سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://up.p30room.ir/uploads/139512886810321.jpg
تنفر مردم جهان 1
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 1:38 صبح
چرا مردم جهان از آمریکا متفرند؟ (1)
استعمار اقتصادی جهان از سوی آمریکا

گروه بین‌الملل - رجانیوز: ضیاءالدین سردار، نویسنده و منتقد فرهنگی است که در حوزه های مختلفی چون «آینده پژوهی»، «نقد ادبی»، «روابط فرهنگی»، «نظریه انتقادی» و «مطالعات اسلامی» قلم می زند و در این حوزه ها دارای بیش از 45 کتاب تالیف شده از جمله آینده تمدن اسلامی (1979)، انتقام آتن (1988)، پست مدرنیسم و دیگری (1998)، شرق شناسی (1999)، از الف تا ی زندگی پست مدرن (2002) و... است. 

به گزارش رجانیوز، او متولد 1951 و دارای سوابقی چون عضویت در «کمیسیون حقوق بشر و برابری» و نگارش در نشریات متعددی چون «Nature »، « New Scientist »، « New Statesman » و برنامه سازی در شبکه های مختلف تلویزیونی انگلستان از جمله BBC  و شبکه 4 تلویزیون دولتی این کشور است و به این واسطه چهره نسبتا شناخته شده ای در سطح بین المللی به شمار می رود.

یکی از پرفروش ترین کتاب های وی در سطح بین المللی، «چرا مردم از آمریکا متنفرند» نام دارد که با همکاری مریل دیویس در سال 2002 به چاپ رسید. این کتاب مشتمل بر 7 فصل و دربرگیرنده برخی از علل فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی نفرت مردم جهان از دولت ایالات متحده آمریکاست که توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است. کمیته صیانت از منافع ایران در سلسله گزارش های زیر گوشه ای از دیدگاه های وی پیرامون ماهیت استعماری آمریکا را به صورت چکیده و خلاصه شده در اختیار خوانندگان محترم قرار می دهد.

نخستین بخش از این سلسله خلاصه ها به شیوه های استعمار اقتصادی سایر کشورها و ملت های جهان از سوی دولت آمریکا می پردازد:
 
 
 
ایالات متحده ثروت جهان را از طریق 8 شیوه دستکاری انباشت می کند که ما در ادامه به آنها می پردازیم:
 
1. ایالات متحده ثروت بومی خویش را از طریق ذخیره های بقیه جهان بدست آورده است. طبق نظر ادمایو، مدیر اتاق فکر لندن، بنیاد اقتصادی جدید، از زمان سقوط استاندارد طلا، ایالات متحده از منافع رهبری پول رایج بهره مند شده است. این بدین معنی است که ایالات متحده از منافع حق ضرب ، یعنی پول آزاد، رواج دلار به عنوان پول رایج در سرتاسر دنیا سود می برد. این کشور از این حق که میتواند نرخ بهره را در داخل کشور خود بالاتر از نرخ جهانی تعیین کند، سود می برد. یکی از این آثار فاجعه آمیز، در سال های نخست سیاست های مالی ریگان و تاچر روی داد. ایالات متحده با بالا بردن نرخ بهره به فروپاشی مالی مکزیک شتاب بخشید و بحران قروض جهانی را دامن زد که اثرات بسیار منفی بر کشورهای فقیر گذاشت. از آن به بعد بسیاری از کشورها در دام قروض گرفتار شدند. بسیاری از این کشورها در دور باطلی افتادند که یا باید پول رایج خویش را به حالت شناور در می آورند، یعنی اتخاذ موضعی سرسختانه در مقابل دلار، ین و یورو یا وابسته کردن آن به دلار که به دلاری کردن معروف شد و تاثیر هولناک خود را بر آرژانتین گذاشت. زمانی که کشورهایی همچون آرژانتین در قرض غوطه ور گردیدند، به مساله ای به نام انتقال سرمایه مبتلا شدند (حدود 130 میلیارد دلار که تقریبا با مجموع بدهی آن برابر بود) یعنی معادل پولی که نخبگان تحصیل کرده  آمریکایی شان از کشور خارج کرده و به داخل بانک های ایالات متحده انتقال دادند. دام بدهی معادله ساده ای است که کشاورزان کوچک ایالات متحده را نیز گرفتار کرده است. آنها به گرفتن وام جهت سرمایه گذاری برای توسعه و نیز تامین نیازهایشانو خرید بذر، تشویق می شوند اما نمیتوانند با متصدیان بزرگی رقابت کنند که هم از نظر وسعت از انها برترند و هم در برخورداری از منابع بر آنها پیشی دارند و در نتیجه قادرند تولید و بازار را تحت کنترل خویش درآورند. بنابر این بار بدهی سنگین تر میشود و کشاورزان خرد کشورهایی چون ایالات متحده، علی رغم اینکه سخت کار میکنند، بیش از آنکه سود ببرند، بدهکار میشوند.
 
