سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://up.p30room.ir/uploads/139512886810321.jpg
تنفر مردم جهان 3
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 1:41 صبح
چرا مردم جهان از آمریکا متفرند؟ (3)
استاندارهای دوگانه؛ از دموکراسی و انتخابات آزاد گرفته تا منع گسترش تسلیحات هسته‌ای و بیولوژیک

گروه بین‌الملل - رجانیوز: ضیاءالدین سردار، نویسنده و منتقد فرهنگی است که در حوزه های مختلفی چون «آینده پژوهی»، «نقد ادبی»، «روابط فرهنگی»، «نظریه انتقادی» و «مطالعات اسلامی» قلم می زند و در این حوزه ها دارای بیش از 45 کتاب تالیف شده از جمله آینده تمدن اسلامی (1979)، انتقام آتن (1988)، پست مدرنیسم و دیگری (1998)، شرق شناسی (1999)، از الف تا ی زندگی پست مدرن (2002) و... است. 

به گزارش رجانیوز، او متولد 1951 و دارای سوابقی چون عضویت در «کمیسیون حقوق بشر و برابری» و نگارش در نشریات متعددی چون «Nature »، « New Scientist »، « New Statesman » و برنامه سازی در شبکه های مختلف تلویزیونی انگلستان از جمله BBC  و شبکه 4 تلویزیون دولتی این کشور است و به این واسطه چهره نسبتا شناخته شده ای در سطح بین المللی به شمار می رود.

یکی از پرفروش ترین کتاب های وی در سطح بین المللی، «چرا مردم از آمریکا متنفرند» نام دارد که با همکاری مریل دیویس در سال 2002 به چاپ رسید. این کتاب مشتمل بر 7 فصل و دربرگیرنده برخی از علل فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی نفرت مردم جهان از دولت ایالات متحده آمریکاست که توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است. کمیته صیانت از منافع ایران در سلسله گزارش های زیر گوشه ای از دیدگاه های وی پیرامون ماهیت استعماری آمریکا را به صورت چکیده و خلاصه شده در اختیار خوانندگان محترم قرار می دهد.

این گزارش نگاهی به استاندارهای دوگانه ایالات متحده در تعامل با سایر ملت ها می اندازد:
 
 
اگر به سراسر جهان از برزیل تا کانادا، پاکستان تا کره جنوبی سفر کنید به مردمانی برخورد خواهید کرد که بارها و بارها نمونه هایی از معیارهای متناقض آمریکا را ارائه خواهند داد:
 
1-آمریکا به دموکراسی خود می بالد، پیوسته سایر کشورها را وادار می کند تا دموکراتیک شوند و کسانی را که از نظر دولتش، کمتر دموکراتیک هستند مورد سرزنش و انتقاد قرار می دهد. هرچند دموکراسی آمریکایی استثنائا غیردموکراتیک است! آنچه انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 ثابت کرد عدم اعتماد به دموکراسی پدران بنیان گذار آمریکا بود. سیستم الکترالِ آمریکا تعمدا دیکته می کند که کاندیدایی که بیشترین آرا را در سراسر آمریکا کسب می کند لزوما رئیس جمهور نخواهد شد، مانند انتخابات سال 2000. رای دهندگان فردی قرار نیست به طور مستقیم رئیس جمهور را انتخاب کنند بلکه می توانند الکترال کالج را انتخاب کنند که اعضای آن بر مبنای ایالت به ایالت تعیین می شود. تعداد الکتورها (افرادی که هیئت الکترال را تشکیل می دهند)به هر ایالت متناسب با جمعیت آن ایالت اختصاص یافته است. ساختار محرمانه فرایند انتخاباتی به گونه ای تصویر شده است که در انتخاباتت محرمانه کل موضوع در نهایت نه از طریق رای دهندگان بلکه از طریق نمایندگان آنها، سیاستمداران حرفه ای در کنگره تعیین خواهد شد.
 
