریکایی مانند ویروس به نظر می رسد، ویروسی بیماری گون. بدون هیچ توجهی، می توان فرهنگ امریکایی را با ویروس ایدز، اچ آی وی، مقایسه کرد. فرهنگ ایالات متحده مانند ویروس مهارت یافته در ارگانیسم، بی نهایت خود تکرار و به طرز وحشتناکی ماهر در به کار گرفتن دستگاه تولید میزبان است. دلیل آنکه توقف ویروس ایدز این قدر مشکل است دقیقا مهار کردن عملکرد سلولهای میزبان است، با دگرگون ساختن قدرت بدن در برابر خودش نسخه های بیشتری از این مهاجم ویروسی تولید می شود. فرهنگ غذای سریع امریکایی، موسیقی پاپ، سینما تلویزیون جسم فرهنگی سایر کشورها را مبتلا می سازند، دستگاه تولید محلی را برای تمرکز تلاش هایشان بر تقلید به کار می گیرند. این الگوی تکرار ویروسی با هنجارهای فرهنگی پاپ امریکایی و از حرکت باز داشتن و فرونشاندن گیاهان و جانوران بومی، خودش را در سراسر جهان تکرار می کند" . 
 
" ویروس" فرهنگ امریکایی و شیوه زندگی به سادگی تکرار می شود زیرا بر پایه نوید فراوانی و اغوای وفور استوار می شود. رفاه مادی در تمام دنیا خوشایند و مقاومت در برابر آن برای کسانی که ابزار کافی برای خرید رویا دارند دشوار است. کسانی که فعالانه برای دور ساختن خود از فقر کار می کنند تا چشم انداز افق های مادی در حال گسترش و سرمستی را پیدا کنند، تغییر پذیر هستند. در این انسانی ترین انگیزه ها، هیچ معمایی و هیچ چیز غیر قابل درکی وجود ندارد. هیچ حوزه انتخاباتی شناخته شده ای وجود ندارد که آرزوی رای گیری برای فقر داشته باشد. و حقیقت مسلم این است که وقتی بسیاری از مردم آرزوی شیوه زندگی مردم امریکا را دارند، تعجب آور نیست که آن ها راهشان را بهترین و تنها راه بدانند. 
 
تصویر جهانی از وفور امریکایی- کتاب های کد شده از تمام محصولات فرهنگی متداولش، تبلیغاتی دائمی برای کالاها، خدمات و موهبت های مادی قابل دسترس به شمار می رود- چگونه می توانند تحت مالکیت درآیند و چگونه ما را شادتر، بهتر، جذاب تر و مدرن تر می سازند؟ بهای دستیابی به این وفور نعمت اغلب کمتر آشکار است. این که بسیاری از هزینه ها ناملموس هستند- تغییر به ارزش ها و طرز زندگی های ارجمند سنتی، تحلیل ارزش غیر قابل سنجش هویت های محرز شده با تهذیب و تشخیص – دامی است که هرگز بیان نمی شود. آنچه فرخته می شود چشم انداز انتخاب است برای داشتن هر آن چه دل انسان می خواهد. هر کسی باور دارد که انتخاب های معقول انجام خواهند شد. اما این که تمام انتخاب ها نتایج غیر عمدی و اغلب ناخواسته دارند، درکی است که پس از واقعه حاصل می شود. این یک وضعیت نامساعد است که به تدریج برای امریکا و سایر کشورهای توسعه یافته پیش خواهد آمد. تکرار وفور امریکایی – انتخاب کالاها، خدمات و شیوه زندگی که این امکان را می دهد – شامل انتخاب آزاد ابزار نیست، بلکه سازش با محدودیت های این"ویروس" است: نوع خاصی از سازماندهی اقتصادی، به ویژه اشکال سیاسی و اجتماعی که به ناچار "سیستم ایمنی" میزبان سازش می یابند. این ماجرای تمام کشورهای توسعه یافته بوده است و آن ها را از جستجوی بیشتر و بیشتر وفور باز نمی دارد. این ماجرا برای تمام کشورهای کمتر توسعه یافته و کشورهای در حال توسعه نیز صادق است. 
 