2. ایالات متحده کنترل دموکراتیک دو سوم جمعیت جهان را بر سرنوشت اقتصادیشان را انکار میکند. بیشتر مردم جهان نمی توانند در مقابل صندوق بین المللی پول سخنی به زبان آورند و از قدرت اندکی برای ایجاد تغییری مثبت در سازمان تجارت جهانی برخوردار هستند. مخصوصا سیاستهای مرتبط با وام های صندوق منجر به مالکیت  و تسلط و تسلط خارجی بر اقتصاد انها، مخصوصا در بخش های تولیدی و مالی می شود.
 
به عنوان مثال  بعد از بحران آسیای جنوب شرقی  صندوق با اصرار ایالات متحده شرایطی را بر تایلند و کره جنوبی تحمیل کرد که آنها مجبور بودند مالکیت خارجی بیشتری را بر اقتصادشان تحمیل کنند. این استراتژی اصلی صندوق بود که شامل سودهایی بیش از شرایط عادی اقتصادی می شد (از قبیل بالا بردن نرخ های ارز، کاهش در هزینه های دولت، رشد اقتصادی و کسری حساب جاری) در این رابطه از تایلند خواسته شده به بانک های خارجی اجازه دهد از شرایط برابری با بانکهای داخلی برخوردار باشند. از طریق این شرایط وام دهی شرکت های فناوری و تجاری ایالات متحده به مالکیت بانکها، نهاد های مالی و بخش های کلیدی تکنولوژیک در جهان در حال توسعه به صورت کامل یا نیمه، پایان دادند.
 
3. ایالات متحده آزادسازی تجاری را یک سویه و آن هم در جهت دسترسی آزاد شرکت های تجاری و چند ملیتی ایالات متحده تفسیر می کند. آزادسازی تجرای که به معنی از میان برداشتن یا کاهش موانع در مقابل تجارت بین المللی کالا ها و خدمات است، از دهه ی 1980 رشد یافته است. مطابق با موافقت نامه ی سازمان تجارت جهانی در محصولات کشاورزی (AOA) و برنامه های تطبیقی ساختاری تحمیل شده از سوی صندوق و بانک جهانی (SAPs) کشورهای در حال توسعه ملزم به اعمال تغییرات عمده در سیاست های غذایی و کشاورزی خود و گشایش درهای اقتصاد خویش بر روی واردات غذاهای ارزان قیمت و کاهش حمایت از کشاورزان خویش شده اند. در حالی که AOA خودش اعضای سازمان تجارت جهانی را ملزم به کاهش 24 درصدی تعرفه ی واردات غذا در طول 10 سال می کند، اما SAPs خواستار اقدامات لیبرالیستی بسیاری از قبیل خصوصی سازی شکرت های دولتی و حذف یارانه ها و کنترل قیمت ها و از بین بردن مرزهای بازار است. ظاهر قضیه آن است که سازمان تجارت جهانی و موافقتنامه آن از طریق اجماع و مشارکت خود کشورهای در حال توسعه شکل گرفت. در واقع تمام موافقتنامه توسط ایالات متحده و اتحادیه اروپا تنظیم شده بود. AOA  را فعل کلاهبرداری توصیف کرده اند که فقر روستاییان را تشدید کرده و معاش های خرد را نابود می کند. این امر ایالات متحده و اتحادیه اروپا را قادر می سازد تا اجناس خویش را با قیمت ارزان تری به کشورهای در حال توسعه بفرستند که این امر به علت عدم قابلیت رقابت از سوی کشاورزان این کشورها به از دست دادن کارشان منجر میشود. صادرات ارزان از طریق کانال های تجاری وارد شده و از طریق دامپینگ مواد غذایی فروخته شده به قیمت پایین تر از قیمت تولید که برای هماهنگی مازاد اعمال شده صورت می پذیرد. بنا براین کشاورزی بومی نابود شده ، تولید مواد غذایی داخلی ورشکست گردیده و امنیت غذایی این کشورها به طور جدی وجه المصالحه قرار می گیرد. این داستان از یک کشور به کشور دیگر تکرار می شود.
 
