سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://up.p30room.ir/uploads/139512886810321.jpg
تفسیرهای عجیب امریکائیها
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 11:2 عصر
آیت‌الله آملی لاریجانی:
آمریکایی‌ها از توافق صورت گرفته تفسیرهای عجیبی می‌کنند/مدعیان حقوق بشر دستشان آلوده به خون است

رئیس قوه قضائیه با انتقاد از تفسیر آمریکایی‌ها از توافقنامه ژنو گفت: هیچ انسان عاقلی زیربار چنین توافقی نمی‌رود که از یک جهت تحریم‌هایی برداشته یا متوقف شود و به بهانه‌ای دیگر تحریم‌های جدیدی وضع شود.

خبرگزاری فارس: آمریکایی‌ها از توافق صورت گرفته تفسیرهای عجیبی می‌کنند/مدعیان حقوق بشر دستشان آلوده به خون است

به گزارش برگزاری فارس به نقل از اداره کل روابط عمومی قوه قضاییه، آیت الله صادق آملی لاریجانی در جلسه امروز مسئولان عالی قضایی با تاکید بر اینکه توافق ژنو، با رعایت چارچوب‌ها و خطوط قرمز نظام در قبال شکسته شدن تحریم‌ها و اعتمادسازی مورد موافقت هیئت مذاکره کننده قرار گرفت، اظهار کرد: متاسفانه آمریکایی‌ها از توافق صورت گرفته، تفسیرهای عجیبی ارائه می‌کنند که هیچ شخص عاقلی آن را نمی‌پذیرد و این رفتار مویدی است بر ریشه‌های بی‌اعتمادی عمیقی که ملت ایران به آمریکا و هم‌پیمانانش دارد.

رئیس دستگاه قضا با انتقاد از ادعای مقام‌های آمریکایی مبنی بر اینکه توافق صورت گرفته با ایران صرفاً در زمینه انرژی هسته‌ای است و آنان می‌توانند مصادیق جدیدی را در موضوعات غیرهسته‌ای به تحریم‌ها اضافه کنند، تصریح کرد: چنین تفسیری توافق نامه ژنو را «لغو و بی معنی» می‌کند، زیرا هیچ انسان عاقلی زیربار چنین توافقی نمی‌رود که از یک جهت تحریم‌هایی برداشته یا متوقف شود و به بهانه‌ای دیگر تحریم‌های جدیدی وضع شود.

رئیس قوه قضاییه با تاکید بر حمایت نظام از هیئت مذاکره کننده هسته‌ای خاطر نشان کرد: از وزیر امور خارجه و تیم مذاکره کننده می‌خواهیم که در مذاکرات آتی خود با طرف غربی، شفاف سازی کنند تا امکان تکرار چنین تفسیرهای «نامعقولی» فراهم نشود.

آیت الله آملی لاریجانی افزود: در متن توافق باید تصریح شود که وضع تحریم‌ها از هر منظری باید متوقف شود هرچند که ممکن است بداخلاقی‌های سیاسی ادامه پیدا کند، البته اطمینان داریم که تیم مذاکره کننده نیز زیر بار تفسیرهای غیرعقلانی از توافقات نخواهد رفت و ملت ایران نیز از توافقی که در چارچوب عزت نظام و مصالح کشور باشد و از خطوط قرمز نظام عبور نکند، حمایت خواهد کرد.

رئیس دستگاه قضا در بخش دیگری از سخنان خود مبانی و رفتار «متناقض» غرب در حوزه حقوق بشر را به چالش کشاند و گفت: مواضع حقوق بشری غرب چه در بعد نظری و یا عملی دوگانه است. غرب از یک سو می‌خواهد تفسیر خود از انسان را به جوامع غیرغربی از جمله کشورهای اسلامی به عنوان تنها تفسیر تحمیل کند و از سوی دیگر کرامت انسانی را به گونه‌ای تفسیر می‌کند که از دل آن جواز همجنس‌گرایی هم بیرون می‌آید، اما انسانی که اسلام به تصویر می کشد با این تصویر غربی از انسان هیچ سنخیتی ندارد.

رئیس قوه قضاییه افزود: اکنون کشورهایی مدعی حقوق بشر شده‌اند که در هرنقطه‌ای از دنیا که بنگریم، دستشان آلوده به خون است؛ سال ها کشورهای دیگر را استعمار کردند و اکنون نیز از حاکمانی دفاع می‌کنند که حتی به مردم خود اجازه رای دادن نمی‌دهند.

آیت الله آملی لاریجانی دوگانگی رفتار غرب را مختص به موضوع حقوق بشر ندانست و با توجه به حوادث اخیر کشور اوکراین اظهار کرد: مقام‌های آمریکایی از هزاران کیلومتر دورتر خود را به جمع معترضان می‌رسانند و در امور داخلی یک کشور دخالت می‌کنند، اما به روسیه که کشور همسایه اوکراین است می‌گویند حق دخالت ندارد.

رئیس دستگاه قضا تاکید کرد: این مواضع و نحوه رفتار نشان می‌دهد که غرب از حقوق بشر و دیگر مفاهیم ارزشمند آن صرفاً به عنوان «ابزار اعمال فشار» استفاده می‌کند.

رئیس قوه قضاییه همچنین با انتقاد از نحوه انعکاس سخنانی که در هفته گذشته در نقد دامن زدن به «نسبی‌گرایی» از سوی برخی «روشنفکر‌نماها» مطرح شد، گفت: متاسفانه مطالب به صورت تحریف شده در برخی رسانه ها بازتاب یافت مخصوصاً «رسانه‌های غربی که به دنبال بهانه‌گیری هستند» و حرف‌های روشن مدلل و متقن را به نحوی دیگر مطرح می‌کنند. متاسفانه برخی از رسانه های داخل هم از قول بنده نوشتند مخالفت با اعدام مخالفت با اسلام است، سخن بنده در باب قصاص و حدود بود و اعدام‌هایی که مصداق فساد فی الارض است.

آیت الله آملی لاریجانی گفت: موضوع بحث، گزارش گزارشگر ویژه حقوق بشر و گفتار برخی از سازما‌ن‌های به اصطلاح حقوق بشری درباره قوانین کشور ما بود که به صراحت در گزارش‌ها و قطعنامه‌هایی که علیه ما طرح می‌شود می‌گویند قوانین کشور شما برخلاف این موازین ما است و باید آن را حذف کنید. یکی از این موازین مورد هجمه، قصاص است، در حالیکه قصاص جزو نصوص قرآنی است و مسلمانان نمی‌پذیرند که حکم قصاص لغو شود، این حرف روشنی است. قصاص اعتقاد بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان است وغربی‌ها حق ندارند لغو آن را به ما تحمیل کنند.

رئیس قوه قضاییه با توجه به مطرح شدن بحث‌های به ظاهر فقهی از سوی برخی «مدعیان فضل‌فروش» که به نیابت از دیگران مطالب را به صورت نادرست مطرح کردند اظهار کرد: ادعا کردند که بحث قصاص یک حق است و صرفاً مقصود از آن اعدام نیست، البته روشن است قصاص یک حق است ولی بالاخره این حق را صاحب حق ممکن است استیفا کند که نتیجه اش سلب حیات است، اما غربی ها به ما می‌گویند چرا اجازه می‌دهید؟

آیت الله آملی لاریجانی با بیان اینکه برخی از اشخاص منتقد که اجرای آن دسته از حدود که منتهی به سلب حیات و اعدام می‌شود را زیر سوال برده و ادعا می‌کنند که مشهور فقها در عصر غیبیت، اجرای حدود را جایز ندانسته اند گفت: حتی از حضرت آیت الله وحید خراسانی نام بردند و گفته‌اند ایشان که با فلانی هم نسبت سببی دارد، قائل به اقامه حدود در زمان غیبت نیست که این سخن کذب است چون ایشان در مسئله 177 «تکمله منهاج» که متن اصلی آن به قلم مرحوم آیت الله خوئی است همان نظر آیت الله خویی را که می‌فرمایند «یجوز للحاکم الجامع للشرائط اقامة الحدود علی‌الاظهر» را می‌پذیرند و حتی احتیاط هم ندارند بنابراین معلوم می‌شود فتوای ایشان هم همین است.

رئیس قوه قضاییه افزود: همچنین حضرت امام رضوان الله تعالی علیه در تحریر الوسیله در کتاب الامر باالمعروف و النهی عن المنکر (صفحه482) در بحث ختام فیه مسائل در مسئله دوم می‌فرمایند: فی عصر غیبت ولی الامر و سلطان العصر عجل الله تعالی فرجه الشریف یقوم نوابه العامه ـ و هم الفقهاء الجامعون لشرایط الفتوی والقضاء مقامه فی اجراء السیاسات و سایر ما للامام علیه السلام الا البدأه بالجهاد.

رئیس قوه قضاییه همچنین با بیان اینکه گفته شده است مشهور فقها اقامه حدود را در عصر غیبت جایز نمی‌دانند، اظهار کرد: این هم حرف خلافی است؛ مرحوم آیت الله خویی در مبانی تکمله منهاج در ذیل همین مسئله می‌فرماید «هذا هو المعروف و المشهور بین الاصحاب»، یعنی معروف و مشهور فقهای شیعه این است که در عصر غیبت اجرای حدود توسط حاکم جامع الشرایط جایز است سپس می‌فرماید «بل لم ینقل فیه خلاف الا ما حکی عن ظاهر ابنی زهرة و ادریس من اختصاص ذلک بالامام أو بمن نصبه لذلک» یعنی خلاف این نظر به کسی مگر ابن زهره و ادریس نسبت داده نشده است و در ادامه هم می‌فرماید این نسبت هم ثابت نیست. البته ایشان اضافه می‌کند «... و یظهر من المحقق فی الشرایع و العلامه فی بعض کتبه التوقف» ولکن روشن است توقف غیر از فتوا به عدم جواز است و این مقدار هم شهرت فتوایی درست نمی‌کند.

آیت الله آملی لاریجانی افزود: البته از فقیهان متاخرتر هم کسانی هستند که قائل به توقف‌اند، همچون مرحوم میرزای قمی حسب نقلی که شده است و نیز مرحوم آیت الله خوانساری که در مواضعی از جامع المدارک در ادله مجوزین خدشه می‌کند اما تصریحی به فتوای عدم جواز ندارد و فقط می‌فرماید:« فلامجال لاستغراب توقف المصنف و غیره قدس الله اسرارهم». ولی چنانکه گفتیم اولاً توقف غیر از فتوای به عدم جواز اقامه حدود در زمان غیبت است و ثانیاً این تعداد قائل، شهرت درست نمی‌کند. خصوصاً که در مقابل حسب نقل جواهر در کتاب امر به معروف و نهی از منکر ـ فحول از فقهای امامیه ایستادند. صاحب جواهر می‌فرماید: «... (و) کیف کان فقد(قیل) و القائل الاسکافی و الشیخان و الدیلمی و الفاضل و الشهیدان و المقداد و ابن فهد و الکرکی و السبزواری و الکاشانی و غیرهم علی ما حکی عن بعضهم:(یجوز للفقهاء العارفین) بالاحکام الشرعیه عن ادلتها التفصیلیته العدول (اقامه الحدود فی حال غیبته الامام علیه السلام کمالهم الحکم بین الناس مع الامن من ضرر سلطان الوقت و یجب علی الناس مساعدتهم علی ذلک...»

آیت الله آملی لاریجانی با اشاره به نظر صاحب جواهر قدس السره که می‌فرماید مشهور همین نظر است و بلکه در آن خلافی یافت نشده است اظهار کرد: الا آنچه که از ظاهر ابن زهره و ابن ادریس حکایت شده و برای ما اثبات نشده است و از اینجا صاحب جواهر، توقف صاحب شرایع را غریب می‌شمرد و در چند صفحه بعد با تندی و عتاب به کسانی که در جواز اجرای حدود در زمان غیبت وسوسه می‌کنند می‌تازد و می‌فرماید: « فمن الغریب وسوسه بعض الناس فی ذلک بل کانه ماذاق من طعم الفقه شیئاً ولافهم من لحن قولهم و رموزهم امراً... » اینکه مجتهد فحلی همچون صاحب جواهر بگوید قائلین به عدم جواز بلکه وسوسه کنندگان در آن از طعم فقه نچشیده‌اند و لحن قول فقها و رموزشان را درنیافته‌اند، سخن کمی نیست.

رئیس قوه قضاییه افزود: نمی‌خواهیم در بحث علمی صرفاً به نقل کلمات بسنده کنیم. بحث علمی در مستندات مجال دیگری می‌خواهد و به نظر ما همانطور که صاحب جواهر فرموده با ملاحظه مجموع ادله و توجه به شأن حاکمان شرعی، تردیدی در این حکم نیست.