سونامی فرهنگ مصرف گرایی امریکا همه چیز را جذب خود کرده، اعمال وسیع فشار بی وفقه بر مردم بیشتر نقاط جهان برای تغییر سبک زندگی شان، به رها کردن تمام چیزهایی که به زندگی شان معنا می بخشد، به رها کردن نه تنها ارزش ها بلکه حتی هویت و شخصیتشان، روابط پایدارشان، تعلقات به گذشته، ساختمان ها، اماکن و راه هایی که برای کارآمد بودن و بقا به آن ها دست یافته بودند، می انجامد. 
 
"قدرت مستهجن" فرهنگ همبرگر، جایگزین قدرت فرهنگ های محلی شده است. سازمان های چندملیتی امریکایی محصولات فرهنگی خود را از طریق استراتژی استفاده از موسیقی پاپ، برنامه های تلویزیونی و به خصوص با تولید محصولات دارای سبک مشخص، ترویج دادند و در نتیجه تمام فضای در دسترس فرهنگی را اشغال کرده اند. برای مثال کمپانی های سیگار، تنها سیگار معامله نمی کنند؛ آن ها سیگار را به نحوی بسته بندی می کنند و به شکل و شمایلی در می آورند که از هویت مشخصی برخوردار باشد. 
 
بسیاری از سبک محصولات برای ساخت نمادها و تصاویری است که تصویر فرهنگ امریکایی را مبتنی بر آزادی و فرد گرایی نشان می دهد؛ تنها راه جذاب نشان داده شدن. موضوع فریبنده ای که اضافه شده، این جمله است که " حق با مصرف کننده است" 
 
تاثیر فرهنگ ابرامپریالیستی امریکا به دور ریختن فرهنگ های بومی محدود نمی شود. این موضوع نشان دهنده هجوم به فرهنگ بومی نیز هست. برای مثال در میان جوانان آسیایی، تقلید از فرهنگ امریکایی بسیار فراتر از موسیقی پاپ و طراحی لباس است. رپرهای خیابانی کلاه بیس بال را بر عکس به سر می کنند. با ژاکت های شل و گشاد شلوار جین بالا برش دار مدل نایک، نمی خواهند صرفا شبیه به جوانان بی میل سیاه پوست شهری در ایالات متحده به نظر رسند. آن ها به خوبی جلوه های روانی را جذب می کنند، بنابراین ارتکاب به جرم، پرسه زنی، اعتیاد به مواد مخدر و بی قیدی در امور اخلاقی و جنسی، همراه با از بین رفتن نقش و اقتدار والدین در خانواده، همگی در جوامع در حال افزایش است که در آن "جوانی" هیچ گاه مفهومی جداگانه نبوده و خانواده گسترده و رفتار منظم شخصی همیشه هنجار بوده است. قابل توجه ترین ویژگی این فرهنگ از عدم علاقه و توجه در آسیا این است که به کسانی که قدرت خرید بیشتری دارند محدود می شود؛ فرزندان طبقه ممتاز، نخبگان سرآمد. موسیقی پاپ غربی، برنامه های ام تی وی و تلویزیون ، یاداشت های آسیاویک، " فرهنگ پول پرستی جوان را ایجاد کرده که خواستار رشد و سربلندی سریع با بمباران صوتی و تصویری است... دانش آموزان پیش دبستانی با کفش ورزشی کریستین دیور شروع می کنند. سپس عینک 90210 بورلی هیلز می خواهند. آن ها حتی از جامدادی طراحی شده استفاده می کنند" اما این کالاها تنها بی میلی برای تاکید بر فرهنگ وارداتی با ایجاد بی علاقگی ثابت و مستمر تولید می کنند. بی میلی، فرهنگ جوانی است که مایل به یافتن معنای بی عدالتی در اندیشه ها است. بنابراین منافع جوانان مرفه در همه جا در آسیا آینه ای از چنین واقعیتی است. بحثی که این اواخر در مالزی مطرح شده مشکلی اجتماعی است به نام پرسه زنی در بازارها و خرید آن دست کالاهایی که مرتبط با سبک زندگی اند، اما سبک زندگی ای که بی معنایی ذاتی سبک آن است، سبک زندگی که در آن طراح مدل مد ماهیت بی میلی است و فراتر از آن عشوه گری با رفتار معتادانه خود مخرب است. 
 