2-ایالات متحده با ارائه پیشنهاد به احزاب سیاسی آمریکایی و تاثیر بر نتیجه انتخابات به هر طریقی اعلام می دارد که انتخابات باید آزاد و منصفانه باشد و از دخالت سایر کشورها در انتخاباتش ممانعت به عمل می آورد. هرچند خودش به طور عادی در انتخابات سایر کشورها مداخله می کند و روی احزاب سیاسی در کشورهای در حال توسعه سرمایه گذاری می کند؛ گاهی آشکارا از طریق سیا، گاهی از طریق سازمان های غیردولتی و رسانه ها، مثلا در دهه 1950، سیا سرمایه هایی برای حمایت از مبارزه تبلیغاتی رئیس جمهور کامیلا چمون اعطا و کاندیداهای مجلس لبنان را انتخاب کرد؛ سپس در گینه بریتانیا، بر طبق اصول دموکراتیک مانع از سرکار آمدن چدی جاگن منتخب در سال های 1953 تا 1964 شد؛ سیا در سال 1966 برای رنه بارینتس رئیس جمهور بولیوی  600 هزار دلار طی تلاشی موفق برای تاثیرگذاری بر نتیجه انتخابات عمومی سرمایه گذاری کرد؛ و در دهه 1980 در نیکاراگوئه، میلیون ها دلار از طریق موهبت ملی که برای دموکراسی به ویژه در برابر سیا به وجود آمد، هزینه کرد تا از انتخابات دموکراسی ساندنیست ها ممانعت کند. ویلیام بلام در کتاب کشور جهان سومی، فهرستی از 23 کشور ارائه می دهد که ایالات متحده در این کشورها «انتخابات را منحرف ساخته» و با فرایندی دموکراتیک در تضمین نتیجه مطلوب مداخله کرده است: 1948- دهه هفتاد ایتالیا، دهه 1950 لبنان، 1955 اندونزی، 1955 ویتنام، 1953-64 گینه، 1958 نپال، 1974و5 استرالیا، 1976 جامائیکا، 1984-89 پاناما، 1984-1990 نیکاراگوئه، 1987-8 هائیتی، 1991-2 بلغارستان، 1996 روسیه، 1996 مغولستان، 1998 بوسنی. (ص 140)
 
3- دولت امریکا خودش را پیوسته در معرض تهدید "کشورهای جهان سوم" و "عاملان غیردولتی" می بیند؛ پس "تهدید روسیه"، "تهدید چین"، "تهدید کوبا"، "تهدید محور شرارت" و "تهدید تروریست" وجود دارد. هر چند، از نظر نظامی ایالات متحده قدرتمندترین کشور تاریخ است، و حتی اگر تمام کشورهای دیگر جهان تمام منابع نظامی خود را روی هم بگذارند قادر نخواهند بود تا تهدیدی واقعی برای ایالات متحده باشند. ارتش بسیار بزرگ ایالات متحده بیش از 5/2 برابر بزرگ تر از مجموع ارتش های 9 کشور دشمن بالقوه او است: روسیه، چین، ایران، کره شمالی، عراق، لیبی، سوریه، سودان، کوبا. هیچ معادلی در جهان در برابر تمرکز قدرت نیروی رزمی هواپیما دریایی او وجود ندارد: گروه رزمی توان هسته ای که مثلا ناو هواپیمابر ایالات متحده را تشکیل می دهد عرشه ناو هواپیمابری به طول یک کیلومتر و روبنای بیست طبقه دارد، و قدرت نظامی متمرکز در یک گروه ناوی نسبت به توسعه یافته ترین کشورها می تواند از پس تمام نیروهای مسلحشان برآید. این کشور 12 حامل این چنینی دارد ؛ غیر از ناو رونالد ریگان که در حال توسعه است. در حالی که قدرت های اروپایی هزینه دفاع را پس از فروپاشی دیوار برلین کاهش داده اند، چین هزینه دفاع را محدود می سازد و بودجه ارتش روسیه برداشته می شود، بودجه ایالات متحده از 260 میلیارد دلار در اواسط دهه 1990 به 329 میلیارد دلار در سال 2002 افزایش می یابد. این رقم تا 400 میلیارد دلار نیز خواهد رسید، نصف هزینه نظامی کل جهان. و این کشوری دموکراتیک است که ادعای تنفر از دولتی بزرگ را دارد!  امریکا هنوز احساس تهدید می کند، تا اندازه ای که بر نظامی کردن جو زمین اصرار دارد. برنامه جنگ ستارگان ایالات متحده با هدف "کنترل جو زمین"، "سلطه بر جو زمین" و "برتری در جو زمین"، گسترش سیستم های موشک ضدبالستیک مبتنی بر فضا، زمین و دریا و انواع سیستم های مداری را در ذهن دارد که می توانند به اهداف زمینی اصابت کنند. 
 