آیت الله آملی لاریجانی تصریح کرد: بنابراین برخلاف آنچه برخی با فضل فروشی بسیار ادعا کردند که مشهور فقهای امامیه اعم از متقدمین و متاخرین عدم جواز اجرای حدود در زمان غیبت معصوم است سخن نادرستی است  اما این حرف ها را می‌گویند و متاسفانه عده ای هم باور می کنند و این جای تاسف دارد؛ اگر می‌خواهند سخن علمی مطرح کنند از جانب خودشان سخن بگویند چرا تاریخ فقه و سخنان فقهای بزرگوار را تحریف می‌کنند؟

رئیس قوه قضاییه با تاکید بر اینکه تعطیلی حدود خودش از منهیات در کتاب و سنت است، افزود: مغالطه‌ای نیز در سخن این افراد وجود دارد و آن بی‌توجهی به موضوع بحث است؛ مدعیان حقوق بشری ادعا می‌کنند که اقامه حدود کاری ضد انسانی، خلاف کرامت انسانی و خشونت ناروا است. حال آقایانی که می آیند بحث تعطیلی حدود در زمان غیبت را مطرح می‌کنند، فرض کنند که امام زمان (ع) اکنون ظهور کردند، آیا ایشان اجرای حد نمی‌کنند؟ همچنین باید پرسید کدام یک از آن فقهایی که این جماعت ادعا کردند و تعطیل اجرای حدود را در زمان غیبت واجب می‌شمردند،گفته‌اند اجرای حد غیرانسانی است؟

آیت الله آملی لاریجانی افزود: بحث ما این نبود که اجرای حد چه زمانی جایز است؟ و چه زمانی جایز نیست؟ بحث این است که آیا در اسلام قصاص و حدود وجود دارد یا نه ؟ اگر وجود دارد آن دعاوی حقوق بشری با اصل معتقدات ما مخالف است پس این مدعیان فضل فروش اگر متدین هستند چرا در راستای این سخنان خلاف دین و خلاف مبانی قرار می‌گیرند؟ ما باید از معتقداتمان دفاع کنیم و دفاع هم می‌کنیم و مسئله مهم این است که بدانیم کجا ایستاده‌ایم و این سازمان‌های حقوق بشری و گزارشگرها از ما چه می‌خواهند؟

آیت الله آملی لاریجانی تاکید کرد: یکی از مدعیانی که متاسفانه نه از علوم حوزوی بهره‌ای برده است و نه از خارج آن، ادعا کرده است که فلانی بین حکمی که در قرآن وجود دارد و حکمی که اکنون باید اجرا شود خلط کرده است. به ایشان عرض می‌کنیم که شما این مقدار فهم نکردید که حکم وقتی حکم است دیگر معنا ندارد که بگوییم باید انجام شود یا انجام نشود مگر اینکه شامل کسی نشود یعنی حکم، زمانی حکم کسی است که بر او تطبیق شده باشد و در اینجا معنا ندارد که گفته شود، باید حکم را انجام دهد یا نه. خداوند در قرآن می‌فرماید« ولکم فی القصاص حیات یا اولی الالباب» ، یا «اولی الالباب» جمعی است که همه صاحبان عقل را از زمان صدور به بعد در  سرتاسر تاریخ شامل می‌شود. البته این آقایان ادعا می‌کنند که احکام قرآنی تاریخی هستند، این یک جمله خیلی ساده است ولی در آن حرف های بسیاری نهفته است. اینکه مفاد آیات الاحکام تاریخی است یعنی همه احکام مندرج در قرآن در این زمان تطبیق نمی شود، نه فقط قصاص، پس نماز و روزه و حج و زکات الی آخر همه ساقط‌اند. فساد این سخن به ادله متقن درون دینی و برون دینی ثابت است ولی عجیب است که می‌گویند چرا به قرائت‌های ما اشکال می‌کنید؟!

رئیس قوه قضاییه گفت: چگونه است که اگر کسی در ریاضیات می‌خواهد سخن بگوید باید متخصص باشد و اگر کسی از راه برسد و حرفی بزند دیگران به این حرف ها گوش نمی‌کنند. در پزشکی هم وضع بر همین منوال است اما درباره معارف دینی هر کسی از راه رسید هر چه دلش می‌خواهد بگوید و این هم یک فهم دینی شمرده بشود.

آیت الله آملی لاریجانی در ادامه با گرامیداشت بیست و هفتم آذر روز وحدت حوزه و دانشگاه، این دو نهاد علمی را به بررسی بحث های مبنایی حقوق بشر فراخواند و تاکید کرد: حوزه و دانشگاه باید بیدار باشند و به شبهات پاسخ فنی داده شود، حوزه ها و دانشگاه‌ها باید در معارف دینی و مبانی آن تلاش کنند زیرا ما در مورد مقامات انسانی در معارف دینی مطالب ارزشمندی داریم. از جمله واقعاً از حوزه‌ها و مجامع دانشگاهی توقع داریم موضوعات حقوق بشری و مبانی‌اش را مورد بحث قرار دهند و آن وقت روشن می‌شود که ماهیت حرف های آنها چیست و محل افتراق هم روشن می‌شود.

این گزارش همچنین حاکی است در جلسه امروز مسئولان عالی قضایی آیین نامه جمع‌آوری و استنادپذیری اسناد الکترونیکی مورد بحث و بررسی قرار گرفت و ادامه بحث به هفته آینده موکول شد.

همچنین در ابتدای این جلسه نیز احمد تویسرکانی رئیس سازمان ثبت اسناد واملاک کشور ضمن ارائه گزارشی از فعالیت‌های این سازمان با اشاره به صدور بیش از سه میلیون سند الکترونیکی از سوی این سازمان، استان‌های تهران و ایلام را به ترتیب دارای بیشترین و کمترین اسناد صادره در مدت راه‌اندازی این سیستم اعلام کرد.

فارس نیوز



دروازه جاسوسی از ایران 1
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 1:32 صبح
کارشناس و تحلیلگر آلمانی در گفت‌وگو با مشرق:

توافق ژنو دروازه جاسوسی از ایران است/ دستاوردهای هسته‌ای ایران با این توافق از دست رفت/ آلمان سودی از این توافق نبرد

بزرگترین مشکلِ سیاستِ سازش ایران اینجاست که اولاً به‌اشتباه، در تبلیغات انتخاباتی قول‌هایی داده شد که بر اساس توافق با قدرت‌هایی است که ماهیتاً با ایران دشمنند بنابراین آمریکا و متحدانش فقط باید تکیه می‌دادند و صبر می‌کردند تا آقای روحانی بر سر میز مذاکره بیاید.

گروه‌ بین‌الملل مشرق - کریستوف هورستل (Christoph Hörstel ) مشاور دولتی و تجاری ساکن شهر پوستدام آلمان در نزدیکی برلین است. هورستل از رهبران مخالفان در آلمان بشمار می آید. وی در سال 2006 تلاش کرد به دولت تازه‌ منتخب حماس کمک کند. اما از آن پس دولت آلمان راه‌های ورود وی به سیاست را بست. به گفته آقای هورستل، مقامات دولت آلمان و کمپانی‌ها، سفارت‌خانه‌ها و دولت‌های خارجی از استخدام او و یا حتی تماس و مشاوره گرفتن نهی شده‌اند.

با این سیاست‌مدار و محقق آلمانی درباره توافق ایران و شش کشور در ژنو گفت‌وگویی انجام دادیم. به اعتقاد آقای هورستل، ایران در توافق ژنو چندان دست پر بیرون نیامده است و راهی که آمریکا آغاز کرده، تا توقف کامل برنامه‌ هسته‌ای ایران ادامه خواهد داشت. وی به عنوان یک کارشناس سیاسی آلمانی معتقد آلمان در این توافقنامه برخلاف 5 کشور دیگر، هیچ دستاوردی نداشته است.

- امتیازاتی که ایران می‌دهد فرصت بی‌نظیری برای جاسوسی وسیع غرب ایجاد می‌کند

- ایران راستی‌آزمایی بی‌حد و مرزی را به طرف مقابل داده است

- ایران دستاوردهایی را که با تلاش و هزینه بسیار به دست آورده، در این توافق از دست می‌دهد

- افشای اطلاعات تأسیسات هسته‌ای ایران، فرصت خرابکاری را فراهم می‌کند

- در ان‌پی‌تی چنین تعهداتی برای ایران وجود ندارد

- این توافق آغازی است بر از بین بردن کامل برنامه هسته‌ای ایران

- توافق ژنو یعنی به رسمیت شناختن حق جامعه جهانی برای تبعیض علیه ایران

- ایران در شرایطی این پیروزی را تقدیم آمریکا کرد که این کشور در همه‌جا شکست خورده است

- تمرکز سیاست خارجی ایران باید بر رابطه با دوستان خود ازجمله چین و روسیه باشد

- آمریکا و ناتو هنوز ایده جنگ با ایران را بطور کامل کنار نگذاشته‌اند

- تنها فایده توافق ژنو تغییر وجهه ایران در جهان است

- ایران در نظر کشورهای غربی دیگر "منزوی" نیست

- آلمان هیچ دستاوردی در توافق ژنو نداشت

- آمریکا در جریان هسته‌ای‌شدن پاکستان قرار داشت اما از آن جلوگیری نکرد

مشرق: تفسیر شما به عنوان یک خبرنگار و سیاستمدار آلمانی از توافق هسته ای میان ایران و کشورهای 1+5 چیست آیا این توافق یک پیروزی تاریخی برای ایران محسوب می‌شود؟

کریستوف هورستل: پیروزی تاریخی؟ بهتر است بگویم یک شکست تاریخی برای ایران بود. دست‌کم آمریکا در صحبت با لابی صهیونیستی که جز نابودی ایران چیزی نمی‌خواهد، این‌گونه می‌گوید. و به نظر می‌رسد همین‌طور هم باشد: این «معامله» موقت شش ماهه هزینه زیادی برای ایران خواهد داشت. غربی‌ها برای رسیدن به این توافق ظاهراً نیازی به تغییر دولت در ایران نداشتند و تنها کافی بود حس «اطاعت» در مقامات این کشور ایجاد شود. برخی تحلیلگران هم معتقدند منافع اقتصادی برخی اشخاص و گروه‌ها در داخل ایران، می‌تواند عامل تن دادن دولت به این توافق باشد.

اولاً، ایران تقریباً حق بی‌حد و مرز «راستی‌آزمایی» به طرف مقابل داده که به معنای شکست بزرگی در حق حاکمیت ایران و پیروزی بزرگی برای کنترل آمریکا [بر این کشور و منطقه] است. دوماً، امتیازات هسته‌ای که می‌پردازد حتی نیمی از امتیازاتی نیست که از غرب می‌گیرد.

امتیازاتی که ایران می‌دهد باعث می‌شود تا طرف مقابل بتواند جاسوسی وسیعی درباره توانایی‌های فنی این کشور انجام دهد، که با توجه به تهدیدهای کنونی به جنگ، برای منافع دفاعی ایران مخرب است. آمریکا در گذشته هم بارها فشار آورده بود تا بتواند تأسیسات نظامی ایران را تحت نظر بگیرد، در حالی که این تأسیسات هیچ رابطه مشهودی با برنامه هسته‌ای این کشور ندارند. در دولت آقای احمدی‌نژاد این امتیازها یکی‌یکی و بعد از مذاکرات بسیار به طرف غربی اعطا می‌شد؛ اما اکنون یک‌جا و احتمالاً به عنوان یک قانون دائمی به غرب واگذار شده است.

حق نظارت بر مکان‌هایی که تدارکات و ماشین‌های هسته‌ای، از جمله سانتریفیوژها را تولید و مونتاژ می‌کنند به علاوه افشای جزئیات برنامه هسته‌ای به این معناست که فرصت‌های زیادی برای خرابکاری یا حتی نابود کردن این قطعات به طرف مقابل داده شده است؛ به خصوص با توجه به تاریخ دخالت‌های آمریکا در ایران، از جمله تهدید و اجبار و اخاذی از یک خانواده سوئیسی با هدف وارد کردن مواد مخرب به ایران.

ایران دارد دستاوردهایی که را که با تلاش و هزینه فوق‌العاده به دست آورده، در قالب این توافقنامه از دست می‌دهد، در حالی که ان‌پی‌تی به هیچ عنوان چنین اجبارهایی را علیه ایران نخواسته است. روزنامه آسیا تایمز مفاد توافقنامه را این‌گونه می‌نویسد: «محدود کردن غنی‌سازی به 3 تا 5 درصد، در مقایسه با 20 درصد کنونی؛ خنثی کردن ذخیره سوخت 20 درصد برای جلوگیری از غنی‌سازی بیش‌تر؛ عدم استفاده از سانتریفیوژهای پیشرفته IR-M2 برای غنی‌سازی؛ فعال نکردن رآکتور آب سنگین اراک.» یعنی نه تنها توقف برنامه هسته‌ای ایران بلکه به عقب بردن آن. مطمئن باشید این آغازی است برای از بین بردن کامل برنامه هسته‌ای ایران، در شرایطی که اسرائیل برنامه خود را ادامه می‌دهد، و هیچ مخالفتی هم با برنامه هسته‌ای هند نمی‌شود.

توافق ژنو یعنی به رسمیت شناختن حق جامعه جهانی برای تبعیض قائل شدن در برابر ایران. به یک دلیل بسیار ساده: چون آمریکا می‌خواهد. هیچ قرارداد بین‌المللی به رسمیت‌شناخته شده‌ای ایران را مجبور به اعطای این امتیازات نمی‌کند. به علاوه، در مقابل چه چیزی نصیب ایران می‌شود؟ آزاد کردن تنها 7 میلیارد دلار از مجموع 100 میلیارد دلار ایران در بانک‌های خارجی. این مبلغ انعام است، پول واقعی نیست. تقریباً همه تحریم‌های دیگر سر جای خود هستند. دور جدیدی از تحریم‌ها هم در راه است، چون اوباما نمی‌تواند جلوی تصویب آن‌ها در کنگره را بگیرد.

اما بزرگ‌ترین مشکل، سیاست «سازش» ایران این جاست که اولاً، به اشتباه در تبلیغات انتخاباتی قول‌هایی داده شده است که بر اساس توافق با قدرت‌هایی است که ماهیتاً با ایران دشمن هستند. بنابراین آمریکا و متحدانش فقط باید تکیه می‌دادند و صبر می‌کردند تا آقای روحانی بر سر میز مذاکره بیاید. دوماً، پس از نشستن بر مسند ریاست‌جمهوری به اشتباه خود را مشتاق نشان داد که به «هر» توافقی دست پیدا کند، بنابراین آمریکا و متحدانش را تشویق کرد تا هر چه می‌توانند امتیازات بیش‌تری طلب کنند. و سوماً، متأسفانه در شرایطی آن همه امتیاز داد که آمریکا در همه جای دیگر دنیا دارد شکست می‌خورد: افغانستان، جزایر دیائویو چین، اختلافات ارزی با ژاپن و کره جنوبی که از سال گذشته هر دو از یوان چین استفاده می‌کنند، سوریه که روسیه در آخرین لحظات آبروی آمریکا را خرید.

بنابراین حتی یک دلیل هم وجود ندارد که ایران یک‌باره حاضر به تسلیم شود. البته این اتفاق در گذشته آقای روحانی هم افتاده است. به هر حال، اگرچه این بار نتوانست توافق رهبر ایران را برای بستن کامل برنامه هسته‌ای جلب کند، اما تا همین جا هم بیش از حد امتیاز داده است.

این‌ها همه در شرایطی است که ایران تعمداً از صحبت با افرادی خودداری می‌کند که 80 تا 90 درصد ملت‌های غربی را تشکیل می‌دهند و با هر گونه جنگی، از جمله جنگ بر ضد ایران، مخالف هستند؛ و همچنین گفت‌وگو با روؤسای مخالفان در این کشورها با بی‌اعتنایی به کنفرانس‌هایی مثل «افق نو» و آسیب زدن به جشنواره فیلم عمار.