بنابراین، فرایند جهانی شدن به رهبری امریکا از موسیقی پاپ، تلویزیون و سبک محصولات برای تبدیل هویت جوانان کشورهای در حال توسعه با کالا استفاده می کند. بسته های عرضه شده با عنوان جذاب "آزادی" – که این مفهوم از آزادی  یا متناسب تر با آزادی خواهی فردگرایانه که به ترویج تمام توانمندی های فردی برای تکامل می پردازد- به دنبال مصرف بی حد و حساب، و در نظر گرفتن کلیه مسئولیت های عمومی و اجتماعی فرهنگ بومی، سنت ها و تاریخ را نابود می کند. 
 
تولیدات فرهنگ محلی در بهترین حالت به حاشیه رانده شده و در بدترین حالت نابود شده، قلمداد می شوند. موسیقی محلی از محتوای اصلی خود فاصله گرفته و برای این که مورد قبول کسانی که قرار است وارث آن باشند واقع شود به شکل غربی در آمده است. برای مثال مورد قوالی را در نظر بگیرید که نوعی موسیقی مذهبی در هند، پاکستان و بنگلادش است. این موسیقی از ریشه های عرفانی صوفی، همراه با آواز خوانی با ریتم ساده طبل های سنتی و دست زدن برای ستایش پیشوایان گذشته است. قوالی در فرم جدید و پیشرفته خود، به حالتی در آمده که برای جوانان با حال شبه قاره قابل قبول باشد و به شکل جذابی تغییر کرده و آواز آن که به سبک راک تولید می شود توسط سینت سایرز به اجرا در می آید. آنچه در اصل برای ایجاد خلس? عرفانی طراحی شده بود هم اکنون برای ایجاد هیجان بیشتر در موسیقی راک و رقص در دیسکو مورد استفاده قرار می گیرد. به طور مشابه، موسیقی فیلم های هندی که حاوی تعداد زیادی شعر است هم اکنون به آیین? اشعار بی مفهوم آهنگ های پاپ آمریکایی تبدیل شده است. توجه به سلط? زبان انگلیسی بر محصولات فرهنگی جهان، زبان های محلی تصویری حقیر کسب کرده اند. به عبارت دیگر، تولیدات فرهنگ های بومی احساس عقب ماندگی می کنند. این زمینه ها و نگرانی ها مربوط به آن چیزهایی نیستند که بتوانند به نسل در حال رشد تبدیل شوند. تعجبی ندارد که سیستم های هویتی در اکثر کشور های در حال توسعه به موضوع بسیار مهم تبدیل شده است.
 
جهانی شدن استانداردهای آمریکایی و نابودی هویت های بومی
 
رهبری جهانی شدن آمریکا با تحمیل مجموعه ای واحد از استاندارد های آمریکایی به طور فزاینده شهرهای کشورهای در حال توسعه را به بنا های تاریخی برای قدرت گرفتن آمریکا تبدیل می کنند. آجر کاری های بدون جلوه و زیبایی، خبابان های چند لاینی، مراکز خرید، هتل ها و فست فود های زنجیره ای به وسیله بلدوزرها جایگزین معماری سنتی می شوند. بیشتر شهر هایی که در بخش های مرفه تر کشور های جهان سوم قرار دارند یا شبیه به دالاس طراحی شده اند یا نمونه بسط یافته ای از لس آنجلس هستند .
 