4.  ایالات متحده نوعی نوعی از آزادی اقتصادی را به پیش می برد که در عمل آزادی اقتصادی افراد فقیر را از بین میبرد. این عمل کشورهای در حال توسعه را در تنگنایی گرفتار کرده است : از یک سو، ایالات متحده زمینه را برای ورود آزادانه تجارت فناورانه خود و تسخیر بازارهای جهانی باز می کند و از سوی دیگر، تلاش های کشورهای درحال توسعه را مبنی بر توسعه ی محصولات و صادرات خویش، و جلوگیری از وابستگی شان به بازار ایالات متحده متوقف می کند. این چیزیست که اقتصاد بازار آزاد نامیده میشود.
 
این فرآیند زیر لوا و ماسک نئو لیبرالیسم صورت میپذیرد که در اصل بازگشتی است به اقتصاد لیبرال یا "لسه فر" قرن نوزدهم که مطابق با آن دولت باید تا حد امکان از دخالت در فعالیتهای اقتصادی خودداری کند. در حالی واقع امر آن است که دولت در ارتقای موقعیت شرکت ها و نیز تجارتش نقشی قاطع دارد. بنابر این تجارت ملقب به آزاد که توسط سازمان تجارت جهانی و صندوق بین المللی پول به صورت تهاجمی ایجاد شده به تعبیر "اندرو سیمز" رئیس برنامه اقتصاد جهانی در NEF : "اندک چیزی بیش از یک راهزنی در بزگراه است که تنها موجب منتفع شدن ثروتمندان و اسیب پذیرتر نمودن فقرا در برابر نا امنی غذایی می شود." 
 
در نتیجه سیاست های ایالات متحده ذیل جهانی شدن، کشورهای فقیر روزانه چیزی نزدیک به 2 میلیلارد دلار در تجارت جهانی از دست می دهند. 30 هزار نوزاد به علت بیماری های قابل پیشگیری می میرند و 60 میلیون دلار از کشورهای فقیر به کشورهای ثروتمند در قالب بدهی منتقل می شود.
 
5. ایالات متحده به صورت سیستماتیک تلاش های کشورهای کمتر توسعه یافته را برای مبارزه با فقر و تغذیه مردم خویش از بین می برد. این کشور تعرفه های سنگینی را بر محصولات کشاورزی کلیدی نظیر برنج، شکر و قهوه بسته است. به عنوان مثال برای بادام زمینی بیش از 100 درصد تعرفه اعمال کرده است. این محدودیت های تجاری باعث شده که کشورهای فقیر در مبادلات تجاری سالیانه خویش سالانه 2 و نیم میلیارد ضرر کنند. تاثیرات کلی این امر چیزی کمتر از فاجعه نیست. به عنوان مثال در هائیتی آزادسازی بازار برنج همراه با افزایش واردات یارانه ای ایالات متحده، علاوه بر آنکه تولید برنج داخلی را از بین برده و کشاورزان بی شماری را بیکار کرده امنیت غذایی ملی این کشور را نیز از یین برده است. 
 