دولت آقای روحانی باید هر چه سریع‌تر دو گام مهم را بردارد: اول، ایران باید با دوستان خارجی خود رابطه برقرار کند. دوم، از قدرت مردم استفاده کند، به جوانان بیکار توانایی و انگیزه بدهد تا با نیروی خود به کشور خدمت کنند. بیکاری در ایران به هیچ وجه توجیه‌پذیر نیست.

و اما نکته آخر: هر چه هم که برخوردها در نیویورک و ژنو دوستانه باشد، آمریکا و ناتو هنوز نظریه جنگ علیه ایران را به طور کامل کنار نگذاشته‌اند. عاقلانه نیست که فراموش کنیم روند مذاکرات نباید به آمریکا و ناتو کمک کند و آن‌ها را قادر سازد بر سیاست‌های ایران کنترل پیدا کنند. به علاوه باید به صراحت بگوید که جنگ‌طلبان در طرف مقابل میز مذاکره نشسته‌اند و هیچ مشروعیتی برای حضور در این مذاکرات و اخاذی از ایران ندارند.

مشرق: دولت جدید ایران به دنبال توافق با کشورها و دولت‌هایی است که در طول تاریخ بیش‌ترین دشمنی را با جمهوری اسلامی و مردمش داشته‌اند. به نظر شما امید داشتن به کمک کشورهایی مثل آمریکا و انگلیس چقدر می‌تواند واقع‌بینانه باشد؟

کریستوف هورستل: ایران دچار اشتباه بزرگی در سیاست خارجی خود شده است. باید بر آن کشورهایی تمرکز کند که دوستش هستند: روسیه، چین، دوستان دیگرش، و اعضای جنبش غیر متعهدها که ایران اکنون رئیس آن است.

آمریکا می‌خواهد بر همه دنیا مسلط شود. بنده هم با عنوان «یک استراتژی بین‌المللی جدید اروپایی» در سال 2009 به این مطلب اشاره و تأکید کرده‌ام که اروپا باید روابط خود با آمریکا را کاهش دهد و بیش‌تر بر روسیه و کشورهای اسلامی در اطراف این قاره از جمله ایران تمرکز کند.

بخشی از این سیاست جدید باید اتحاد علیه ناتو برای تشکیل توازن جدید بین‌المللی بوده و هست. این سیاست تنها استراتژی موجود برای رسیدن به توازن مورد نیاز است تا از افزایش احتمال بروز جنگ‌های بیش‌تر جلوگیری شود. البته برخورد با آمریکا و ناتو نیاز به دقت نظر بسیار زیادی دارد؛ اما تأکید باید روی حفظ استقلال و رشد همکاری‌ها باشد تا روابط دوستانه گسترش پیدا کند، نه این‌که دشمنی و جنگ‌طلبی قانون روابط بین طرفین باشد. بگذارید غرب برای پیروزی در مقابل ایران تلاش زیادی کند، مثل وضعیت کنونی اوکراین البته در موضعی بسیار ضعیف‌تر. این کشور کوچک اروپایی دارد به همه یاد می‌دهد چگونه باید در مقابل فشار غرب ایستادگی کرد.



کلمات کلیدی : برنامه هسته ای
دروازه جاسوسی از ایران2
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 1:32 صبح

 

قسمت دوم...

مشرق: آمریکا و دو متحد اصلیش انگلیس و فرانسه می‌گوید جامعه جهانی درباره ایران نگران است، و برخی درون ایران هم همین صحبت‌ها را تکرار می‌کنند. از نظر شما تعریف این «جامعه بین‌المللی» چیست؟ مشکل اصلی درباره ایران چیست ؟ 

کریستوف هورستل: ایران باید جامعه جهانی را از نظر استراتژیکی به کشورهای مختلف تقسیم کند؛ بر اساس آمادگی برقراری روابط دوستانه، فواید روابط تجاری، توان بالقوه، و آمادگی این کشور برای برقراری دیپلماسی عمومی با این کشورها. روسیه، چین، و اعضای جنبش غیر متعهدها از مهم‌ترین این کشورها هستند. ذکر نام بقیه کشورها در این‌جا لازم نیست. اما اگر جامعه جهانی را در قالب نهادهای ملی تعریف کنیم، با این مسئله برخورد بسیار بد و اشتباهی کرده‌ایم. جریانی از آگاهی بین‌المللی در حال شکل گرفتن و تشدید روزافزون است که افق‌های جدیدی را در فرصت‌های بین‌المللی ایجاد می‌کند:

·این جریان انقلابی فرهنگی در فیس‌بوک ایجاد کرد. مردم نماد یک قلب را می‌گذاشتند و می‌نوشتند من ایران را دوست دارم. چرا دولت ایران توجهی به این جریان نکرد؟

·جریان فوق همچنین شامل مذاکرات آزاد در این‌باره بود و هست که نتانیاهو رئیس «دیوانه» اسرائیل، با تماس‌هایش با روؤسای‌جمهور فرانسه و آمریکا، آن‌ها را در مذاکرات سرد می‌کرد. آیا دولت ایران راهی نداشت که از این اشتباهات بزرگ جنگ‌طلبان در سیاست خارجی‌شان به سود خود استفاده کند؟

·ایران درباره جنگی که از سال 1979 تا کنون زیر میز مذاکره علیه این کشور در جریان است، هیچ صحبتی نمی‌کند: کشتار، جنگ تروریستی (از طریق گروه جندالله)، مسلح کردن کردها، انواع عملیات نیروهای ویژه، اخیراً ترور دانشمندان هسته‌ای، ارتباطات هدف‌دار با ایرانیان ساکن خارج از این کشور، و به گزارش آسیا تایمز، تأمین میلیون‌ها دلار بودجه برای حمایت از عملیات‌های ویژه با هدف «تغییر رژیم از داخل».

·آمریکا، اروپا و ناتو در سیاست خارجی خود در همه جای دنیا اشتباهات بزرگی دارند: شکست در جنگ‌های مجرمانه و بحران‌زا، آزاد کردن قدرت «السیاده» (همکاری سیا با القاعده)، ورشکستگی کشورها، و همچنین رسوایی وحشتناک آژانس امنیت ملی آمریکا. چرا ایران تابستان گذشته کمپین تبلیغات توریستی برگزار نکرد؟

مشکلی که درباره ایران وجود دارد این است: ببخشید که این‌قدر راحت می‌گویم، اما وزارت امور خارجه‌ای مملو از پرسنل ناکارآمد است. این تجربه شخصی خود من است. سفیرانی که حقوق بسیار بالا دارند، بیش‌تر به تجارت خود می‌اندیشند تا مصالح کشورشان. کارکنان بی‌انگیزه این سفارت‌خانه‌های ایران نمی‌توانند مدیریت امور را به دست بگیرند.

زمانی که یک مسئول رسانه‌ای عوض می‌شود، به نفر بعدی گزارش کار نمی‌دهد. ژورنالیست‌ها باید درباره هر فرد تازه‌ای از ابتدا تحقیق کنند، که هم خسته‌کننده است، هم غیر ضروری و هم افراد را بی‌انگیزه می‌کند. تقریباً همه افراد درباره شیوه برخورد با رسانه‌ها بی‌تجربه هستند؛ در حالی که رسانه‌های غربی مثل ارتشی علیه ایران می‌جنگند. البته ژورنالیست‌های زیادی آماده هستند تا کار خود را صادقانه انجام دهند و باید به آن‌ها فرصت‌های لازم داده شود. خود من تا به حال با چهار سفیر ایرانی برخورد داشته‌ام که هیچ‌کدام این‌گونه رفتار نکرده‌اند و یا پاسخ‌های غیرمؤدبانه به من داده‌اند و یا اصلاً از پاسخ دادن خودداری کرده‌اند.

دوست دارم یک «کلوپ طرفداران ایران» با نام سازمان دوستی آلمان-ایران تأسیس کنم. وب‌سایت را تهیه کرده‌ایم، لوگوی فوق‌العاده زیبایی هم طراحی کرده‌ایم؛ اما چهار سال است سفارت ایران با ما همکاری نمی‌کند.

منبع بزرگی از قدرت در کشورهای غربی، و حتی در اسرائیل، مردم هستند که 80 تا 90 درصدشان از جنگ فراری هستند و آرزو دارند کشورشان با ایران رابطه صلح‌آمیز داشته باشد؛ اما هیچ‌کس نیست که این آرزوها را محقق کند. ایران هیچ اقدامی نمی‌کند و سفارت‌های غربی هم که مسلماً در این زمینه قدمی برنمی‌دارند.

دولت ایران می‌تواند در عرصه بین‌المللی بسیار فعال‌تر باشد و سرمایه‌گذاری مالی بیش‌تری کند تا تصاویر زیبایی از این کشور فوق‌العاده را به نمایش بگذارد. نتیجه آن هم درک بیش‌تر دیدگاه‌های سیاسی جمهوری اسلامی خواهد بود. برخی تحلیلگران می‌توانند از کمپین‌های تبلیغاتی منافع امنیتی استخراج کنند، و این سیاست بسیار خوبی هم هست.

مشکل ایران عدم برخورداری از پرسنلی است که بتوانند این‌گونه کمپین‌ها را حرفه‌ای مدیریت کنند. این تلاش‌ها باید یکپارچه باشد، مثلاً ترکیبی از نیروهای فعال مردمی، تبلیغات رسانه‌ای و فعالیت‌های روابط عمومی. در عوض آن‌چه در ایران مشاهده می‌کنیم، اشتباه و عدم درک شیوه‌های عملکرد جوامع غربی و رسانه‌های آن‌ها است.

مشرق: به نظر شما به نفع ایران نیست که مستقیماً با مردم دنیا گفت‌وگو و توافق کند؟

کریستوف هورستل: وقتی وقایعی که اهمیت زیادی ندارند توسط رسانه‌های غربی بزرگ‌نمایی می‌شوند، مسلم است هر کشوری نتواند با ملت‌های فریب‌خورده و بی‌اطلاع غربی صحبت کند، شکست می‌خورد و کسانی که این‌گونه روابط را بیاموزند پیروز خواهند شد.

خود من هر چه از دستم برمی‌آمده انجام داده‌ام تا دولت سوریه را به استفاده از این روش تشویق کنم، اما نهایتاً به این نتیجه رسیدم که هیچ‌کس نیست که بتوانم در این‌باره با تو صحبت کنم؛ صرفاً به دلیل کمبود پرسنل آموزش‌دیده. درون ایران افرادی هستند که بتوان با آن‌ها صحبت کرد؛ اما دولت همیشه از برداشتن قدم‌های ضروری خودداری می‌کند؛ مسئله به ضعف اخلاق کاری و بی‌میلی به برداشتن گام‌های بی‌سابقه برمی‌گردد.

ایران سازمان‌های مدنی غیر رسمی یا نیمه‌رسمی بسیاری دارد. با توجه به مدیریت صحیح در تهران، آن دسته از این سازمان‌ها که به درستی انتخاب شده باشند، می‌توانند تحت کنترل شدید استراتژیک و با بررسی روش‌ها، با احتمال موفقیت بالا در غرب به دنبال شریک بگردند. اکنون بهترین زمان برای اتخاذ این سیاست‌‌های جدید است، زیرا:

·اگر توافق ژنو یک فایده داشته باشد، همین است که ایران از طریق توافق با دولت‌ها اکنون می‌تواند با مردم کشورهای دیگر ارتباط برقرار کند.

·ایران در چشم دوستان محافظه‌کار دولت‌های غربی «دیگر منزوی نیست.» دیدگاه غالب در غرب اکنون این است که می‌توان با ایران حرف زد.

·برگزاری کنفرانس‌های مختلف درباره فرصت‌های تجاری در ایران بعد از لغو تحریم‌ها به یکی از موضوعات اولویت‌دار در پاییز و زمستان امسال در پایتخت‌های غربی و محافل تجاری تبدیل شده است.

·اگر مقامات ایران می‌خواهند خود را برای موضعی قوی‌تر در دور بعدی مذاکرات با 1+5 آماده کنند، باید زمینه را برای برقراری ارتباط قوی‌تر و بهتر با کشورهای غربی آماده کنند.

اگر ایران این سیاست‌ها را اعمال کند، در دور بعدی مذاکرات می‌تواند با از دست دادن امتیازات بسیار کم‌تر، موفقیت بسیار بزرگ‌تری کسب کند.

مشرق: شما خودتان ژورنالیست هستید. به نظر شما بهانه غرب و ابراز نگرانی از برنامه هسته‌ای ایران چقدر با واقعیت‌های برنامه هسته‌ای ایران منطبق است؟ غرب چه تاکتیک‌هایی را برای تخریب تصویر ایران به کار می‌گیرد و ایران برای اصلاح این تصویر چه اقداماتی می‌تواند بکند؟

کریستوف هورستل: همان‌طور که در سخنرانی‌ها، کنفرانس‌ها و مصاحبه‌های خود و همچنین در گفت‌وگو با همکارانم در صدا و سیمای ایران صراحتاً گفته‌ام، تمام داستان «بمب هسته‌ای» صرفاً یک فریب است. قدرت‌های مخالف ایران از گذشته به دنبال ماجرایی بوده‌اند تا ایران را منزوی و ترس را در ذهن مردم از همه جا بی‌خبر خود نهادینه کنند.

آمریکا از سال 1975 تا کنون درباره تجارت بین‌المللی هسته‌ای پاکستان اطلاع کامل داشته، اما از همان ابتدا تصمیم گرفته تا کاری به این کشور نداشته باشد. اولاً، به این دلیل که برای مقابله با پتانسیل شوروی در افغانستان به پاکستان نیاز داشت، و دوماً، چون تنها کشورهایی با پاکستان وارد معامله می‌شدند که توانایی مالی آن را داشتند. بنابراین آمریکا می‌توانست به راحتی این کشورها را مجازات و از آن‌ها بهره‌کشی کند. لیبی و ایران اولین کشورهایی بودند که در این دام آمریکا گرفتار شدند. لیبی از نظر فنی توان استفاده از بسته هسته‌ای یک میلیارد دلاری را نداشت که از آقای «عبدالقدیرخان» پاکستانی خریده بود اما ایران یک برنامه هسته‌ای کامل و موفق بر اساس آن ساخت.