4- سیاست خارجی ایالات متحده ضمانت های اجرایی را به کشورهایی که به دنبال تسلیحات هسته ای هستند، تحمیل کرده است. تحریم های خزنده ای را به پاکستان و هندوستان برای توسعه این تسلیحات تحمیل کرد. کره شمالی را به دلیل دارا بودن زرادخانه هسته ای عاصی کرده است. هرچند، بزرگترین ذخیره تسلیحات هسته ای جهان را دارا است و تنها کشور جهان است که تاکنون از تسلیحات اتمی در جنگ استفاده کرده است (در هیروشیما و ناکازاکی)، سایر کشورها را وادار به امضا و تصویب پیمان منع کامل آزمایش هسته ای می کند، هر چند خودش از امضا امتناع کرده است. به علاوه، از انکار استفاده از اولین ضربه تسلیحات هسته ای یا حتی تهدید نسبت به امتناع از کاربرد این تسلیحات در برابر کشورهای فاقد توان هسته ای سر باز زده است. حتی تمایز پذیرفته شده بین تسلیحات هسته ای و غیر هسته ای را از بین برده است و استفاده از تسلیحات هسته ای در برابر اهدافی که توانایی مقاومت در برابر جنگ افزارهای معمولی را دارند، مانند پناهگاه های زیرزمینی، پیش بینی می کند. علاوه بر این، آماده استفاده از تسلیحات هسته ای برای اهداف غیر هسته ای مانند «عاملان غیر کشوری» یعنی گروه های تروریست با جنگ افزارهای شیمیایی و بیولوژیکی است. در حالی که سایر کشورها را وادار به کنار گذاشتن طرح های هسته ای می سازد، توسعه و طراحی "ریز تسلیحات هسته ای" و از سر گیری مجدد آزمایشات هسته ای را هم چنان ادامه می دهد. بدتر این که : با پیشنهاد این که انواع جدید کلاهک های پیشرفته واقعا "آسیب های مشابه را کاهش می دهند" بی شرمانه به دنبال ادعای زمینه اخلاقی است؛ به عبارت دیگر، تسلیحات هسته ای کوچک می توانند شهروندان کمتری را نسبت به جنگ افزارهای معمولی از بین ببرند، ادعایی که هر چیزی را که درباره این تسلیحات می دانیم به مبارزه می طلبد. ایالات متحده طرح¬های محتمل¬الوقوعی برای ذخایر هسته¬ای هفت کشور دارد؛ روسیه، چین، عراق، کره شمالی، ایران، لیبی و سوریه. در تمام این مدت، سیاست  داخلی اش سیاست "تضمین امنیت منفی" باقی می ماند که بدین وسیله واشنگتن را ملزم به عدم استفاده از تسلیحات هسته ای در برابر جنگ افزارهای غیر هسته ای کرده است، مگر در صورت حمله به امریکا یا متحدانش. 
 
5- دولت امریکا تحریم هایی را به کشورهایی تحمیل می کند که ذخایر جنگ افزارهای بیولوژیکی یا شیمیایی را توسعه داده یا حفظ می کنند، از جمله عراق که نخستین بار توسط امریکا  زرادخانه اش تامین شد. هرچند، ایالات متحده بزرگترین ذخیره آبله، سیاه زخم و سایر تسلیحات بیولوژیکی جهان را در اختیار دارد، هم چنان در حال آزمایش عوامل بیماری زای تسلیحات جدید است. این کشور 30 هزار تن تسلیحات شیمیایی دارد. و از حمایت ابتکار عمل سازمان ملل که توسعه تسلیحات شیمیایی و بیولوژیکی را منع می کند و از موافقت با هر نوع سنجش برای تقویت یافتن پیمان تسلیحات بیولوژیکی سر باز زده است. 
 