6. ایالات متحده، از کشورهای کمتر توسعه یافته یافته کلاهبرداری کرده و موجب افزایش فقر آنها میشود. به عنوان مثال، ملاحظه بفرمایید پیمان رشد و فرصت آفریقا (AGOA) که در اکتبر 2001 به امضای جرج بوش رسید، چگونه از کشورهای آفریقایی کلاهبرداری می کند. مطابق با پیمان مذکور اقتصاد های آفریقایی امکانی می یابند  تا در ازای اعطای امتیازات انحصاری به ایالات متحده و شرکت های آن، تولیداتشان را بدون تعرفه و محدودیت در سهمیه به بازار ایالات متحده ارسال کنند. کشورهای آفریقایی در عمل به چه چیزی رسیدند؟ دولت ایالات متحده تنها به آن دست کالاهای آفریقایی اجازه دسترسی اعطا کرده که می دانست هیچ تاثیر منفی بر تولیدات ایالات متحده ندارند. بنابر این کالاهای نظیر برنج و قهوه که برای کشورهای آفریقایی دسترسی بدون تعرفه برای منسوجات و لباسهایشان پیشنهاد کرده بودند، اما تنها محصولاتی که از پارچه و الیاف ساخته شده در ایالات متحده به دست می آیند، توانایی دسترسی به بازار ایالات متحده را خواهند داشت. تولیدات پارچه ای که از مواد اولیه در آفریقا یا نقاط دیگر جهان استفاده کردند موضوع محدودیت های شدید قرار میگیرند. دسترسی در این موارد، فقط به صورت سالیانه اعطا شده و نمی تواند از 3.5 درصد از کل منسوجات وارداتی به ایالات متحده در طی 8 سال، تجاوز کند. علاوه بر این دولت ایالات متحده می تواند هر زمان که تشخیص دهد این امتیاز را نیز قطع کند و این در صورتی است که افزایش ناگهانی را در واردات محصولات نساجی مشاهده کند که به صنعت داخلی خویش ضربه میزند. نیاز به استفاده از مواد خام اولیه ایالات متحده در صنعت نساجی، نه تنها صنعت مواد خام خود کشورهای افریقایی را از بین می برد که با توجه به هزینه های انتقالی و سایر هزینه ها، تولیدات نساجی افریقا قابلیت رقابت را با همتایان امریکایی نخواهند داشت. این به معنی عدم رقابت همیشگی نیست اما این قوانین تضمین می کنند که آن ها نمی توانند در شرایط منصفانه ای به رقابت بپردازند. و در عوض چه چیزی عاید ایالات متحده می شود؟ سازمان رشد و فرصت افریقا از کشورهای افریقایی می خواهد در کنار سایر چیزها 1. تمام موانع تجاری و سرمایه گذاری موجود در افریقا را برداشته و با شرکت های امریکایی مثل شرکت های افریقایی رفتار کنند. و از مالکیت معنوی ایالات متحده در سطح معیارهای جهانی حمایت کنند 2. تداوم خصوصی سازی بیشتر و از میان برداشتن یارانه ها و کنترل های دولتی 3. استانداردهای کار تضمین کرده و حداقل سن کار کودکان را تنظیم کنند. 4. عدم ورود به هرگونه کاری که امنیت ملی و منافع خارجی ایالات متحده را به خطر می اندازد. بدین ترتیب در حالیکه ایالات متحده، امتیازات واقعی و انضمامی از کشورهای افریقایی می گیرد، امتیازاتی که به آن ها می دهد کاملا توهم آمیز هستند. چنین توافقاتی مسئول افزایش نرخ مطلق در افریقا در دو دهه اخیر است.
 
7. ایالات متحده به طور مستمر جهت کاهش قیمت کالاهای کشورهای در حال توسعه، تلاش کرده است. مایو معتقد است: "نبود تورم می توانست یکی از کلیدی ترین موفقیت های اقتصاد ایالات متحده در طول دهه گذشته تلقی شود، اما بیشترین کمک کننده به این تورم پایین، کاهش مستمر قیمت اجناس صادراتی کشورهای مقروض {به ایالت متحده }" بوده است. کشورهایی که از سوی سازمان تجارت جهانی و صندوق بین المللی پول به انجام صادرات جهت رهایی از وام و قرض تشویق می شوند. برای بسیاری از کالاها نظیر چای، قهوه و بادام زمینی که به کمک ها و وام های خارجی وابسته اند، عرضه بیش از حد آن ها به حدی است که افزایش صادراتشان از طرف کشورهای افریقایی به بازگشت نهایی کمتری منجر شده است. در حالی که فشارهای سازمان تجارت جهانی و صندوق به عرضه بیش از حد ساختاری منتهی شده است، هیچ نوع کارتلی از سوی صادرکنندگان محصولات به جز نفت وجود ندارد که به تعادل میان عرضه و تقاضا کمک کند. هنگامی که چند کارتل نیز به وجود آمدند به دلیل منافع ایالات متحده منحل شدند، مثل کارتل منحل شده موز در دهه 1970 که کشورهای تولید کننده موز در امریکای مرکزی و لاتین فکر می کردند می توانند از مدل اوپک پیروی کنند. متاسفانه موز مانند نفت نیست و نمی توان آن را برای بالا رفتن قیمت روی زمین نگه داشت زیرا فاسد می شود. با این حال، اصلی ترین دلیل برای شکست این طرح، فعالیت های شرکت های موز امریکایی نظیر چیکیتا بود که تا جایی که امکان داشت از انعقاد معامله ها ممانعت به عمل می آورد. در این بازار خریدار عمده مصرف کننده امریکایی است. این دستورالعملی برای کاهش قیمت ها است تا از طریق آن شهروندان امریکایی به علت ثبات قیمت ها منتفع شوند و امواج شوک به خود کشورهای تولید کننده باز گردد. این بدین معنی است که ایالات متحده ساختار اقتصاد بین الملل را از سر تا پا، طوری تنظیم کرده است که در خدمت اقتصاد خودش عمل می کند. سبک زندگی ملت های ثروتمند در طول تاریخ بر مبنای غذای ارزانی که از سوی تلاش های سخت و مستمر فقیرترین ها فراهم می شود، قرار گرفته است. 
 