همان‌طور که ژورنالیست‌های غربی می‌گویند سیا، آژانس اطلاعات آلمان و دیگران کاملاً از مأموران خرید دولت پاکستان در بازارهای هسته‌ای غرب حفاظت کرده‌اند. به گفته دو منبع کاملاً قابل اعتماد در روزنامه گاردین، سیا تا آن‌جا پیش رفت که از اقدام اف‌بی‌آی در دستگیری مأمورین پاکستان هنگام خرید در آمریکا جلوگیری کرد. نه حتی یک بار!

همه رؤسای‌جمهور آمریکا هم از سال 1975 درباره پیشرفت‌های هسته‌ای پاکستان به کنگره دروغ گفته‌اند. آن مأمور سیا هم که این فریب‌کاری را افشا کرد، زندگی خود و خانواده‌اش را از هم پاشید؛ اکنون با یک لپ‌تاپ و گوشی قدیمی در یک خانه تریلری زندگی می‌کند. خود من چندین بار با او صحبت کرده‌ام. صراحتاً انکار می‌کند که سرنوشت شومش بخشی از نقشه بزرگ‌تر واشینگتن بوده برای اشاعه ترس و بدنام کردن ایران و لیبی، به خاطر معاملات هسته‌ای که خود آمریکا مخفیانه از آن‌ها حمایت کرده بود. همین اتفاق برای ژورنالیست‌های غربی هم افتاد که تمام ماجرا را افشا کردند.

این شیوه عادی ژورنالیست‌های غربی است: دقیقاً به همان اندازه اطلاعات منتشر می‌کنند که اجازه دارند. به ندرت تمام ماجرا را گزارش می‌کنند. نظام غربی «آخرین خط دفاع» را معین می‌کند؛ هرکس از این خط عبور کند همه چیزش را از دست می‌دهد. این‌جا است که وظیفه من آغاز می‌شود.

هدف کمپین اشاعه ترس و بدنام کردن ایران چیست؟ هدف این است که یک «منطقه تجارت ممنوع» علیه ایران تعیین شود. یعنی نظاره می‌کنند که چگونه ایران همه فعالیت‌های اقتصادی خود را در برنامه هسته‌ای خلاصه می‌کند؛ و تا آخرین لحظه صبر می‌کنند، که ایران دیگر راهی برای تغییر رویه نداشته باشد و به این نتیجه برسد که توقف سرمایه‌گذاری هسته‌ای رفاه مردم این کشور را به شدت تهدید خواهد کرد. آن زمان است که آمریکا با فشار، تهدید و اخاذی از کشورهای دیگر آن‌ها را مجبور به حمایت از تحریم‌های شدید اقتصادی علیه ایران می‌کند. بنابراین یک بن‌بست ایجاد می‌شود: اگر ایران بخواهد طبق حقوق خود برنامه هسته‌ای مشروع را دنبال کند، قربانی اقداماتی می‌شود که آمریکا و متحدانش صلاح می‌دانند. اگر هم نخواهد برنامه هسته‌ایش را دنبال کند با خطر سقوط اقتصادی مواجه می‌شود.

این سیاست‌ها مثل همه سیاست‌های دیگر غربی، از حمایت قوی برخوردار نیستند. ملت‌ها در غرب از این سیاست‌های پشتیبانی نمی‌کنند؛ و اگرچه دولت‌های فاسدشان آن‌ها را فریب می‌دهند؛ اما متوجه می‌شوند که یک جای کار می‌لنگد. به همین دلیل بی‌توجهی به دیپلماسی عمومی در این مقطع تاریخی اشتباه بزرگ دیگری از جانب ایران است که ممکن است پیامدهای مخربی داشته باشد.

مشرق: آلمان در پیروی از سیاست‌‌های آمریکا در قبال ایران چه منافعی به دست می‌آورد و چه امتیازاتی از دست می‌دهد؟

کریستوف هورستل: مردم آلمان قلباً و ماهیتاً دوست ایران هستند؛ بخش تجاری آلمان هم به شدت طرفدار همکاری با ایران است. متأسفانه صدراعظم ما خانمی است که تحسین واشینگتن را نسبت به منافع ملی آلمان در اولویت قرار می‌دهد. خود من علناً او را به «خیانت بزرگ» متهم و سخنان او درباره حمایت بی‌قید و شرط از «امنیت» اسرائیل را نقل قول کرده‌ام؛ که خانم صدراعظم آن را تا حد بسیار اعلای «دکترین ملی آلمان» هم بالا برده است، بدون آن‌که نگاهی کرده باشد که قانون اساسی و سوگند رسمی وی چه وظایفی را از صدراعظم آلمان خواسته است. این نوع سیاست تا میلیاردها دلار به منافع اقتصادی آلمان آسیب می‌زند، سیاست‌های جنگ‌طلبانه را پیش می‌برد و میان مردم تفرقه می‌اندازد.

پاسخ درست به سؤال شما این است که آلمان هیچ منفعتی به دست نمی‌آورد. اما نام خانم مرکل در لیست آژانس سخنگویی «هری واکر» ثبت می‌شود؛ در کنار کلینتون‌‌ها، چنی‌ها، آقای شرودر آلمانی که معامله قایق‌های U-Boat با اسرائیل را در آخرین روز حضور خود در مسند صدراعظمی تأیید کرد. آژانس هری واکر توسط یک صهیونیست افراطی به همین نام در سال 1946 تأسیس شد و سخنگوهای ارشد را به رویدادهای مهم اعزام می‌کند. ثبت‌نام خانم مرکل بعد از پایان دوره‌اش انجام می‌شود و قیمت قراردادهای سخنگویی او را به 100 هزار دلار به ازای هر سخنرانی می‌رساند. یک سخنرانی تنها! هزینه‌های سفر هم جدا حساب می‌شود.

منبع: مشرق نیوز



کلمات کلیدی : برنامه هسته ای
هدف مشترک امریکا و ال سعود
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 12:51 صبح

واشنگتن: عربستان و آمریکا درباره ایران اهداف مشترکی دارند/«ژنو 2» باید به کنار رفتن بشار اسد منجر شود

سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در مورد اختلافات میان واشنگتن و ریاض گفت: عربستان و آمریکا همکاری طولانی و راهبردی داشته و همچنین در مورد موضوعات مختلف از جمله ایران، روند مذاکرات صلح و همچنین در مورد سوریه اهداف مشترکی دارند.

خبرگزاری فارس: واشنگتن: عربستان و آمریکا درباره ایران اهداف مشترکی دارند/«ژنو 2» باید به کنار رفتن بشار اسد منجر شود

به گزارش خبرگزاری فارس، «مری هارف» سخنگوی وزارت خارجه آمریکا روز دوشنبه با حضور در جمع خبرنگاران به سوالات آن‌ها پاسخ گفت.

وی در پاسخ به سوالی در مورد اختلافات میان واشنگتن و ریاض گفت: عربستان و آمریکا همکاری طولانی و راهبردی داشته و همچنین در مورد موضوعات مختلف از جمله ایران، روند مذاکرات صلح و همچنین در مورد سوریه اهداف مشترکی دارند.

وی همچنین گفت: آمریکا نیز مانند عربستان نسبت به وضعیت سوریه نگرانی داشته و بر برگزاری نشست صلح ژنو و تشکیل دولت انتقالی تاکید دارد.

وی افزود: مقامات ارشد دو کشور برای حل موضوعات مختلف در با یکدیگر در تماس هستند.

هارف در مورد نقش شخص «باراک اوباما» در روند مذاکرات سازش گفت: اوباما زمانی که به خاورمیانه رفت سخنرانی بسیار قدرتمند و متقاعدکننده‌ای در مورد اهمیت روند سازش ارائه کرد. به گفته هارف، کری از سوی اوباما مأموریت یافته تا مذاکرات سازش میان تشکیلات خودگردان فلسطین و اسرائیل را پیش ببرد.

هارف در مورد سوریه نیز گفت: آمریکا در برابر وضعیت سوریه، خنثی نیست، اما می‌ داند که بحران سوریه راهکار نظامی ندارد و تنها از طریق دیپلماتیک است که می‌توان به خشونت‌ها پایان داد. با این حال، وی تأکید کرد که نشست صلح سوریه موسوم به «ژنو 2» باید به کنار رفتن «بشار اسد» و روی کار آمدن دولتی انتقالی در این کشور منجر شود.

سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در مورد گزارش سازمان ملل در مورد حملات شیمیایی در سوریه و اذعان به اینکه سربازان ارتش سوریه نیز جزو قربانیان این حمله بوده‌اند، بار دیگر بر موضع آمریکا پافشاری کرد و گفت تمام شواهد نشان می‌دهد که «رژیم‌ سوریه عامل این حملات بوده است.

وی در پاسخ به خبرنگاری که پرسید «آیا رژیم به نیروهای خود حمله کرده؟»، گفت: صادقانه بگویم که گزارش سازمان ملل را نخوانده‌ام و خوشحال می‌شوم نگاهی به آن بیاندازم، اما ارزیابی‌های ما نشان می‌دهد رژیم سوریه حمله را انجام داده است.

هارف در مورد وضعیت اوکراین هم گفت همه گزینه‌های دیپلماتیک از جمله تحریم این کشور روی میز است، اما در وهله اول آمریکا از دولت این کشور می‌خواهد از تنش‌ها در اوکراین بکاهد.

وی در مورد پیمان امنیتی آمریکا و افغانستان گفت هرگونه تاخیر در امضای این پیمان می‌تواند هزینه‌های چشم‌گیری هم برای نیروهای ائتلاف و هم برای مردم افغانستان داشته باشد. هارف تاکید کرد که موضع واشنگتن این است که این پیمان باید هرچه زودتر امضا شود.

هارف در واکنش به تیراندازی روز دوشنبه در مرز لبنان و فلسطین اشغالی به خانواده نظامی صهیونیست کشته شده در این حادثه تسلیت گفت و از طرف‌ها خواست از تشدید درگیری‌ها در این منطقه جلوگیری کنند.

منبع: فارس نیوز



کلمات کلیدی : مرگ بر امریکا
تنفر مردم جهان 5
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 2:3 صبح
چرا مردم جهان از آمریکا متفرند؟ (5)
اسلام ستیزی و حمایت از صهیونیسم جهانی

گروه بین‌الملل - رجانیوز: ضیاءالدین سردار، نویسنده و منتقد فرهنگی است که در حوزه های مختلفی چون «آینده پژوهی»، «نقد ادبی»، «روابط فرهنگی»، «نظریه انتقادی» و «مطالعات اسلامی» قلم می زند و در این حوزه ها دارای بیش از 45 کتاب تالیف شده از جمله آینده تمدن اسلامی (1979)، انتقام آتن (1988)، پست مدرنیسم و دیگری (1998)، شرق شناسی (1999)، از الف تا ی زندگی پست مدرن (2002) و... است. 

به گزارش رجانیوز، او متولد 1951 و دارای سوابقی چون عضویت در «کمیسیون حقوق بشر و برابری» و نگارش در نشریات متعددی چون «Nature »، « New Scientist »، « New Statesman » و برنامه سازی در شبکه های مختلف تلویزیونی انگلستان از جمله BBC  و شبکه 4 تلویزیون دولتی این کشور است و به این واسطه چهره نسبتا شناخته شده ای در سطح بین المللی به شمار می رود.

یکی از پرفروش ترین کتاب های وی در سطح بین المللی، «چرا مردم از آمریکا متنفرند» نام دارد که با همکاری مریل دیویس در سال 2002 به چاپ رسید. این کتاب مشتمل بر 7 فصل و دربرگیرنده برخی از علل فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی نفرت مردم جهان از دولت ایالات متحده آمریکاست که توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است. کمیته صیانت از منافع ایران در سلسله گزارش های زیر گوشه ای از دیدگاه های وی پیرامون ماهیت استعماری آمریکا را به صورت چکیده و خلاصه شده در اختیار خوانندگان محترم قرار می دهد.
 
 
این گزارش به یکی از مهمترین دلایل نفرت مسلمانان از دولت ایالات متحده آمریکا می پردازد که از یک سو به حمایت بی قید و شرط از رژیم صهیونیستی می پردازد و از سوی دیگر در قالب های مختلف (خصوصا در تولیدات هنری و رسانه ای) اسلام ستیزی را در میان مخاطبین خود ترویج می نماید. گفتنی است در این زمینه نیز یاداشت های تکمیلی فراوانی وجود دارد و این گزارش، تنها خلاصه ای از دیدگاه های نویسنده در کتاب «چرا مردم از آمریکا متنفرند» می باشد:
 
یک دلیل نفرت مردم از آمریکا 
 
رابرت فیسک خبرنگار پیش کسوت بریتانیا در خاورمیانه می گوید پس از سلسله سخنرانی هایی در سال 2002 در آمریکا با عنوان «11 سپتامبر: بپرسید چه کسی آن را انجام دا اما به خاطر خدا نپرسید چرا!» یک افسر بازنشسته نیروی دریایی ایالات متحده که تجربیات شخصی خود از جنگ خاورمیانه در سال 1973 را تعریف می کرد به من گفت: «زمانی که هواپیماها و تانک های کشورمان را در تلویزیون دیدم که برای حمله به فلسطینی ها استفاده می شدند توانستم بفهمم که چرا مردم از آمریکا متنفرند!»
 