6- دولت ایالات متحده می گوید که شهروندان را نمی کشد، و "بمب های هوشمندش" تنها برای اهداف نظامی هستند. هر چند در نقش سیاست گذار جهان، زیر ساختارهای غیر نظامی را هدف می گیرد: تسهیلات گندزدایی آب، نیروگاه های برق، سدها، سیستم های کنترل سیل، آبیاری، ذخیره آب، ایستگاه های گاز، مراکز تحقیقات پزشکی، کارخانه های غذای کودک، تسهیلات فاضلاب ها، پل ها، تسهیلات حمل و نقل، کارخانجات پتروشیمی، کارخانه های کود شیمیایی، کارخانه های خودرو سازی نیز بیمارستانها، مدارس، ساختمان های صلیب سرخ، مناطق مسکونی، سفارتخانه ها و حتی دایره اخبار خارجی در جنگ افغانستان. طی یک عملیات جنگی مهم که بیش از ده سال به طول انجامید –جنگ ویتنام- سه کشور را بمباران کرد (ویتنام شمالی، کامبوج و لائوس)، حداقل سه میلیون شهروند را کشت. یک دهه قبل تر، کره شمالی را چنان بمباران کرد که هدف کم آورد. در پایان جنگ خلیج (فارس)، نیرنگش را ارتقا داد؛ اینکه کشوری می تواند تنها با تعداد اندکی تلفات، بمباران شود و سپس کشته شدگان در تصاویر تلویزیونی از ما دور نگاه داشته شدند. 
 
به گونه ای ایلات متحده بر تمام امپراتوری های قبلی ، از قبیل امپراتوری های بریتانیا و فرانسه، اسپانیا و پرتقال، با قدرتی بی رحم و نفاقی مخل تفوق یافته لذا تنفر از امریکا بسیار فراتر از اهانت به قدرت های امپراتوری  تاریخی است. این خشم از آرژانتین تا زئیر نسبت به امریکا مبتنی بر این باور است؛ در حالی که سیاست خارجه اش درخواست و مطالبه "سازگاری و هماهنگی" از دیگران دارد، خودش از سازگاری و هماهنگی بسیار دور است؛ در حالی که دموکراسی و تنوع را به بقیه جهان می فروشد، در حقیقت عمیقا در رفتارش غیر دموکراتیک و نسبت به هر کشوری که با اعمالش مخالف باشد یا مسیر دیگری غیر از مسیر منتخب واشنگتن ارائه دهد بسیار بی گذشت است. 
 
آمریکا و استانداردهای دوگانه
 
آمیت چادهوری رمان نویس و منتقد هندی، حکومت های مختلف آمریکا را با نخست وزیر سابق هند خانم ایندیرا گاندی مقایسه کرد:
 
آمریکا پیشگام بزرگ و متکی به خود دموکراسی در جهان مدرن است اما در عمل هرگاه دموکراسی در جلوی راه منافعش قرار گرفته با آن به عنوان مزاحم و بازدارنده برخورد کرده است. امریکا اکنون جنگ را به واسطه خواست مردم توجیه می کند، اما خواست مردم فلسطین بسیار کمتر از سنگ های فلسطینیان معنی داشته است. آمریکا برای ریشه کن کردن کمونیسم در افغانستان، یک گروه بنیادگرای مذهبی را ایجاد، مسلح و تجهیز کرد. برای سال ها، سیاست خارجی آمریکا همانند سیاست داخلی گاندی صرفا بر اساس گسترش حوزه نفوذ خود تنظیم شده است. تنها عموم مردم آمریکا می توانند سیاست نابجای آمریکا را در فشار قرار داده و تغییر دهند: اما منبع اصلی اطلاعات مردم آمریکا درباره سیاست خارجی کشورشان هالیوود و تصویر ترور و ترس از خیر و شر است. (ص 59)
 