چنین فرهنگ امپریالیستی فشار عمیقی از تنفر نسبت به ایالات متحده ایجاد کرده است. حتی در کشور هایی که تصور می شود از متحدان نزدیک آمریکا هستند. به عنوان مثال در بین جامعه مین جونگ ها (پوپولیست ها) در کر? جنوبی، نفرت از محصولات فرهنگ آمریکایی بسیار شدید است. مین جونگ از اتحاد گسترده از مردم از جمله کارگران، کشاورزان و فقرای شهری تشکیل شده که خود را به عنوان ستبره های فرهنگ سنتی کره ای و قربانیان فرهنگ ایالات متحده و کاپیتالیسم تعریف می کنند. احساس جسمی، فرهنگی، جغرافیایی آن ها – و از بعد روانی – از فرهنگ امریکایی شد? کر? جنوبی رو گردانده است و با آن بیگانه اند. اجرای سیاست های اقتصادی ایالات متحده، ریشه کن کردن جوامع خود مختار رعیتی مین جینگ، سبک زندگی سنتی را ریشه کن کرده و آن ها را مجبور به مشارکت تابعانه در توفان شدید مدرینت? امریکایی شدن می کند. آن ها معتقد هستند که امریکایی شدن ساختار نابرابری، استثمار، خشونت فرهنگی و بیگانگی را ایجاد کرده است؛ و فرهنگ امریکایی در واقع تهدید خود زبان کره ای است که برخی معتقدند در 3 ده? آینده دچار مرگ خاموش خواهد شد. در واقع در نظر آنها تمایل ایالات متحده به اینکه قدرت اشغالگر باشد، حضور 45 هزار سرباز امریکایی در خاک خود در طول بیش از 5 دهه و مورد بیزاری به شدت تعجب آور است، از این رو است که آن ها علیه ایالات متحده تظاهرات می کنند و پرچم آن را با نظم می سوزانند. 
 
خودبرتربینی آمریکایی ها
 
ریچارد بروکهایزر مقاله نویس نیویورک آبزرور معتقد است تروریست ها از این واقعیت متنفر هستند که آمریکا مقتدر و شایسته است. وی می نویسد:
 
«ایالات متحده آمریکا به درستی نماد نظام جهانی مسلط در نظر گرفته می شود؛ امپراطوری سرمایه داری و دموکراسی. نیویورک نیز قلپ تپنده این نظام به حساب می آید. سرشار از پویایی و ثروت. هر که در این جهان از زندگی و سرنوشت خود ناراضی است، چشم به ما، کشور ما و شهر ما دارد و آن را گزینه ای بدیل برای خود در نظر می گیرد. اگر ذهن جاه طلب و آرزومندی داشته باشد، تلاش می کند تا به اینجا بیاید یا از ما تقلید کند و اگر ذهن محزون و ناخشنودی داشته باشد، ما را مسئول ناخوشی های خود می داند. اگر در دسته دشمنان ما جا داشته باشد، تلاش خواهد کرد تا ما را بکشد. بازندگان جهانی از ما متنفر هستند، چون ما قدرتمند، ثروتمند و شایسته ایم.» ایده «حسادت و غبطه دیگران به آمریکا» به صورت پررنگ در رسانه های متعلق به جناح راست پدیدار شد. در شیکاگو تریبیون، توماس فریدمن که اصطلاح « آنها از ما متنفر هستند» را در اوایل سال 2011 و ماه ها قبل از 11 سپتامبر رواج داده بود، مقصر اصلی را «حسادت ناب» می دانست. او خاطرنشان کرد که حتی در باشگاه «دموکراسی کشورهای صنعتی شده» هم «در مقابل قدرت آمریکا به عنوان ثروتمندترین ملت، تنها ابرقدرت موجود و فرهنگ غالب آن» نارضایتی و مقاومت وجود دارد. (ص 42)
 
میهن پرستی آمریکایی: نگاه به سایر ملت ها به عنوان عقب افتاده و بربر
 
هیچ کشوری بیشتر از آمریکا سرشار از نمایش آوازها و نمادهای میهن پرستانه نیست. هیچ کشوری بیشتر از آمریکا از تمثال های خود که به صراحت نشان دهنده تاریخ، جامعه و رسالت های ملی آن برای بیان آرمان هایش است، استفاده نمی کند. علم بیان آمریکایی و سنت روایت گری آمریکا به شکلی اسطوره ای در آمده، چیزی که با آگاهی ایجاد شده و با پشتکار آموخته شده و بر عهده شهروندان جدیدی است که می خواهند از آمریکایی ها باشند.
 