استاندارهای دوگانه 
 
کریس توئنزینگ سردبیر بسیار محترم میدل ایست ریپورت، بگومگوی خودش را با خدمتکاری که حوالی کانال سوئز ملاقات کرده بود، توصیف می کند. کریس می نویسد: «وقتی در کافه او چای می نوشیدم یک صندلی آورد که با هم گپی بزنیم؛ چیزی از گفتگوی دلپذیر ما نمی گذشت که او در چشم های من نگریست و گفت: حالا می خواهم یک سوال صریح از تو بپرسم، چرا آمریکایی ها از ما متنفر هستند؟ وقتی او در حال توضیح منظور خود بود و من هم همین کار را می کردم چند نظر راجع به اینکه چرا دیگران از ما متنفر هستند ارائه کردیم. تعدادی از قطعنامه های سازمان ملل آشکارا اشغال کرانه غربی، نوار غزه و اورشلیم غربی توسط اسرائیل را به عنوان عملی غیرقانونی شناخته اند. با این وجود هنوز اسرائیل 40 درصد از تمام کمک های خارجی ایالات متحده را – بیش از مجموع کمک های خارجی سالانه ایالات متحده با بیش از 5/3 میلیارد دلار سالانه در سال های اخیر –حدود 500 دلار برای هر شهروند اسرائیلی دریافت می کند. (به طور متوسط در پایان سال هر مصری 656 دلار درآمد دارد) اسرائیل تمام این کمک ها را برای ساختن شهرک های جدید در اراضی فلسطینی و خرید هواپیما و بالگردهای جنگی ساخت آمریکا، صرف می کند. مستخدم پرسید: چرا آمریکایی ها از اسرائیل حمایت می کنند در حالی که اسرائیل عرب ها را سرکوب می کند؟ او ادامه داد که: شواهد آشکار نشان می دهند که تحریم اقتصادی تحت رهبری آمریکا علیه عراق، شهروندان عراقی را در زحمت انداخت در حالی که به سختی رژیم صدام را تحت تاثیر قرار می داد. یک بررسی یونیسف که نظرات او را تائید می کرد، حاکی از آن بود که اگر تحریم ها نبودند 500 هزار کودک زیر 5سال می توانستند امروز زنده باشند. مستخدم مخالفتش را ابراز داشت که مطمئنا کودکان عراقی دشمنان صلح و امنیت جهانی نبودند، هرچند یک دیکتاتور وحشی بر آنها حکومت می کرد.
 
ایالت متحده تمدید تحریم ها علیه عراق را اعلام کرد زیرا صدام حسین قطعنامه های سازمان ملل را زیر پا می گذاشت ولی آمریکا با اسرائیل همراه ماند وقتی اسرائیل قطعنامه 242 سازمان ملل را (که در آن خواهان خروج نیروهای اسرائیلی از سرزمین های اشغالی جنگ 1967 بود) بیش از سی سال زیر پا گذاشته بود. عرب ها و مسلمانان از این مسائل و دیگر سیاست های آمریکا آزرده هستند. تنها منطقی که آن جوان مصری می توانست ببیند، این بود که آمریکا جنگ جهان گستری را علیه اسلام دنبال می کند که در آن قربانیان عموما مسلمانان هستند. 
 
اسلام ستیزی در شرق شناسی
 
سنت جدلی گزارش علیه اسلام با جان اهل دمشق (متوفی به سال 748 میلادی) شروع شد که این دین را تهدیدی علیه مذهب، وحشی، شیطانی، شهوانی و متروک، متعصب و غیر قابل انعطاف معرفی می کرد که بر تمام هنجارهای زندگی مسیحی تحمیل شده است. جان اهل دمشق از اساس " اسلام را فریبی مذهبی جلوه داد که از ابتدا برای تسهیل تجاوز و حمله و شهوت منشعب شده" و بدین ترتیب کوشید با نمایاندن آن به صورت چیزی که نمی توانست باشد جلوی هر گونه شناخت واقعی از این دین را بگیرد. نورمن دانیل در فصل دوم کتابش با عنوان " قهرمانان و اعراب مسلمان" این رویکرد را " جهل عالمانه" توصیف می کند که به صورت استراتژیک برای اهداف تبلیغاتی به کار گرفته شده بود. کلیشه های خام جان دمشقی تاثیری بلند مدت بر تولیدات (محصولات) آموزشی و فرهنگی غرب داشت . دانیل می گوید: "واکنش مسیحیان صدر به اسلام درست شبیه به این چیزی است که تا این اواخر ادامه داشته است. سنتی که دامه دار بوده و هنوز زنده است." این سنت را امروزه با عنوان شرق شناسی می شناسیم که به اسلام هراسی تعبیر می شود: "ترس و دشمنی نامعقول با اسلام و مسلمانان".  دانیل توضیح می دهد که رمان سلمان رشدی با عنوان "آیات شیطانی" (1988) یک مثال معاصر در این زمینه است" شیوه های امروزی تغییر کرده است اما موضوع دائمی است" . 
 
ادوارد سعید نویسنده مطالعه کلاسیک شرق شناسی (1978) است که نشان داده است چگونه تصویر اصلی مسلمانان به عنوان جنگ طلبان، قاتلان بی رحم، فسادکاران، راحت طلبان ضعیف و مردمی که تحت قوانین طبیعی زندگی می کنند، در ادبیات غرب توسعه یافته و این تصویر در برابر تغییر مقاومت می کند و فرض اصلی همیشه این بوده است که شکست مسلمانان به عنوان مردم و جوامع، ریشه در عقاید آنها داشته است. 
 
این موضوع فقط مختص شرق شناسی نیست. برای قرن ها دانشمندان، آفریقایی ها را به عنوان یک نژاد پست تر، بردگان ذاتی، چوب برها و افردا تشنه آب می پنداشتند. این تعصبی نسبت به نهادهای غیرمتعارف به وجود می آورد – مانند برده داری در ایالات جنوبی آمریکا که با کلماتی زیبا لاپوشانی می شد-  برده داری با علم و جستجوی علمی ساختاربندی شده در آناتومی، بیولوژی و نهایتا ژنتیک، حمایت می شد. نتایج سیاسی و اجتماعی این نگرش ها هنوز هم باعث مشکلاتی در روابط نژادی بین سیاه و سفید در آمریکا است. 
 
اسلام ستیزی جناح راست در آمریکا
 
زبان جناح راست، همانگونه که کارینا رولینز، دبیر نشریه امریکن اینترپرایز نشان می دهد، خصمانه و مصالحه ناپذیر است. او می نویسد «فرهنگ اسلامی ذاتا ضدغرب و پر از نفرت است «هیچ مدرکی وجود ندارد که اثبات کند مسلمانانی که در آمریکا زندگی می کنند ضرورتا میهن پرستانی بزرگ هستند» این گفته پرزیدنت بوش که «اسلام دشمن ما نیست» هرچند هم با نیت خوبی گفته شده باشد باز «ارزیابی ای بی اساس است» «اسلام دینی امپریالیستی است» و امروز این «دشمن تازه نفس در دروازه تمدن ایستاده است» دان فدر، ستون نویس و سرمقاله نویس بوستون هرالد معتقد است تروریسم نه یک «انحراف» بلکه «عملا یک هنجار» در فرهنگ اسلامی است:
 
از قرن هفتم که اسلام از شبه جزیره عربستان گسترش یافت تا قرن 17 اسلام با شمشیر از پیرنیز (نام کوهستانی بین فرانسه و اسپانیا) تا فیلیپین پیش رفت. این جریان تنها در دروازه وین متوقف شد. از افول امپراطوری عثمانی تا دهه 1970 اسلام عقب رفت و امروز سرشار از نفت، جمعیت مازاد، مهاجرت و برخاستن از بنیادگرایی است. اسلام در حال گسترش دوباره است و به جای مردان وحشی اسب سوار، بیرق های آن توسط پارتیزان ها، تروریست ها، حکومت های دینی و حاکمان مستبد حمل می شود.
 
تمامی نظرات و موضع گیری های جناح راست به گونه ای نسبتا منظم در مقاله ای طولانی به قلم ویکتور داویس هانسون گردآوری شده است. او نوشت «آنها از ما متنفر هستند زیرا فرهنگ آنها عقب مانده و فاسد است» و زیرا «آنها از نسبت به قدرت و پرستیژ ما حسادت می کنند.»
منبع: رجانیوز


تنفر مردم جهان 4
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 1:43 صبح
چرا مردم جهان از آمریکا متفرند؟ (4)
خفقان رسانه‌ای در خدمت امپریالیسم آمریکا

گروه بین‌الملل - رجانیوز: ضیاءالدین سردار، نویسنده و منتقد فرهنگی است که در حوزه های مختلفی چون «آینده پژوهی»، «نقد ادبی»، «روابط فرهنگی»، «نظریه انتقادی» و «مطالعات اسلامی» قلم می زند و در این حوزه ها دارای بیش از 45 کتاب تالیف شده از جمله آینده تمدن اسلامی (1979)، انتقام آتن (1988)، پست مدرنیسم و دیگری (1998)، شرق شناسی (1999)، از الف تا ی زندگی پست مدرن (2002) و... است. 

 او متولد 1951 و دارای سوابقی چون عضویت در «کمیسیون حقوق بشر و برابری» و نگارش در نشریات متعددی چون «Nature »، « New Scientist »، « New Statesman » و برنامه سازی در شبکه های مختلف تلویزیونی انگلستان از جمله BBC  و شبکه 4 تلویزیون دولتی این کشور است و به این واسطه چهره نسبتا شناخته شده ای در سطح بین المللی به شمار می رود.

یکی از پرفروش ترین کتاب های وی در سطح بین المللی، «چرا مردم از آمریکا متنفرند» نام دارد که با همکاری مریل دیویس در سال 2002 به چاپ رسید. این کتاب مشتمل بر 7 فصل و دربرگیرنده برخی از علل فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی نفرت مردم جهان از دولت ایالات متحده آمریکاست که توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است. کمیته صیانت از منافع ایران در سلسله گزارش های زیر گوشه ای از دیدگاه های وی پیرامون ماهیت استعماری آمریکا را به صورت چکیده و خلاصه شده در اختیار خوانندگان محترم قرار می دهد.
 
 
این بخش نگاهی به انحصارهای رسانه ای غول های بزرگ رسانه ای دنیا می اندازد که البته یادداشت و مقالات تکمیلی دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که با آمار و جزئیات بیشتری، روند ادغام رسانه های بزرگ دنیا خصوصا در ایالات متحده را توضیح می دهد: 
 
غول های رسانه ای دنیا در خدمت امپریالیسم آمریکا
 
آمریکا به ندرت باقی ملت ها را چیزی جز مهاجم می بیند یا می شنود. همان طور که جیم دیتور، استاد علوم سیاسی دانشگاه هاوایی و آینده نگر مشهور خاطرنشان می سازد: «طرد بقیه جهان از جلوی دید آمریکایی ها یکی از آزاردهنده ترین واقعیات در جامعه آمریکا است. ایالات متحده حتی به رغم برخورداری از سیستم رسانه ای غول پیکری که با تکنولوژی های به روز و کارآمد فعالیت می کند چونان جامعه ای بسته به روی اطلاعات، واقعیت ها و عقاید سایر نقاط جهان عمل می کند. جای تعجب نیست که آمریکایی ها به عنوان تمام جهان محسوب می شوند در حالی که از رشد احساس تنفر نسبت به ایالات متحده در باقی ملت ها ناآگاه هستند.»
 
رسانه های آمریکایی بخشی از این بدنامی هستند. به استثناء دو گروه روزنامه های بین المللی و اخبار خارجی که فقدان آن ها به چشم می خورد، تلویزیون تنها رسانه ای است که شهروندان بیش از دیگر وسایل ارتباط جمعی از آن استفاده می کنند. عملکرد بیرون از مرزهای بین المللی تنها برای گزارش مصیبت ها و جنگ های هدایت شده آمریکایی برنامه ریزی شده است. انواع صداهای مخالف و معاند از آن رو سانسور می شوند که بتوان رسانه ای آرام و تک فرهنگی طراحی کرد که مصرف گرایی، تجارت و منافع دولت و نخبگان قدرت را تأمین کند و انبوه مردم را نیز نطیع و سرگرم سازد. این عملکرد تنها نتیجه «بازار آزاد»ی نیست که به عنوان قانن طبیعی عمل می کند، بلکه محصول سیاست حکومتی آگاهانه است.
 
از زمان ریاست جمهوری ریگان، ایالات متحده به مرور دست از تنظیم صنعت رسانه ای خود برداشت و حمله به آیین نامه های بین المللی را وجهه همت خویش قرار داد که پیامد طبیعی آن تجمع قدرت رسانه های جهانی در دستان کمتری بود. در سال 1983 وقتی بن باگدیکیان انحصار رسانه ای را منتشر کرد مالکیت رسانه ای در دستان 50 شرکت فراملیتی متمرکز بود. در سال 2002 تنها 9 شرکت فراملیتی بر رسانه های آمریکایی و نیز جهانی تسلط داشتند: ای.او.ال تایم وارنر، دیزنی، برتلشمان، ویاکام، نیوز کورپوریشن، تی سی آی، ژنرال الکتریک (مالک ان.بی.سی)، سونی (مالک کلمبیا، تری استار پیکچرز و منافع عظیم ضبط) و سیگرام (مالک یونیورسال فیلم و منافع مربوط به موزیک). بنابراین یک ابرصنعت جهانی هم چیز را به صورت مجازی تهیه می کند و مردم ایالات متحده آن را روی صفحه نمایش و از طریق امواج هوایی و در کتاب و اینترنت می بینند و می شنوند.
 
این غول های رسانه ای مانند یک لابی قدرتمند در سه سطح ملی، منطقه ای و جهانی عمل می کنند. آن ها تنها در واشنگتن سالانه بالغ بر 125 میلیون دلار در مقابل محدودیت های مالکیت هزینه می کنند. این رسانه ها نه تنها در {تنظیم} قوانین و آیین نامه های بین المللی دخالت جدی دارند بلکه نقش مهمی در صورت دادن و هدایت آیین نامه های بین المللی دارند. به عنوان مثال در سال 2000 شرکت های رسانه ای بزرگ تمام تلاش ها را به سمت توسعه تجارت با چین سوق دادند و در برابر کسانی که از بابت آزادی بیان و نشریات آزاد ابراز نگرانی می کردند دست به هجمه تبلیغاتی زدند. پیشتر آن ها از اهرم های ایالات متحده برای باز کردن بازارهای هندی روی تلویزیون ماهواره ای نیز استفاده کردند. به تعبیر مارک کریسپین مایلر در کتاب ملت بزرگترین تهدید این کارتل رسانه ای برای ایالات متحده «تبلیغات است، حال چه از نوع تجاری و چه از نوع سیاسی». تحت تسلط ای.او.ال. تایم وارنر، ژنرال الکتریک ویاکام و دیگر کمپانی های رسانه ای «خبر، به استثنائاتی، نسخه دیگری از سرگرمی است که کارتل بی وقفه آن را داد و ستد می کند». میلر می نویسد این تأسیسات در نهایت دشمن رفاه و آسایش مردم هستند. در حالی که ما نیاز داریم حقیقت را درباره این قبیل شرکت ها بدانیم منفعت آنها اغلب در جلوگیری از انتشار حقایق است (مثل کارهای مبلغانشان). در حالی که پول و زمان زیادی برای فهمیدن حقیقت باید هزینه کرد، شرکت های اصلی  ترجیح می دهند هزینه های مورد نیاز روزنامه نگاری را قطع کرده و بیشتر داستان های مستهجنی را می پسندند که بتوانند ساعت های متمادی به وراجی بپردازند (تا پیش از 11 سپتامبر مونیکا بود. پس از آن سووایور و چاندرا لوی، در حالی که پس از آن روز مهلک ما سیاه زخم داشته ایم که مبنای فیلم هایی بود که به سفارش پنتاگون ساخته می شدند) بر این ها باید افزود که مخاطبان مورد پسند کارتل، آن طیف از جمعیت هستند که شیفته تبلیغات اند که این به معنی طرد کامل طبقه کارگر و فقرا است. در حالی که مطبوعات باید ما را در برابر کسانی که از قوای حکومتی سوءاستفاده می کنند مورد حمایت قرار دهند، تولید محصول برای پنتاگون و کاخ سفید را که از افشای خطاها و جرایم خود جلوگیری می کنند، ترجیح می دهند. رؤسای بزرگ رسانه ها خواهان الطاف بزرگ از سوی حکومت هستند اما گزارشگران از خطر تهدید همین منافع خبری در هراس اند. به دلیل این ادب و نزاکت (و البته اضطراب رایج در جهان) پوشش دولتی ایالات متحده اندکی سالم تر از خبرپراکنی های محلی در ریاض است.
 