هارولد پینتر فیلمنامه نویس و بازیگر معروف حتی از این هم فراتر رفت. او نوشت «آمریکا درحالی که لباس مبدل نیروی خیر جهانی را به تن کرده است، مداخله ای با ثبات، نظام مند، ظالمانه و درمان گرانه در قدرت جهانی دارد» آمریکا «نسبت به حقوق بین الملل متکبر، بی تفاوت و بی توجه است، هم اعتنایی به سازمان ملل ندارد و هم در آن دخالت نابجا می کند: این، دولتی است که می توان آن را خطرناک ترین قدرتی دانست که جهان به خود دیده است، دولتی نابکار، اما در عین حال دولت نابکاری که از قدرتی اقتصادی و ارتشی بسیار بزرگ برخوردار است» اما همین یک آمریکا برای جهان کافی است. اکنون «انقلابی عمیق و نفرت از تجلی قدرت آمریکا و سرمایه داری جهانی به وجود آمده که در سراسر جهان در حال رشد است و به نوبه خود به قدرتی سهمگین تبدیل خواهد شد» (ص 60)
 
سه دلیل متعارف تنفر از آمریکا: حمایت از اسرائیل؛ حمایت از دیکتاتورهای منطقه ای و مداخلات نظامی در کشورهای در حال توسعه
 
به هر جهت، هیچ کس واقعا نمی خواهد از مردم امریکا بیزار باشد. آنچه اکثر مردم دنیا از آن بیزارند، امریکا است؛ یک شخصیت سیاسی مبتنی بر: خشونت اقتدارگرا، استانداردهای دوگانه و منافع شخصی خودمحور و یک تازه به دوران رسیده که خود را برابر با تمام دنیا می داند. در حقیقت دلایل واضح بسیاری برای تنفر از امریکا وجود دارد. سه دلیل متعارف آن عبارتند از: حمایت امریکا از اسراییل، که این مسئله سبب شده تا بسیاری در دنیای عرب، اسراییل را به عنوان مستعمره امریکا که از لحاظ تسلیحات و سرمایه به وسیله آن کشور حمایت می شود، مفروض دارند. دلیل دوم حمایت امریکا از رژیم های اقتدارگرایی همچون: مصر، عربستان سعودی و الجزایر و دلیل سوم، مداخله نظامی امریکا در کشورهای در حال توسعه است. کاملا مشخص است که موارد فوق الذکر برای نفرت از آمریکا محسوب می شود. 
 
دلایل عمیق تر تنفر جهانی از آمریکا
 
به علاوه، موارد دیگری نیز وجود دارد که به همان اندازه که نفرت برانگیزند، دوست داشتنی نیز هستند؛ مثلا فرهنگ محبوب آمریکایی از فیلم های هالیودی گرفته تا موسیقی پاپ، به یک میزان برانگیزنده عشق و نفرت بوده، گویی که هر دو احساس، بخش های تفکیک ناپذیر یک کل هستند. لذا آمریکا، غالبا به طور هم زمان اغواکننده و ترساننده است. برای درک دامنه و شدت نفرت از آمریکا، باید فراتر از دلایل واضح و آشکار، دلایل دیگر را نیز مورد بررسی قرار داد. بیزاری از آمریکا صرفا منحصر به گروه های خاص مثلا مسلمانان، بنیادگرایان یا روشنفکران چپ گرای اروپایی نیست. اگر چه به سختی می توان عمومیتی را در دنیای پست مدرن بر شمرد، ولی بیزاری از امریکا تا آن اندازه عمومیت دارد که بتوان آن را یک احساس جهانی قلمداد کرد. مسئله نفرت از امریکا، موضوعی است که بنیادگرایان را با لیبرال ها، عرب ها را با مردم امریکای لاتین، آسیا را با اروپا و کاناداییان را با بقیه جهان متحد می سازد. چنین پدیده جهان شمولی باید منطق نهفته ای داشته باشد. نفرت از امریکا ابعاد عمیق تری دارد. نفرت از امریکا در ضعف تحمیل شده به سایر جوامع و فرهنگ ها نهفته است که نمی گذارد آن ها به عنوان موجودیت هایی کامل و آزاد عمل کرده و آن گونه که دلشان می خواهد زندگی کنند. محدودیت فرهنگ ها صرفا به حوزه مسائل سیاسی محدود نشده و قلمروی ذهنی گسترده تری را شامل می شود:
 