تمام دنیا از طریق تسلط خود بر فرهنگ و تفریحات پرمخاطب جهانی با آرمان آمریکا و ایده آمریکایی از خود آشناست. آمریکایی ها بر این باور هستند که اسطوره های ملی شان به عنوان الگویی برای سرنوشت همه ملت ای جهان پس از جنگ جهانی دوم، به عامل مهمی تبدیل شده است. اراده این چشم انداز یکپارچه، از موضوعی به غیر از یک نوع دوستی ساده نشات می گیرد. موضع آمریکا نسبت به دیگر نقاط جهان در قالب امپریالیسم جدید به شکلی متفاوت ولی نه جدا از انواع مختلف امپریالیسم ظاهر شده است که آرمان های سه پنجم از بشریت را برای قرن ها از بین می برد. در واقع به عنوان مجموع تمامی امپریالیسم های گذشته، دستیابی به رویای آمریکایی بر پایه اداره امور جهان برای رسیدن به ابرامپریالیسم بنا شده که در آن آمریکا سایر نقاط جهان را به عنوان حیاط خلوت خود قرار داده است و این برای شناخته شدن و درگیر شدن با شرایط کاملا آمریکایی است.
 
همان طور که رمان نویس انگلیسی خانم گاسکل نوشته: آن نوع میهن پرستی که عبارت است از نفرت تمام کشور های دیگر، در اینجا وجود دارد. پس از آن، آن نوعی از وطن پرستی که هم? کشور های دیگر را به عنوان مثال هایی از شکست خورده ها یا آنچه یک ملت باید باشد یا نمونه های ضعیف و پست تر به شدت نیازمند آموزش درمانی، می بیند وجود دارد. نوع عادی تر میهن پرستی این است که قواعد دیدگاه های مردمی و مباحثات عمومی، باعث احساس تنهاتر، محفوظ تر، خاص تر و متفاوت تر شدن شخصیت انسان در امریکا می شود. آنچه بیشتر موجب چنین چیزی می شود مخدوش شدن تصویر خودش در نظر خود و سایر نقاط جهان است. چیزی که برای بقیه دنیا نامفهوم تر می شود، سر شار از ابهامات درک نکردنی بیشتری است که بقیه جهان به آن مبتلا می شوند؛ پر از ابهام عناصر خصمانه بربری ها با این توجیه که عبارت "انسان وحشی یا بربری" ریشه در میان یونان باستان دارد، زبان های خارجی به گوش یونانیان صدایی مانند " با-با" می دادند. این کلمه برای اشاره به کسی که قادر به صحبت یه زبان یونانی نبود استفاده شد و به مفهوم این که بربریت نقص عقل و خرد بود، نه یک کنایه برای چگونگی طرز تفکر سایر نقاط جهان. عقیده امریکا نسبت به خودش به عنوان مکانی خاص از تمام معقولات و خوبی ها است در حالی که دیگران بربری هایی به دور از فهم هستند که تشخبص نمی دهند چه چیزی برایشان بهتر است. آن چه سایر نقاط جهان از عملکرد امریکا در داخل و خارج از کشور می داند، نسبت به این دیدگاه اسطوره ای ایده آل بسیار ضد و نقیض است که ناگزیر باعث طرح سوال هایی می شود؛ چرا معایب ذاتی کشور و ناتوانی در سپری کردن زندگی یا رسیدن به آرمان ها، اعتماد به نفس امریکا را بر هم می زند. چرا در مواجهه با هر مسئله یا بحران، سخنرانان سیاسی با تاکید بر بنیادی بودن کمال آرمان های امریکا به عنوان یک اصل تغییر ناپذیر، از موضوع اصلی طفره می روند. داستان امریکایی، اسطوره به معنای دقیق کلمه است. برای ایجاد اتحادی کامل و گرامی داشتن حقایق بدیهی و پشت سر گذاشتن"سرنوشت ملی" سنت روایت گری امریکا مظهر این دیدگاه اسطوره ای به عنوان داستان های اخلاقی است که در آن ایده امریکا خالص و بی نقص است و خود امریکایی ها نیز همه خوب و معصوم هستند. اما در درون این سنت اسطوره ای با خواندن گزینشی تاریخ، تضاد و تناقض ایجاد شده است.
رجانیوز




 
 

شارژ ایرانسل

فال حافظ