رسانه ها اگر به منفعت عمومی اختصاص می داشتند {بیان} عملکرد ضعیف سیا، اف بی آی، اف آ آ و سی دی سی را مورد بازجویی و تفحص قرار می دادند تا اینکه این آژانس ها {عملکرد} خود را در راستای حمایت از ما ارتقا دهند، اما تیم ای خبری (درست مثل کنگره) حتی زحمت سر کشیدن به این وادی را به خودشان نداده اند. به همین قیاس، وقتی پای منفعت عمومی در میان است، رسانه ها باید تمام تهدیدهای جاری که امنیت ما را هدف می گیرند، گزارش دهند از جمله کلینیک هایی که سقط جنین غیرقانونی انجام می دهند ولی در عمل دست به نوعی تروریسم زیستی (بیوتروریسم) می زنند؛ اما روزنامه نگاران تلویزیونی به این دست امور بی علاقه و بی میل هستند... بنابراین رسانه ها باید اموری مثل هجوم دولت به آزادی های مدنی از قبیل بازداشت جمعی، نقض حریم خصوصی، نظارت افزایش یافته، تعلیق امتیاز وکیل – موکل، تشویق به جاسوسی، هشدار در مورد ابزار مخالفت، تصاویر سانسور شده، روزنامه های عمومی توقیف شده، بازدیدهای سرزده سرویس مخفی و غیره را برجسته کنند نه اینکه خود وارد این دست بازی ها شوند. رسانه ها نباید طوطی وار صحبت های پنتاگون را درباره جنگ های معاصر انتقال دهند. به دلیل این چنین گزارش های خوش نمایی و در غفلت از افکار عمومی در آن سوی مرزها – که واقعاً درباره ما چه فکری می کنند – آن ها ما را عشرت طلب و خودرأی می خوانند. چیزهای زیادی درباره این سوءاستفاده ها و از این قبیل مصیبت ها به خصوص در ارتباط با جمهوری خواهان وجود دارد؛ ارتباطی که بین بوش و خانواده بن لدن درباره حقه های مستمر در فلوریدا وجود دارد که رسانه ها خواستار فهماندن آن ها به مردم هستند البته اگر نسبت به منافع عمومی بی میل نباشند.
 
به طور خلاصه به نظر می رسد فعالیت بخش های خبری رسانه های گروهی علیه منافع عمومی و به سود شرکت های مادر، مبلغان آن ها و دولت بوش است. چنین وضعیتی کاملاً برخلاف {منافع} ایالات متحده است. تنها هدف مطبوعات کمک به ما در اداره کردن حکومت است نه عکس آن. ما در مقام شهروندان یک دموکراسی حق داریم و باید از آنچه که در «وطنمان» یا در جهان فراخ تر رخ می دهد، آگاه باشیم. بدون این آگاهی ما نمی توانیم امنیت داشته باشیم یا آزاد زندگی کنیم.
 
چنین سیستم رسانه ای فوق العاده متمرکز و کنترل شده ای را به سختی می توان «مطبوعات آزاد» نامید. به گفته فیلیت نایتلی، نویسنده و خبرنگار معروف جنگ در شاخصی برای سانسور، یک روزنامه آزاد مباحث پس از 11 سپتامبر را به «سوءاستفاده، تحریک، حملات شخصی، اتهام فتنه انگیزی و رعب و وحشت توسط مفسران و روشنفکران یا همین مردمی که ما خواهان شنیدن صدایشان هستیم و به محاق رفته اند تقلیل نخواهد داد». یک روزنامه آزاد بنا به تعبیر رابرت مکنزی، به صورت غیر انتقادی به بازتولید و نشر کثافت کاری های پنتاگون برای کسانی که «از نابرابری موجود و حفظ وضع موجود بهره مند می شوند» نخواهد پرداخت. رسانه آمریکایی در وهله اول مخاطب آمریکایی را در جهل نسبت به وضعیت دیگر نقاط جهان نگه می دارد؛ این رسانه بیشتر علاقمند به تولید مصرف کنندگان شاد است نه افراد آگاه و مطلع یا شهروندان آزاداندیشی که دولتشان را به دلیل سیاست خارجی اش تخطئه کنند. این رسانه نقش خود را عمدتاً از طریق سانسور و جانبداری های زیرکانه اجرا می کند. ابر- سوداگرایی علیه فعالیت سیاسی، ارزش های شهروندی و نیز فعالیت های ضد بازاری، جانبداری ضمنی می کند و تمایل دارد مصرف گرایی، نابرابری طبقاتی و به اصطلاح «فردگرایی» را طبیعی و نیکو جلوه دهد. به گفته مکنزی نبوغ رسانه ای آمریکا «این است که سانسورهای آن واضح و آشکار نیست. جرج اورول نیز در مقدمه منتشر نشده کتاب مزرعه حیوانات می گوید: سانسور در جوامع آزاد نسبت به کشورهای دیکتاتوری خیلی ماهرانه و تمام و کمال انجام می شود چون عقاید منفور مسکوت باقی می مانند و واقعیات ناجور محبوس می شوند بدون آنکه هیچ نیازی به تحریم رسمی داشته باشند».
 
بیشتر امریکایی ها اطمینان دارند که از مطبوعات آزاد برخوردار هستند و ایالات متحده سعی در پیشرفت آزادی و حقوق بشر در جهان دارد و نیز ثروت ایالات متحده حاصل تجارت آزاد است. همچنین معتقد هستند که شیوه زندگی آمریکایی بهترین روش زندگی ابداع شده در تاریخ بشریت است. بنابراین عشق و آرزوی هرکسی این است که امریکایی باشد. و در عبارت معروف لینکلن آمده است که «ایالات متحده بالاترین و بهترین امید بشریت به شمار می رود» و اگر دیگر ملت های جهان غیر از این درباره ایالات متحده فکر کنند به فرض؛ اینکه ایالات متحده نماد ترس و نفرت است، شوکه کننده خواهد بود.   
 
خفقان ابرامپریالیستی، علت ناتوانی آمریکایی ها در درک فرهنگ سایر ملل 
 
زمانی که سایر نقاط جهان زیر بار دستاوردهای فرهنگ آمریکا خاموش می شوند، آمریکایی ها خود را در برابر فرهنگ های غیرآمریکایی کاملا محفوظ می دانند. این یکی از دلایلی است که چرا بسیاری از مردم امریکا نمی توانند اعماق خشم بر آمد? آن ها را تصور کنند. با استناد به یادداشت های ورتیم: به نظر می رسد آن ها قادر به تصور زندگی خود در هر پوششی به غیر از آنچه خودشان در دام آن گرفتارند، نیستند و چگونه می توانند این گونه باشند وقتی که چشم انداز فرهنگی شان سراسر یکنواخت است. کاملاً غیر طبیعی است از کسی که منحصراَ به استفاده محدود از رسانه های امریکایی روی آورده، انتظار داشت که بخواهد پویایی فرهنگ عرب را درک کند یا ستایش لازم را از مبارزه برای بقا در روستاهای آفریقایی داشته باشد. ما در اینجا با شکست جمیع تصورات امریکایی رو به رو هستیم، که حداقل برخی از ریشه های آن نارسایی خفیف صنایع تولید فرهنگی ایالات متحده را ندارد و باز گذاشتن راه را برای هر فرد خارجی رد می کند. به طور خلاصه، امریکایی ها خود قربانی شده اند و گرفتار خفقان فرهنگ ابر – امپریالیستی امریکا هستند. بدین ترتیب سوالی که مطرح می شود این است که اگر اکثریت امریکایی ها از قابلیت ها و امکانات دیگر فرهنگ ها بی اطلاع باشند، آیا خود را به این دلیل از رواج  بیش از حد ابر –امپریالیسم فرهنگ مخصوص خود مبری می دانند؟ از بی گناهی ایالات متحده چطور؟ آیا شهروندان امریکایی کاملاً بدون حس زندگی از ویروس اچ آی وی قابل سرزنش تر هستند؟ آیا می توان شهروندان امریکایی بی اطلاع از بیوتروریسم فرهنگ خود را معذور داشت؟ ناآگاهی در این مورد عمدی به نظر می رسد. همانطور که مارگات ورتیم اشاره می کند : «این طور به نظر می رسد که تعداد کمی از امریکایی ها به داشتن اطلاعات در رابطه با گزینه های فرهنگ های دیگر علاقه نشان می دهند؛ تعداد بسیار کمی آماد? تعامل با انتخاب ها و روش های زندگی مردمان دیگر هستند. در سرزمین آزاد، آیینی که پر رنگ شده بیان می کند که قدرت استقلال بیش از اندازه این است که تنها یک نفر مجاز به انجام هر کاری است و آن راه ما است.» 
 
با رهبری جهانی سازی آمریکا خسارات زیادی به فرهنگ های جهان وارد شده است. ضامن آرامش شهروندان آمریکایی برای حفظ چیزی که ما می توانیم آن را تنوع زیستی فرهنگی بنامیم. شهروندان آمریکایی نمی تواننند بیش از این، از بار مسئولیت و حفظ تمامیت اخلاقی برای فرار از وظیفه خود برای مشارکت در حفظ تنوع زیستی واقعی شانه خالی کنند. نتیجه ادامه این گریز تنها افزایش میزان تنفر از خارج از کشور و بازتاب متقابل آن در داخل است.
منبع: رجانیوز


تنفر مردم جهان 3
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 1:41 صبح
چرا مردم جهان از آمریکا متفرند؟ (3)
استاندارهای دوگانه؛ از دموکراسی و انتخابات آزاد گرفته تا منع گسترش تسلیحات هسته‌ای و بیولوژیک

گروه بین‌الملل - رجانیوز: ضیاءالدین سردار، نویسنده و منتقد فرهنگی است که در حوزه های مختلفی چون «آینده پژوهی»، «نقد ادبی»، «روابط فرهنگی»، «نظریه انتقادی» و «مطالعات اسلامی» قلم می زند و در این حوزه ها دارای بیش از 45 کتاب تالیف شده از جمله آینده تمدن اسلامی (1979)، انتقام آتن (1988)، پست مدرنیسم و دیگری (1998)، شرق شناسی (1999)، از الف تا ی زندگی پست مدرن (2002) و... است. 

به گزارش رجانیوز، او متولد 1951 و دارای سوابقی چون عضویت در «کمیسیون حقوق بشر و برابری» و نگارش در نشریات متعددی چون «Nature »، « New Scientist »، « New Statesman » و برنامه سازی در شبکه های مختلف تلویزیونی انگلستان از جمله BBC  و شبکه 4 تلویزیون دولتی این کشور است و به این واسطه چهره نسبتا شناخته شده ای در سطح بین المللی به شمار می رود.

یکی از پرفروش ترین کتاب های وی در سطح بین المللی، «چرا مردم از آمریکا متنفرند» نام دارد که با همکاری مریل دیویس در سال 2002 به چاپ رسید. این کتاب مشتمل بر 7 فصل و دربرگیرنده برخی از علل فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی نفرت مردم جهان از دولت ایالات متحده آمریکاست که توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است. کمیته صیانت از منافع ایران در سلسله گزارش های زیر گوشه ای از دیدگاه های وی پیرامون ماهیت استعماری آمریکا را به صورت چکیده و خلاصه شده در اختیار خوانندگان محترم قرار می دهد.

این گزارش نگاهی به استاندارهای دوگانه ایالات متحده در تعامل با سایر ملت ها می اندازد:
 
 
اگر به سراسر جهان از برزیل تا کانادا، پاکستان تا کره جنوبی سفر کنید به مردمانی برخورد خواهید کرد که بارها و بارها نمونه هایی از معیارهای متناقض آمریکا را ارائه خواهند داد:
 
1-آمریکا به دموکراسی خود می بالد، پیوسته سایر کشورها را وادار می کند تا دموکراتیک شوند و کسانی را که از نظر دولتش، کمتر دموکراتیک هستند مورد سرزنش و انتقاد قرار می دهد. هرچند دموکراسی آمریکایی استثنائا غیردموکراتیک است! آنچه انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 ثابت کرد عدم اعتماد به دموکراسی پدران بنیان گذار آمریکا بود. سیستم الکترالِ آمریکا تعمدا دیکته می کند که کاندیدایی که بیشترین آرا را در سراسر آمریکا کسب می کند لزوما رئیس جمهور نخواهد شد، مانند انتخابات سال 2000. رای دهندگان فردی قرار نیست به طور مستقیم رئیس جمهور را انتخاب کنند بلکه می توانند الکترال کالج را انتخاب کنند که اعضای آن بر مبنای ایالت به ایالت تعیین می شود. تعداد الکتورها (افرادی که هیئت الکترال را تشکیل می دهند)به هر ایالت متناسب با جمعیت آن ایالت اختصاص یافته است. ساختار محرمانه فرایند انتخاباتی به گونه ای تصویر شده است که در انتخاباتت محرمانه کل موضوع در نهایت نه از طریق رای دهندگان بلکه از طریق نمایندگان آنها، سیاستمداران حرفه ای در کنگره تعیین خواهد شد.
 