نفاق آمریکایی و استفاده های مکرر از استانداردهای دوگانه
 
دلیل دیگر برای احساسات ضد امریکایی، دلیل هستی شناختی یعنی مرتبط با ماهیت اولیه هستی هست. این مسئله مجددا ما را به بحث های مرتبط به خدا بر می گرداند. بحث های هستی شناختی در مورد هستی خدا منصوب به سنت آنسلم چیزی مشابه این مطلب است: " خداوند کاملترین موجود است. بودن بسیار کامل تر از نبودن است؛ بنابراین خدا وجود دارد". البته این گونه استدلال، دور منطقی است. بحث های هستی شناختی این گونه نتیجه گیری می کنند که مفاهیم معین به صورت های مشخصی با یکدیگر مرتبط هستند. خداوند و شیطان به عنوان متضادهای یکدیگر در ارتباط هستند. بنابراین اگر شیطان وجود دارد، پس باید خدا نیز وجود داشته باشد. آمریکا نیز از طریق چنین منطق دوری و هستی شناختی با جهان در ارتباط است: چون تروریست ها شیطان هستند، امریکا خوب و شریف است. محور شرارت تلویحا در برابر امریکا و متحدانش که محور خوبی هستند، قرار می گیرد و این مسئله را نمی توان صرفا، یک مخالفت دوگانه مفروض داشت: عنصر هستی شناختی ، ماهیت هستی امریکا، امریکا را  به تنها خوب و تنها شریف، مبدل می سازد. بدین ترتیب، زیاد دور از انتظار نیست که شما خود را برگزیده خداوند و تاریخ مفروض بداری. چقدر ما از رهبران امریکایی، زمانی که مدعی می شوند که خداوند با آن ها است یا تاریخ آن ها را به کنش فراخوانده است، منزجر می شویم. 
 
اما، خود را خوب تلقی کردن و سپس اعمال شیطانی انجام دادن، نفاق و ریاکاری را به مردم می نمایاند. بروس تن استاد گروه طراحی شهری و منطقه ای دانشگاه تنیس خاطر نشان می سازد: "مردم سرتاسر جهان مرتبا این سوال را مطرح می سازند که چرا ایالات متحده خواستار چیزی است که خود کاملا  برخلاف آن عمل می کند. چرا امریکا به دنبال تحمیل استانداردهایی است که آن ها را در مورد خود کاربردی نمی داند. چگونه امریکا می تواند خود را منبع خوبی تلقی نماید، در حالی که فقیران را از حقوق و نیازهای اساسی مانند آب و غذا محروم می سازد. مردم صحرای سفلی که به دلیل ایدز با مرگ دست و پنجه نرم می کنند، متعجب هستند که چگونه امریکا می تواند ابررایانه و بمب رادارگریز بسازد، ولی نمی تواند با تهیه AZT و سایر داروها به آن ها یاری رساند. مردمی که در جنگ های استوایی یا در حاشیه آن زندگی می کنند، نمی توانند بفهمند که چرا امریکا، از آن ها به دلیل نحوه استفاده از منابع حیاتی انتقاد می کند، در حالی که خود امریکا، محیط زیستش را تخریب کرده و تولید گازهای  گلخانه ای  از جمله دی اکسید کربن را افزایش می دهد. اروپاییان نمی توانند درک کنند که چرا امریکا از طرح جهانی حفاظت از محیط زیست، معاهدات مین های زمینی یا اقدامات مقتضی برای کنترل تسلیحات بیولوژیک و هسته ای حمایت نمی کند. برای اروپاییان این سوال وجود دارد که چرا امریکا به فروش گوشت وغلات آلوده به استرویید و نتایج منفی حاصل از اصلاح نژادی به اروپاییان پافشاری می کند. روسیه و کشورهای اروپای شرقی نمی توانند درک کنند که چرا امریکا مصمم به تحمیل مناسباتی اقتصادی به آن ها است که سبب ایجاد بی عدالتی در ابتدایی ترین معیارهای بشری می شود. کاناداییان از تاثیر فرهنگ امریکایی بر چامعه شان اظهار تاسف می کنند" 
 