8.  اگر تمام این استراتژی ها کافی نباشد، ایالات متحده به اقدامات اقتصادی یک جانبه ای متوسل می شود که با عنوان "تحریم" شناخته می شوند. طی 80 سال گذشته چنین تحریماتی بر کشورهای متعددی در 120 مورد تحمیل شده است که 104 مورد آن بعد از جنگ دوم بوده است. تنها در سال 1998 ایالات متحده بر 75 کشور دنیا تحریم برقرار کرده بود که 52 درصد از جمعیت جهان را شامل می شد.
 
خسیس ترین دولت دنیا!
 
کسانی که از چنین انحصارات اقتصاد جهانی منتفع می شوند، مصرف کنندگان آمریکایی هستند. زمانی که آمریکایی ها از جهان بازدید می کنند، با فقر و توسعه نیافتگی مواجه می شوند که غیر قابل تغییر به نظر می رسد. آن ها همان طور که بارها از سوی سیاستمداران و رسانه ها گفته شده معتقدند که آمریکایی ها بخشنده ترین مردمان روی کره زمین هستند. این امر یکی از رئوس متعارف «جهل زیرکانه» است. طبق گزارش OECD سازمان همکاری اقتصادی و توسعه، ایالات متحده چیزی مابین 6 تا 9 میلیارد دلار به عنوان کمک خارجی در سال های 1995 تا 1999 ارائه داده است. به عبارت دقیق تر، ژاپن حتی بیش از ایالات متحده کمک می کند چرا که در همان دوره زمانی چیزی مابین 9 تا 15 میلیارد دلار پرداخت کرده است. اما ارقام اصلی زمانی پدیدار می شود که تناسب تولید ناخالص ملی یا ثروت ملی را نسبت به کمک های خارجی داده شده بسنجیم. در این نمودار، ایالات متحده در رتبه 22 از 25 کشور توسعه یافته دنیا قرار می گیرد. همان طور که رئیس جمهور جیم کارتر اعلام کرد، ما خسیس ترین ملت دنیا هستیم. دانمارک در صدر فهرست قرار دارد که 1.01 درصد از تولید ناخالص داخلی خویش را اعطا می کند. در حالی که ایالات متحده تنها 0.1 درصد از تولید ناخالص ملی خویش را صرف کمک های خارجی می کند. هدف نهایی سازمان ملل برای کمک های توسعه ای که 7 دهم درصد از GDP است، تنها از سوی چهار کشور تأمین شده است؛ دانمارک 1.01، نروژ 0.91، هلند 0.79 و سوئد 0.7 درصد. علاوه بر دور بودن از بخشنده ترین ملت جهان، ایالات متحده با کسانی که از کمک هایش برخوردار می شوند به صورت انتخابی رفتار می کند. تقریباً 50 درصد از این بودجه برای کشورهایی با درآمد متوسط که در خاورمیانه قرار دارند، هزینه می شود. در این میان اسرائیل بزرگ ترین دریافت کننده این کمک ها است. مهم ترین از این و همان طور که آژانس آمریکایی توسعه بین المللی (USAHD) مدعی شده است: «کسی که نفع اصلی را از برنامه کمک های خارجی ایالات متحده می برد، همیشه خود این کشوراست.» این سایت اضافه می کند که نزدیک به 80 درصد از این کمک ها «مستقیماً وارد شرکت های آمریکایی» می شود، این امر به ایجاد بازار جدیدی برای کالاها و همچنین «اشتغال زایی برای صدها و هزاران آمریکایی» کمک می کند. این کمک ها نه تنها زحمتی برای شهروندان آمریکایی نیستند، که اسباب سیاست خارجی این کشور جهت تضمین «مالیات دهی» فقرا محسوب می شوند که شغل ها و شرکت های ثروتمندترین ملت جهان بر روی زمین را بیمه می کند.
 