2-ایالات متحده با ارائه پیشنهاد به احزاب سیاسی آمریکایی و تاثیر بر نتیجه انتخابات به هر طریقی اعلام می دارد که انتخابات باید آزاد و منصفانه باشد و از دخالت سایر کشورها در انتخاباتش ممانعت به عمل می آورد. هرچند خودش به طور عادی در انتخابات سایر کشورها مداخله می کند و روی احزاب سیاسی در کشورهای در حال توسعه سرمایه گذاری می کند؛ گاهی آشکارا از طریق سیا، گاهی از طریق سازمان های غیردولتی و رسانه ها، مثلا در دهه 1950، سیا سرمایه هایی برای حمایت از مبارزه تبلیغاتی رئیس جمهور کامیلا چمون اعطا و کاندیداهای مجلس لبنان را انتخاب کرد؛ سپس در گینه بریتانیا، بر طبق اصول دموکراتیک مانع از سرکار آمدن چدی جاگن منتخب در سال های 1953 تا 1964 شد؛ سیا در سال 1966 برای رنه بارینتس رئیس جمهور بولیوی  600 هزار دلار طی تلاشی موفق برای تاثیرگذاری بر نتیجه انتخابات عمومی سرمایه گذاری کرد؛ و در دهه 1980 در نیکاراگوئه، میلیون ها دلار از طریق موهبت ملی که برای دموکراسی به ویژه در برابر سیا به وجود آمد، هزینه کرد تا از انتخابات دموکراسی ساندنیست ها ممانعت کند. ویلیام بلام در کتاب کشور جهان سومی، فهرستی از 23 کشور ارائه می دهد که ایالات متحده در این کشورها «انتخابات را منحرف ساخته» و با فرایندی دموکراتیک در تضمین نتیجه مطلوب مداخله کرده است: 1948- دهه هفتاد ایتالیا، دهه 1950 لبنان، 1955 اندونزی، 1955 ویتنام، 1953-64 گینه، 1958 نپال، 1974و5 استرالیا، 1976 جامائیکا، 1984-89 پاناما، 1984-1990 نیکاراگوئه، 1987-8 هائیتی، 1991-2 بلغارستان، 1996 روسیه، 1996 مغولستان، 1998 بوسنی. (ص 140)
 
3- دولت امریکا خودش را پیوسته در معرض تهدید "کشورهای جهان سوم" و "عاملان غیردولتی" می بیند؛ پس "تهدید روسیه"، "تهدید چین"، "تهدید کوبا"، "تهدید محور شرارت" و "تهدید تروریست" وجود دارد. هر چند، از نظر نظامی ایالات متحده قدرتمندترین کشور تاریخ است، و حتی اگر تمام کشورهای دیگر جهان تمام منابع نظامی خود را روی هم بگذارند قادر نخواهند بود تا تهدیدی واقعی برای ایالات متحده باشند. ارتش بسیار بزرگ ایالات متحده بیش از 5/2 برابر بزرگ تر از مجموع ارتش های 9 کشور دشمن بالقوه او است: روسیه، چین، ایران، کره شمالی، عراق، لیبی، سوریه، سودان، کوبا. هیچ معادلی در جهان در برابر تمرکز قدرت نیروی رزمی هواپیما دریایی او وجود ندارد: گروه رزمی توان هسته ای که مثلا ناو هواپیمابر ایالات متحده را تشکیل می دهد عرشه ناو هواپیمابری به طول یک کیلومتر و روبنای بیست طبقه دارد، و قدرت نظامی متمرکز در یک گروه ناوی نسبت به توسعه یافته ترین کشورها می تواند از پس تمام نیروهای مسلحشان برآید. این کشور 12 حامل این چنینی دارد ؛ غیر از ناو رونالد ریگان که در حال توسعه است. در حالی که قدرت های اروپایی هزینه دفاع را پس از فروپاشی دیوار برلین کاهش داده اند، چین هزینه دفاع را محدود می سازد و بودجه ارتش روسیه برداشته می شود، بودجه ایالات متحده از 260 میلیارد دلار در اواسط دهه 1990 به 329 میلیارد دلار در سال 2002 افزایش می یابد. این رقم تا 400 میلیارد دلار نیز خواهد رسید، نصف هزینه نظامی کل جهان. و این کشوری دموکراتیک است که ادعای تنفر از دولتی بزرگ را دارد!  امریکا هنوز احساس تهدید می کند، تا اندازه ای که بر نظامی کردن جو زمین اصرار دارد. برنامه جنگ ستارگان ایالات متحده با هدف "کنترل جو زمین"، "سلطه بر جو زمین" و "برتری در جو زمین"، گسترش سیستم های موشک ضدبالستیک مبتنی بر فضا، زمین و دریا و انواع سیستم های مداری را در ذهن دارد که می توانند به اهداف زمینی اصابت کنند. 
 
4- سیاست خارجی ایالات متحده ضمانت های اجرایی را به کشورهایی که به دنبال تسلیحات هسته ای هستند، تحمیل کرده است. تحریم های خزنده ای را به پاکستان و هندوستان برای توسعه این تسلیحات تحمیل کرد. کره شمالی را به دلیل دارا بودن زرادخانه هسته ای عاصی کرده است. هرچند، بزرگترین ذخیره تسلیحات هسته ای جهان را دارا است و تنها کشور جهان است که تاکنون از تسلیحات اتمی در جنگ استفاده کرده است (در هیروشیما و ناکازاکی)، سایر کشورها را وادار به امضا و تصویب پیمان منع کامل آزمایش هسته ای می کند، هر چند خودش از امضا امتناع کرده است. به علاوه، از انکار استفاده از اولین ضربه تسلیحات هسته ای یا حتی تهدید نسبت به امتناع از کاربرد این تسلیحات در برابر کشورهای فاقد توان هسته ای سر باز زده است. حتی تمایز پذیرفته شده بین تسلیحات هسته ای و غیر هسته ای را از بین برده است و استفاده از تسلیحات هسته ای در برابر اهدافی که توانایی مقاومت در برابر جنگ افزارهای معمولی را دارند، مانند پناهگاه های زیرزمینی، پیش بینی می کند. علاوه بر این، آماده استفاده از تسلیحات هسته ای برای اهداف غیر هسته ای مانند «عاملان غیر کشوری» یعنی گروه های تروریست با جنگ افزارهای شیمیایی و بیولوژیکی است. در حالی که سایر کشورها را وادار به کنار گذاشتن طرح های هسته ای می سازد، توسعه و طراحی "ریز تسلیحات هسته ای" و از سر گیری مجدد آزمایشات هسته ای را هم چنان ادامه می دهد. بدتر این که : با پیشنهاد این که انواع جدید کلاهک های پیشرفته واقعا "آسیب های مشابه را کاهش می دهند" بی شرمانه به دنبال ادعای زمینه اخلاقی است؛ به عبارت دیگر، تسلیحات هسته ای کوچک می توانند شهروندان کمتری را نسبت به جنگ افزارهای معمولی از بین ببرند، ادعایی که هر چیزی را که درباره این تسلیحات می دانیم به مبارزه می طلبد. ایالات متحده طرح¬های محتمل¬الوقوعی برای ذخایر هسته¬ای هفت کشور دارد؛ روسیه، چین، عراق، کره شمالی، ایران، لیبی و سوریه. در تمام این مدت، سیاست  داخلی اش سیاست "تضمین امنیت منفی" باقی می ماند که بدین وسیله واشنگتن را ملزم به عدم استفاده از تسلیحات هسته ای در برابر جنگ افزارهای غیر هسته ای کرده است، مگر در صورت حمله به امریکا یا متحدانش. 
 
5- دولت امریکا تحریم هایی را به کشورهایی تحمیل می کند که ذخایر جنگ افزارهای بیولوژیکی یا شیمیایی را توسعه داده یا حفظ می کنند، از جمله عراق که نخستین بار توسط امریکا  زرادخانه اش تامین شد. هرچند، ایالات متحده بزرگترین ذخیره آبله، سیاه زخم و سایر تسلیحات بیولوژیکی جهان را در اختیار دارد، هم چنان در حال آزمایش عوامل بیماری زای تسلیحات جدید است. این کشور 30 هزار تن تسلیحات شیمیایی دارد. و از حمایت ابتکار عمل سازمان ملل که توسعه تسلیحات شیمیایی و بیولوژیکی را منع می کند و از موافقت با هر نوع سنجش برای تقویت یافتن پیمان تسلیحات بیولوژیکی سر باز زده است. 
 
6- دولت ایالات متحده می گوید که شهروندان را نمی کشد، و "بمب های هوشمندش" تنها برای اهداف نظامی هستند. هر چند در نقش سیاست گذار جهان، زیر ساختارهای غیر نظامی را هدف می گیرد: تسهیلات گندزدایی آب، نیروگاه های برق، سدها، سیستم های کنترل سیل، آبیاری، ذخیره آب، ایستگاه های گاز، مراکز تحقیقات پزشکی، کارخانه های غذای کودک، تسهیلات فاضلاب ها، پل ها، تسهیلات حمل و نقل، کارخانجات پتروشیمی، کارخانه های کود شیمیایی، کارخانه های خودرو سازی نیز بیمارستانها، مدارس، ساختمان های صلیب سرخ، مناطق مسکونی، سفارتخانه ها و حتی دایره اخبار خارجی در جنگ افغانستان. طی یک عملیات جنگی مهم که بیش از ده سال به طول انجامید –جنگ ویتنام- سه کشور را بمباران کرد (ویتنام شمالی، کامبوج و لائوس)، حداقل سه میلیون شهروند را کشت. یک دهه قبل تر، کره شمالی را چنان بمباران کرد که هدف کم آورد. در پایان جنگ خلیج (فارس)، نیرنگش را ارتقا داد؛ اینکه کشوری می تواند تنها با تعداد اندکی تلفات، بمباران شود و سپس کشته شدگان در تصاویر تلویزیونی از ما دور نگاه داشته شدند. 
 
به گونه ای ایلات متحده بر تمام امپراتوری های قبلی ، از قبیل امپراتوری های بریتانیا و فرانسه، اسپانیا و پرتقال، با قدرتی بی رحم و نفاقی مخل تفوق یافته لذا تنفر از امریکا بسیار فراتر از اهانت به قدرت های امپراتوری  تاریخی است. این خشم از آرژانتین تا زئیر نسبت به امریکا مبتنی بر این باور است؛ در حالی که سیاست خارجه اش درخواست و مطالبه "سازگاری و هماهنگی" از دیگران دارد، خودش از سازگاری و هماهنگی بسیار دور است؛ در حالی که دموکراسی و تنوع را به بقیه جهان می فروشد، در حقیقت عمیقا در رفتارش غیر دموکراتیک و نسبت به هر کشوری که با اعمالش مخالف باشد یا مسیر دیگری غیر از مسیر منتخب واشنگتن ارائه دهد بسیار بی گذشت است. 
 
آمریکا و استانداردهای دوگانه
 
آمیت چادهوری رمان نویس و منتقد هندی، حکومت های مختلف آمریکا را با نخست وزیر سابق هند خانم ایندیرا گاندی مقایسه کرد:
 
آمریکا پیشگام بزرگ و متکی به خود دموکراسی در جهان مدرن است اما در عمل هرگاه دموکراسی در جلوی راه منافعش قرار گرفته با آن به عنوان مزاحم و بازدارنده برخورد کرده است. امریکا اکنون جنگ را به واسطه خواست مردم توجیه می کند، اما خواست مردم فلسطین بسیار کمتر از سنگ های فلسطینیان معنی داشته است. آمریکا برای ریشه کن کردن کمونیسم در افغانستان، یک گروه بنیادگرای مذهبی را ایجاد، مسلح و تجهیز کرد. برای سال ها، سیاست خارجی آمریکا همانند سیاست داخلی گاندی صرفا بر اساس گسترش حوزه نفوذ خود تنظیم شده است. تنها عموم مردم آمریکا می توانند سیاست نابجای آمریکا را در فشار قرار داده و تغییر دهند: اما منبع اصلی اطلاعات مردم آمریکا درباره سیاست خارجی کشورشان هالیوود و تصویر ترور و ترس از خیر و شر است. (ص 59)
 
هارولد پینتر فیلمنامه نویس و بازیگر معروف حتی از این هم فراتر رفت. او نوشت «آمریکا درحالی که لباس مبدل نیروی خیر جهانی را به تن کرده است، مداخله ای با ثبات، نظام مند، ظالمانه و درمان گرانه در قدرت جهانی دارد» آمریکا «نسبت به حقوق بین الملل متکبر، بی تفاوت و بی توجه است، هم اعتنایی به سازمان ملل ندارد و هم در آن دخالت نابجا می کند: این، دولتی است که می توان آن را خطرناک ترین قدرتی دانست که جهان به خود دیده است، دولتی نابکار، اما در عین حال دولت نابکاری که از قدرتی اقتصادی و ارتشی بسیار بزرگ برخوردار است» اما همین یک آمریکا برای جهان کافی است. اکنون «انقلابی عمیق و نفرت از تجلی قدرت آمریکا و سرمایه داری جهانی به وجود آمده که در سراسر جهان در حال رشد است و به نوبه خود به قدرتی سهمگین تبدیل خواهد شد» (ص 60)
 
سه دلیل متعارف تنفر از آمریکا: حمایت از اسرائیل؛ حمایت از دیکتاتورهای منطقه ای و مداخلات نظامی در کشورهای در حال توسعه
 
به هر جهت، هیچ کس واقعا نمی خواهد از مردم امریکا بیزار باشد. آنچه اکثر مردم دنیا از آن بیزارند، امریکا است؛ یک شخصیت سیاسی مبتنی بر: خشونت اقتدارگرا، استانداردهای دوگانه و منافع شخصی خودمحور و یک تازه به دوران رسیده که خود را برابر با تمام دنیا می داند. در حقیقت دلایل واضح بسیاری برای تنفر از امریکا وجود دارد. سه دلیل متعارف آن عبارتند از: حمایت امریکا از اسراییل، که این مسئله سبب شده تا بسیاری در دنیای عرب، اسراییل را به عنوان مستعمره امریکا که از لحاظ تسلیحات و سرمایه به وسیله آن کشور حمایت می شود، مفروض دارند. دلیل دوم حمایت امریکا از رژیم های اقتدارگرایی همچون: مصر، عربستان سعودی و الجزایر و دلیل سوم، مداخله نظامی امریکا در کشورهای در حال توسعه است. کاملا مشخص است که موارد فوق الذکر برای نفرت از آمریکا محسوب می شود. 
 