در خود جامعه امریکا نیز عناصری از نفاق وجود دارد. دادگاه ا.جی. سیمپسون دروغ نهادینه شده ای را برای جهانیان برجسته ساخت که شکل دهنده به مبانی قانون دادگاه های امریکایی است. دادگاه مزبور، هم چنین، توجه جهانیان را به این مسئله معطوف داشت که بسیاری از امریکاییان رنگین پوست نسبت به دولت خود خشمگین بوده و نسبت به عدالت موجود در سیستم حقوقی ایالات متحده قویا تردید دارند. دادگاه استیضاح کلینتون ، وجود نفاق در طبقه حاکم سیاسی را به نمایش گذاشت. سیاستمداران محافظه کاری که بسیاری از خود آن ها مرتکب سوءاستفاده جنسی بودند، هیچ گونه عذاب وجدانی از تلاش برای ترور سیاسی نداشتند. فاجعه انتخابات فلوریدا نفاق امریکا در خصوص دموکراسی را برجسته ساخت: عدم محاسبه تک تک آرای اشخاص تنها زمانی که در دموکراسی های نوپای کشورهای در حال توسعه اتفاق بیفتد، گناهی غیر قابل بخشش است. تمام مردم جهان به خوبی فهمیدند که دیوان عالی ایالات متحده به دلیلی غیر از شمارش تمام آرا، در خصوص نتیجه انتخابات تصمیم گیری کرد. 
 
مردم سراسر جهان مرتب می پرسند: چرا مردم امریکا که از پیشرفته ترین سیستم آموزشی و موسسات تعلیمی برخوردار هستند، تا حد بسیاری زیادی نسبت به امور جهان بی خبرند. امریکاییان نام رهبران سایر کشورها حتی کشورهای متحد آن ها در غرب را نیز نمی دانند. آن ها از محل جغرافیایی سایر کشورها بی خبر و از تاریخ جهان بی اطلاع هستند. علاوه بر بی اطلاعی، ظاهرا آن ها اصلا اهمیتی برای این مسائل قائل نیستند. آنچه برای ان ها حائز اهمیت هست: خودروهایشان، خانه های دومشان، فرار از پرداخت مالیات و بنزین ارزان است. اما چرا آن ها نسبت به سایر دنیا بی تفاوت هستند. چرا امریکاییان موذیانه نسبت به دیگران سوءظن داشته و تا این حد نسبت به نیازها، خواسته ها و آرزوهای مردم سایر نقاط جهان بی تفاوت هستند چرا. 
 
البته نه امریکا، نه دستگاه سیاسی آن و حتی بسیاری از مردم امریکا این سوال ها را نمی شنوند. ایالات متحده ممکت است یک جامعه باز باشد، ولی در عین حال دایره بسته ای است که نگرانی ها و صداهای خارج نمی تواند از دیوارهای تسخیر ناپذیر هستی شناختی آن به درون نفوذ نماید. دیگرانی که از منظر هستی شناختی خوب فرض نمی شوند، می توانند به مردم خوب، بی گناه، شریف و برگزیده خدا و تاریخ چه بگویند. و اگر اصلا امریکا به آن ها توجهی نداشته باشد، آیا چیز دیگری به جزء این اظهار نظر مسلم وجود دارد که: هر چه برای امریکا خوب است، ضرورتا برای دیگران نیز خوب است. جای تعجب نیست اگر امریکاییان دائما خود را با پرچم که سمبل خوبی هستی شناختی آن ها است، می پوشانند. از آنجا که پرچم بیانگر همه خوبی ها است، از منظر امرییکاییان باید از تمام جوانب مورد تکریم و تمجید قرار گیرد. ولی از دید سایر مردم دنیا، آن پرچم صرفا به عنوان یک قطعه پاچه است که به دور عقاید خیالی و توهمی امریکاییان در مورد معصومیت و خوبی شان پیچیده شده و در سلفون سرمایه داری امریکایی بسته بندی شده است. رسانه های گروهی ایالات متحده ، دورویی امریکایی را در سطح جهانی منعکس می کنند و این یک طرح برای دور باطل نفرت محسوب می شود. نفرت سبب ایجاد نفرت می شود: پیش فرض های هستی شناختی در مورد خوبی سبب ترویج نفرت برخاسته از هستی شناختی شده و این مسئله نتیجه غیر قابل اجتناب آن را به همراه دارد. 
 