سیطره دولت آمریکا و شرکت های چندملیتی آمریکایی بر اقتصاد جهان
 
ایالات متحده واقعا زندگی را برای سایر مردم مشکل ساخته و این موضوع در زمینه مسائل اقتصادی، یک واقعیت واضح برای اکثریت جمعیت جهان محسوب می شود. همان طور که شاهد بوده ایم، ایالات متحده اقتصاد جهانی را در راستای افزایش دائمی ثروت خود و کشاندن جامعه های غیر غربی به ورطه فقری فلاکت بار ساختاربندی کرده است. بازارهای آزاد صرفا حسن تعبیری برای: جریان آزاد سرمایه امریکایی، توسعه نامحدود شرکت های امریکایی و جریان  آزاد (یک طرفه) کالاها و خدمات از امریکا به سایر نقاط جهان محسوب می شود. دلار امریکا عمده ترین پول ذخیره در جهان است و به عنوان پلی به شمار می آید که هر کس برای واردات به آن نیازمند است. هیچ محدودیتی برای ایالات متحده در زمینه چاپ دلار وجود نداشته تا از این طریق، منابع مالی لازم جهت رفع کسری تجاری خود را از طریق سایر کشورها تامین نماید. از انجا که قرض دادن پول در سطح جهانی به دلار انجام می پذیرد، کشورهای قرض گیرنده بحران زده ای که با کسری تجاری مواجه اند، همیشه گرفتار بدهی هایی به دلار هستند که توان بازپرداخت آن را ندارند. مسائل فوق الذکر توام با کنترل ایالات متحده بر سازمان های مالی جهانی از جمله: صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی و بانک جهانی نشان می دهد که: چگونه اقتصاد جهانی، کشورهای کمتر توسعه یافته را به حاشیه می راند. به سوی جهانی حرکت می کنیم که در آن، تهیه و کنترل مسائل اساسی همچون: مراقبت های پزشکی، رفاه، مستمری، آموزش و پرورش، غذا و آب در دست شرکت های امریکایی است. توانایی کشورهای در حال توسعه در زمینه دسترسی عمومی به خدمات اجتماعی اساسی به صورتی سیستماتیک و ظالمانه تضعیف شده است. این مسئله بیانگر آن است که چرا فقر مطلق در دهه های اخیر افزایش یافته و شکاف میان فقیر و غنی، در حال حاضر، به صورت غیر قابل تصوری عمیق و عمیق تر شده است. حقیقتا که امریکا، نان را از دهان مردم کشورهای در حال توسعه بیرون می کشد. 
 
از لحاظ سیاسی، دو فرایند هم زمان سبب کاهش انتخاب ها و تقلیل آزادی های بقیه جهان است: فرایند توسعه و گسترش تاثیر و نفوذ امریکا- به وسیله رژیم های اقتصادی فراملی و سرمایه گذاری های چند ملیتی- و فرایند دوم، تجمع قدرت موسسات فرضا چند جانبه مانند: بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی در ایالات متحده است. این فرایند را به طور هم زمان، می توان به عنوان فرایند تلفیق کشورهای جهان در یک ساختار مبتنی بر سلسله مراتب مفروض داشت. جهان در حال یکپارچگی در یک هرم انعطاف ناپذیر و زره پوش است. کشورهایی که در قسمت تحتانی هرم قرار دارند، نه تنها از لحاظ اقتصادی محروم، بلکه از لحاظ سیاسی نیز کنترل شده و لذا موجودیت سیاسی آن ها به همان اندازه واقعیت اقتصادی شان به مخاطره افتاده است. 
 
علاوه بر این مباحث، جهانی شدن تحت رهبری امریکا موجبات فضای فرهنگی را فراهم آورده است. حتی آن هایی که از لحاظ سیاسی محروم ترین و از لحاظ اقتصادی فقیرترین مردم جهان محسوب می شوند نیز به دنبال ابزار فرهنگی و نیز تحقق فرهنگ خود هستند. اما دنیای هرمی شکل موجودیت آن ها را به سختی می پذیرد، چه رسد به این که، ابراز نظر کامل و شکوفایی فرهنگ های غیر غربی را برتابد. کاملا واضح است که فضایی برای موجودیت تفاوت (فرهنگی) که خواهان عملکرد بر اساس شرایط و مقوله های مد نظر خود است، وجود ندارد. 
 
بنابراین، موجودیت- فیزیکی، سیاسی و فرهنگی- کشورهای در حال توسعه، فی نفسه به یک معضل مبدل شده است. همانند قهرمانان فیلم نفرت، مردم کشورهای جهان سوم از شرایط زندگی خود ناراضی هستند. آن ها امریکا را متهم اصلی و عامل استمرار گرفتاری های خود مفروض داشته و لذا نوک پیکان خصومت خود را به سوی امریکا نشانه رفته اند. 
 