دلایل عمیق تر تنفر جهانی از آمریکا
 
به علاوه، موارد دیگری نیز وجود دارد که به همان اندازه که نفرت برانگیزند، دوست داشتنی نیز هستند؛ مثلا فرهنگ محبوب آمریکایی از فیلم های هالیودی گرفته تا موسیقی پاپ، به یک میزان برانگیزنده عشق و نفرت بوده، گویی که هر دو احساس، بخش های تفکیک ناپذیر یک کل هستند. لذا آمریکا، غالبا به طور هم زمان اغواکننده و ترساننده است. برای درک دامنه و شدت نفرت از آمریکا، باید فراتر از دلایل واضح و آشکار، دلایل دیگر را نیز مورد بررسی قرار داد. بیزاری از آمریکا صرفا منحصر به گروه های خاص مثلا مسلمانان، بنیادگرایان یا روشنفکران چپ گرای اروپایی نیست. اگر چه به سختی می توان عمومیتی را در دنیای پست مدرن بر شمرد، ولی بیزاری از امریکا تا آن اندازه عمومیت دارد که بتوان آن را یک احساس جهانی قلمداد کرد. مسئله نفرت از امریکا، موضوعی است که بنیادگرایان را با لیبرال ها، عرب ها را با مردم امریکای لاتین، آسیا را با اروپا و کاناداییان را با بقیه جهان متحد می سازد. چنین پدیده جهان شمولی باید منطق نهفته ای داشته باشد. نفرت از امریکا ابعاد عمیق تری دارد. نفرت از امریکا در ضعف تحمیل شده به سایر جوامع و فرهنگ ها نهفته است که نمی گذارد آن ها به عنوان موجودیت هایی کامل و آزاد عمل کرده و آن گونه که دلشان می خواهد زندگی کنند. محدودیت فرهنگ ها صرفا به حوزه مسائل سیاسی محدود نشده و قلمروی ذهنی گسترده تری را شامل می شود:
 
نفاق آمریکایی و استفاده های مکرر از استانداردهای دوگانه
 
دلیل دیگر برای احساسات ضد امریکایی، دلیل هستی شناختی یعنی مرتبط با ماهیت اولیه هستی هست. این مسئله مجددا ما را به بحث های مرتبط به خدا بر می گرداند. بحث های هستی شناختی در مورد هستی خدا منصوب به سنت آنسلم چیزی مشابه این مطلب است: " خداوند کاملترین موجود است. بودن بسیار کامل تر از نبودن است؛ بنابراین خدا وجود دارد". البته این گونه استدلال، دور منطقی است. بحث های هستی شناختی این گونه نتیجه گیری می کنند که مفاهیم معین به صورت های مشخصی با یکدیگر مرتبط هستند. خداوند و شیطان به عنوان متضادهای یکدیگر در ارتباط هستند. بنابراین اگر شیطان وجود دارد، پس باید خدا نیز وجود داشته باشد. آمریکا نیز از طریق چنین منطق دوری و هستی شناختی با جهان در ارتباط است: چون تروریست ها شیطان هستند، امریکا خوب و شریف است. محور شرارت تلویحا در برابر امریکا و متحدانش که محور خوبی هستند، قرار می گیرد و این مسئله را نمی توان صرفا، یک مخالفت دوگانه مفروض داشت: عنصر هستی شناختی ، ماهیت هستی امریکا، امریکا را  به تنها خوب و تنها شریف، مبدل می سازد. بدین ترتیب، زیاد دور از انتظار نیست که شما خود را برگزیده خداوند و تاریخ مفروض بداری. چقدر ما از رهبران امریکایی، زمانی که مدعی می شوند که خداوند با آن ها است یا تاریخ آن ها را به کنش فراخوانده است، منزجر می شویم. 
 
اما، خود را خوب تلقی کردن و سپس اعمال شیطانی انجام دادن، نفاق و ریاکاری را به مردم می نمایاند. بروس تن استاد گروه طراحی شهری و منطقه ای دانشگاه تنیس خاطر نشان می سازد: "مردم سرتاسر جهان مرتبا این سوال را مطرح می سازند که چرا ایالات متحده خواستار چیزی است که خود کاملا  برخلاف آن عمل می کند. چرا امریکا به دنبال تحمیل استانداردهایی است که آن ها را در مورد خود کاربردی نمی داند. چگونه امریکا می تواند خود را منبع خوبی تلقی نماید، در حالی که فقیران را از حقوق و نیازهای اساسی مانند آب و غذا محروم می سازد. مردم صحرای سفلی که به دلیل ایدز با مرگ دست و پنجه نرم می کنند، متعجب هستند که چگونه امریکا می تواند ابررایانه و بمب رادارگریز بسازد، ولی نمی تواند با تهیه AZT و سایر داروها به آن ها یاری رساند. مردمی که در جنگ های استوایی یا در حاشیه آن زندگی می کنند، نمی توانند بفهمند که چرا امریکا، از آن ها به دلیل نحوه استفاده از منابع حیاتی انتقاد می کند، در حالی که خود امریکا، محیط زیستش را تخریب کرده و تولید گازهای  گلخانه ای  از جمله دی اکسید کربن را افزایش می دهد. اروپاییان نمی توانند درک کنند که چرا امریکا از طرح جهانی حفاظت از محیط زیست، معاهدات مین های زمینی یا اقدامات مقتضی برای کنترل تسلیحات بیولوژیک و هسته ای حمایت نمی کند. برای اروپاییان این سوال وجود دارد که چرا امریکا به فروش گوشت وغلات آلوده به استرویید و نتایج منفی حاصل از اصلاح نژادی به اروپاییان پافشاری می کند. روسیه و کشورهای اروپای شرقی نمی توانند درک کنند که چرا امریکا مصمم به تحمیل مناسباتی اقتصادی به آن ها است که سبب ایجاد بی عدالتی در ابتدایی ترین معیارهای بشری می شود. کاناداییان از تاثیر فرهنگ امریکایی بر چامعه شان اظهار تاسف می کنند" 
 
در خود جامعه امریکا نیز عناصری از نفاق وجود دارد. دادگاه ا.جی. سیمپسون دروغ نهادینه شده ای را برای جهانیان برجسته ساخت که شکل دهنده به مبانی قانون دادگاه های امریکایی است. دادگاه مزبور، هم چنین، توجه جهانیان را به این مسئله معطوف داشت که بسیاری از امریکاییان رنگین پوست نسبت به دولت خود خشمگین بوده و نسبت به عدالت موجود در سیستم حقوقی ایالات متحده قویا تردید دارند. دادگاه استیضاح کلینتون ، وجود نفاق در طبقه حاکم سیاسی را به نمایش گذاشت. سیاستمداران محافظه کاری که بسیاری از خود آن ها مرتکب سوءاستفاده جنسی بودند، هیچ گونه عذاب وجدانی از تلاش برای ترور سیاسی نداشتند. فاجعه انتخابات فلوریدا نفاق امریکا در خصوص دموکراسی را برجسته ساخت: عدم محاسبه تک تک آرای اشخاص تنها زمانی که در دموکراسی های نوپای کشورهای در حال توسعه اتفاق بیفتد، گناهی غیر قابل بخشش است. تمام مردم جهان به خوبی فهمیدند که دیوان عالی ایالات متحده به دلیلی غیر از شمارش تمام آرا، در خصوص نتیجه انتخابات تصمیم گیری کرد. 
 
مردم سراسر جهان مرتب می پرسند: چرا مردم امریکا که از پیشرفته ترین سیستم آموزشی و موسسات تعلیمی برخوردار هستند، تا حد بسیاری زیادی نسبت به امور جهان بی خبرند. امریکاییان نام رهبران سایر کشورها حتی کشورهای متحد آن ها در غرب را نیز نمی دانند. آن ها از محل جغرافیایی سایر کشورها بی خبر و از تاریخ جهان بی اطلاع هستند. علاوه بر بی اطلاعی، ظاهرا آن ها اصلا اهمیتی برای این مسائل قائل نیستند. آنچه برای ان ها حائز اهمیت هست: خودروهایشان، خانه های دومشان، فرار از پرداخت مالیات و بنزین ارزان است. اما چرا آن ها نسبت به سایر دنیا بی تفاوت هستند. چرا امریکاییان موذیانه نسبت به دیگران سوءظن داشته و تا این حد نسبت به نیازها، خواسته ها و آرزوهای مردم سایر نقاط جهان بی تفاوت هستند چرا. 
 
البته نه امریکا، نه دستگاه سیاسی آن و حتی بسیاری از مردم امریکا این سوال ها را نمی شنوند. ایالات متحده ممکت است یک جامعه باز باشد، ولی در عین حال دایره بسته ای است که نگرانی ها و صداهای خارج نمی تواند از دیوارهای تسخیر ناپذیر هستی شناختی آن به درون نفوذ نماید. دیگرانی که از منظر هستی شناختی خوب فرض نمی شوند، می توانند به مردم خوب، بی گناه، شریف و برگزیده خدا و تاریخ چه بگویند. و اگر اصلا امریکا به آن ها توجهی نداشته باشد، آیا چیز دیگری به جزء این اظهار نظر مسلم وجود دارد که: هر چه برای امریکا خوب است، ضرورتا برای دیگران نیز خوب است. جای تعجب نیست اگر امریکاییان دائما خود را با پرچم که سمبل خوبی هستی شناختی آن ها است، می پوشانند. از آنجا که پرچم بیانگر همه خوبی ها است، از منظر امرییکاییان باید از تمام جوانب مورد تکریم و تمجید قرار گیرد. ولی از دید سایر مردم دنیا، آن پرچم صرفا به عنوان یک قطعه پاچه است که به دور عقاید خیالی و توهمی امریکاییان در مورد معصومیت و خوبی شان پیچیده شده و در سلفون سرمایه داری امریکایی بسته بندی شده است. رسانه های گروهی ایالات متحده ، دورویی امریکایی را در سطح جهانی منعکس می کنند و این یک طرح برای دور باطل نفرت محسوب می شود. نفرت سبب ایجاد نفرت می شود: پیش فرض های هستی شناختی در مورد خوبی سبب ترویج نفرت برخاسته از هستی شناختی شده و این مسئله نتیجه غیر قابل اجتناب آن را به همراه دارد. 
 
150 وتو در چهار سال!
 
بعد از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده پیشتاز تاسیس سازمان ملل و ابتکارات این سازمان نظیر اعلامیه جهانی حقوق بشر به عنوان نهادی برای پیشبرد «دموکراسی» و «آزادی» مطابق با مدل غربی و به مثابه ارزشی جهانی بود. در سراسر تاریخ سازمان ملل، ایالات متحده پیوسته تمامی قطعنامه ها و اعلامیه هایی را که اولویت ها یا منافع اقتصادی خودش را تامین نمی کرده، وتو کرده است. ویلیام بوگ می نویسد: «واشنگتن با نظمی قابل توجه خود را تنها و گاه به همراه یک یا دو کشور دیگر در مقابل قطعنامه های مجمع عمومی که با هدف پیشبرد حقوق بشر، صلح، خلع سلاح هسته ای، عدالت اقتصادی، نبرد علیه آپارتاید آفریقای جنوبی و بی قانونی اسرائیل و دیگر موارد مترقیانه تدوین می شوند، می یابد» بلوم 150 مورد را عنوان می کند که از 1984 تا 1987 ایالات متحده به تنهایی قطعنامه های سازمان ملل را وتو کرده است. 
 
نمونه هایی از رفتارهای ضد بشری دولت آمریکا
 
ایالات متحده مدام با ابتکارات مهم حقوق بشری سازمان ملل، مخالفت کرده است. ایالات متحده یکی از دو کشوری است – دیگری عراق است- که کنوانسیون برجسته 1989 سازمان ملل در رابطه با حقوق کودک را تصویب نکرده است. همچنین آرای مثبت خویش به دو معاهده منع کاربرد مین های زمینی و نیز تاسیس دادگاه کیفری بین المللی را پس گرفت. مطابق با گزارش کمیته سازمان ملل علیه شکنجه که بر اعمال اعضای کنوانسیون نظارت می کند، ایالات متحده پیوسته کنوانسیون جهانی منع شکنجه را نقض کرده است: به عنوان نمونه گرین برتس همواره زندانیان را در ویتنام به هنگام بازجویی شکنجه می کرده است. سیا مکررا، کسانی را که به عضویت سازمان های مهاجرتی شوروی در اروپای غربی در می آمدند مورد شکنجه قرار می داد. ایالات متحده ساواک، سرویس مخفی بدنام شاه ایران را آموزش می داد. همچنین با بهره گیری از تکنیک ها و تکنولوژی های شکنجه به آموزش و تجهیز سرویس های اطلاعاتی بولیوی، اروگوئه، برزیل و اسرائیل می پرداخت. همان طور که بلوم اشاره کرده است ایالات متحده در 1982 و 1983 به تنهایی با اعلامیه ای که برخورداری از آموزش، کار، مراقبت های بهداشتی، تغذیه مناسب و توسعه ملی را بخشی از حقوق بشر می دانست مخالفت کرد. چنین به نظر می رسد که حتی پس از گذشت 13 سال رویکردهای رسمی ایالات متحده ملایم تر نشده است. در سال 1996 ایالات متحده در اجلاس جهانی غذا که با حمایت سازمان ملل برگزار شده بود با بندی از بیانیه سران که ناظر بر «حق هر کس در دسترسی به غذای سالم و مقوی» است، مخالفت کرد. ایالات متحده اصرار می ورزید که «حق دسترسی به غذا را به رسمیت نمی شناسد. در مقابل، واشنگتن فقط از تجارت آزاد پشتیبانی کرده است.
 
به طور کلی، ایالات متحده از اشخاصی [حقوقی] نظیر برنامه توسعه ملل متحد، سازمان آموزشی، فرهنگی و علمی سازمان ملل متحد (یونسکو) و کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل بهره اندکی می برد. اما نهادی که آمریکا کنترل کامل آن را به دست دارد سازمان تجارت جهانی است. در واقع می توان گفت سازمان تجارت جهانی مهمترین ابزار برای حفظ «نوامپریالیسم» آمریکایی است.
 منبع: رجانیوز




 
 

شارژ ایرانسل

فال حافظ