150 وتو در چهار سال!
 
بعد از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده پیشتاز تاسیس سازمان ملل و ابتکارات این سازمان نظیر اعلامیه جهانی حقوق بشر به عنوان نهادی برای پیشبرد «دموکراسی» و «آزادی» مطابق با مدل غربی و به مثابه ارزشی جهانی بود. در سراسر تاریخ سازمان ملل، ایالات متحده پیوسته تمامی قطعنامه ها و اعلامیه هایی را که اولویت ها یا منافع اقتصادی خودش را تامین نمی کرده، وتو کرده است. ویلیام بوگ می نویسد: «واشنگتن با نظمی قابل توجه خود را تنها و گاه به همراه یک یا دو کشور دیگر در مقابل قطعنامه های مجمع عمومی که با هدف پیشبرد حقوق بشر، صلح، خلع سلاح هسته ای، عدالت اقتصادی، نبرد علیه آپارتاید آفریقای جنوبی و بی قانونی اسرائیل و دیگر موارد مترقیانه تدوین می شوند، می یابد» بلوم 150 مورد را عنوان می کند که از 1984 تا 1987 ایالات متحده به تنهایی قطعنامه های سازمان ملل را وتو کرده است. 
 
نمونه هایی از رفتارهای ضد بشری دولت آمریکا
 
ایالات متحده مدام با ابتکارات مهم حقوق بشری سازمان ملل، مخالفت کرده است. ایالات متحده یکی از دو کشوری است – دیگری عراق است- که کنوانسیون برجسته 1989 سازمان ملل در رابطه با حقوق کودک را تصویب نکرده است. همچنین آرای مثبت خویش به دو معاهده منع کاربرد مین های زمینی و نیز تاسیس دادگاه کیفری بین المللی را پس گرفت. مطابق با گزارش کمیته سازمان ملل علیه شکنجه که بر اعمال اعضای کنوانسیون نظارت می کند، ایالات متحده پیوسته کنوانسیون جهانی منع شکنجه را نقض کرده است: به عنوان نمونه گرین برتس همواره زندانیان را در ویتنام به هنگام بازجویی شکنجه می کرده است. سیا مکررا، کسانی را که به عضویت سازمان های مهاجرتی شوروی در اروپای غربی در می آمدند مورد شکنجه قرار می داد. ایالات متحده ساواک، سرویس مخفی بدنام شاه ایران را آموزش می داد. همچنین با بهره گیری از تکنیک ها و تکنولوژی های شکنجه به آموزش و تجهیز سرویس های اطلاعاتی بولیوی، اروگوئه، برزیل و اسرائیل می پرداخت. همان طور که بلوم اشاره کرده است ایالات متحده در 1982 و 1983 به تنهایی با اعلامیه ای که برخورداری از آموزش، کار، مراقبت های بهداشتی، تغذیه مناسب و توسعه ملی را بخشی از حقوق بشر می دانست مخالفت کرد. چنین به نظر می رسد که حتی پس از گذشت 13 سال رویکردهای رسمی ایالات متحده ملایم تر نشده است. در سال 1996 ایالات متحده در اجلاس جهانی غذا که با حمایت سازمان ملل برگزار شده بود با بندی از بیانیه سران که ناظر بر «حق هر کس در دسترسی به غذای سالم و مقوی» است، مخالفت کرد. ایالات متحده اصرار می ورزید که «حق دسترسی به غذا را به رسمیت نمی شناسد. در مقابل، واشنگتن فقط از تجارت آزاد پشتیبانی کرده است.
 
به طور کلی، ایالات متحده از اشخاصی [حقوقی] نظیر برنامه توسعه ملل متحد، سازمان آموزشی، فرهنگی و علمی سازمان ملل متحد (یونسکو) و کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل بهره اندکی می برد. اما نهادی که آمریکا کنترل کامل آن را به دست دارد سازمان تجارت جهانی است. در واقع می توان گفت سازمان تجارت جهانی مهمترین ابزار برای حفظ «نوامپریالیسم» آمریکایی است.
 منبع: رجانیوز


 
 

شارژ ایرانسل

فال حافظ