سازمان های جهانی در خدمت اهداف امپریالیسم آمریکا
 
این قدرت مطلق فناوری آمریکاست که آن را قادر می سازد به عنوان ابرقدرت عمل کند. در جهانی به شدت متصل که روزانه 5/1 تریلیون دلار دست به دست می شود، تمام موفقیت ها از آن کسی خواهد بود که عنان فناوری و نیز اطلاعات را به دست داشته باشد و همه اینها به یک ابرامپریالیسم ارتقا یافته جدید منتهی می شود.
 
ایالات متحده ابرقدرتی و ابرامپریالیسم تکنولوژیک خود را علاوه بر سازمان جهانی تجارت در عرصه هایی چون صندوق بین المللی پول و بانک جهانی نیز اعمال می کند. این امر دو دلیل عمده دارد: یکی آنکه سازمان تجارت جهانی، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی غیرشفاف ترین و غیردموکراتیک ترین نهادهای جهانی هستند. پنهان کاری موجود در فرایند تصمیم گیری این نهادها آنها را تبدیل به سازمان هایی ایده آل برای در اسارت نگه داشتن بقیه جهان رنج دیده می کند. دوم اینکه هم سازمان تجارت جهانی و هم صندوق بین المللی پول ساز و کارهای موثری برای اجرای تعهدات به ویژه تعهدات کشورهای در حال توسعه دارند: سازمان تجارت جهانی از طریق تهدید به تلافی علیه صادرات کالاهای آنها و صندوق بین المللی پول از طریق وضع شروط وام که به صورت بی رحمانه ای تحمیل می شوند. ایالات متحده این ساز و کارها را بدان منظور مورد استفاده قرار می دهد تا کشورهای در حال توسعه را در مسیر اهداف خود نگه دارد و با از میان برداشتن موانع موجود و اعطای تشویق های مثبت پیشبرد اهداف شرکت های چندملیتی اش را تسهیل کند. از طریق کنوانسیون تحمیلی ایالات متحده، سمت های عمده در هر سه سازمان مذکور در اختیار ایالات متحده و اروپایی ها قرار دارند. وقتی که اولین فرد از سوی کشورهای در حال توسعه، سوپاچای پانیتچ از تایلند به عنوان کاندیدای بالقوه جهت ریاست سازمان تجارت جهانی مطرح شد، همه معادلات به هم ریخت. بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، اقدام به تهدید سازمان مبنی بر توقف دائمی فعالیت های خویش کرد مگر آنکه کاندیدای انتخابی ایالات متحده مورد پذیرش قرار گیرد. وی توضیح داد «معیار ارزیابی کاندیداها به موضع گیری آنها در رابطه با موضوعات مهم برای ایالات متحده بستگی دارد» جای شگفتی نیست که بنابر این گزارش گروه مطالعاتی سازمان ملل در نشریه فایننشال تایمز، «سازمان تجارت جهانی، کابوس کشورهای در حال توسعه» نامیده شده است. فعالیت های این سازمان منعکس کننده دستور کاری است که تنها در خدمت ارتقای منافع صاحبان شرکت هایی است که پیش از این انحصار قلمرو تجارت جهانی را در دست گرفته اند و به تعبیر مجله اکونومیست، سرلوحه تجاری موسسه یعنی «سرمایه و بانک تبدیل به ابزار واضحی برای سیاست خارجی غربی ها به ویژه ایالات متحده شده اند» همه اینها بدین معنی است که کارکردهای اقتصاد جهانی در راستای منافع ایالات متحده و گروه 8 است که رهبری آن نیز در دست ایالات متحده است. کارکرد این اقتصاد جهانی برای کشورهای در حال توسعه به معنای تداوم ترتیبات ساختاری است که منجر به ثبیت وضعیت نامساعد آنها می شود. «توسعه» به ندرت چیزی فراتر از این خواهد بود که کشورهای در حال توسعه اقدام به واردات فناوری های گرانقیمت و – اغلب از رده خارج- از ایالات متحده و سایر کشورهای صنعتی کنند. اغلب این تکنولوژی ها با تحلیل بردن تکنولوژی های محلی و قابیت های کارخانه های قدیمی به حاشیه ای تر کردن فقرا منجر می شود. با این اوصاف باید گفت مصائب فقیرترین ها نتیجه مستقیم منافع شخصی ثروتمندترین هاست. (ص 99 و 100)
 
قیمت برق در کالیفرنیا بسیار بااهمیت تر از سلامت جهانی است
 
اگر [همانگونه که در فیلم های هالیوودی تصویر می شود] جهان همان ایالات متحده باشد، باید مشکلات زیست محیطی دنیا از منظر ایالات متحده نگریسته شود. مجادلاتی که پروتکل کیوتو را در بر گرفته، این مسئله را به وضوح نشان می دهد. این پروتکل در سومین جلسه کنفرانس کنوانسیون چارچوب سازمان ملل در تغییرات آب و هوایی (UNFCCC) در کیوتوی ژاپن، روز 11 دسامبر 1997 برگزار شد که اهداف مشخصی را برای کاهش آلودگی های دی اکسید کربن مشخص کرده بود. دی اکسید کربن که توسط وسایل موتوری صنایعی که سوخت های فسیلی می سوزانند تولید می شود، مسبب اصلی تغییرات آب و هوایی و گرم شدن کره زمین به شمار می روند. این موافقت نامه اعلام می دارد که کشورهای صنعتی موظف به کاهش آلاینده ها تا سال 2012 به متوسط 5.2 درصدی سطح سال 1990 هستند. اما این اهداف از کشوری به کشور دیگر متفاوت اند. 15 کشور اتحادیه اروپا موظف به کاهش 8 درصدی آلاینده ها برای دوره 2008 تا 2012 هستند. در مارس 2001، برای ترساندن جامعه بین المللی، حکومت ایالات متحده اعلام کرد که پروتکل کیوتو را اجرایی نخواهد کرد چرا که این پیمان ابزار مناسبی برای مدیریت چالش تغییرات آب و هوایی در سطح جهانی نیست، بنابراین کل فرآیند این پروتکل را به خطر انداخت. در جای خود، دولت بوش سیستم «کلاه و تجارت» را که مطابق با آن برای سه آلاینده عمده محدودیت قائل می شد، معرفی کرد که شامل دی اکسید کربن نمی شود، مطابق با طرح بوش تولید یک تن آلودگی مجاز شمرده می شود در حالی که پروتکل کیوتو ناظر بر کاهش اجباری آلودگی است. با توقف این تولید شرکت ها این اجازه نامه ها را برای استفاده در آینده یا برای مبادله با سایر تجارت ها نگاه خواهند داشت. اتحادیه اروپا تخمین زده است که طرح بوش، به ایالات متحده این اجازه را خواهد داد تا میزان آلودگی خویش را به بیش از 33 درصد برساند!
 
واکنش دنیا به پیشنهاد ایالات متحده یکپارچه بود. محمد الصبان، مشاور انرژی عربستان سعودی، گفت که جملات رئیس جمهور بوش «اعلام مرگ پروتکل کیوتو بود». وزیر محیط زیست سوئد، کیلر لارسن، نیز اعلام کرد: «هیچ کس حق ندارد از مرگ پروتکل کیوتو سخن بگوید». رئیس کمیسیون اروپا، رومانو پرودی، اعلام کرد: «پاره کردن این تواق و حرکت در مسیر مخالف، اشتباه حزن انگیزی است». رئیس جمهور بوش پاسخ داد: «من به دیدگاه شما احترام می گذارم، اما این موضع ایالات متحده است چون که این حق ایالات متحده است». و برای روشن تر شدن مطلب، وی اضافه کرد: « ما کاری نخواهیم کرد که به اقتصادمان صدمه بزند. چرا که چیزی که قبل از هر چیز حائز اهمیت است مردمی هستند که در ایالات متحده زندگی می کنند». رئیس جمهور بوش در نامه به برخی از سناتورهای جمهوری خواه ایالات متحده، که وی را به خروج از تعهدات کیوتو ترغیب می کردند، برای تصمیم خویش دلایلی را برشمرد. بازنگری جدید دپارتمان انرژی به این نتیجه رسیده است که تنظیم دی اکسید کربن به صورت معناداری منجر به قیمت های برق بالاتری خواهد شد. و او نمی خواست کاری کند که به مصرف کنندگان آمریکایی طی دوران کمبود برق، ضرر رساند. بنابراین قیمت برق در کالیفرنیا بسیار بااهمیت تر از سوراخ شدن لایه اوزون، ذوب شدن یخ های قطبی و افزایش دمای جهانی است که به تغییرات آب و هوایی منجر شده است. نه تنها نیازهای ایالات متحده بسیار مهم تر از بقیه دنیا است، بلکه همه خطراتی که کل سیاره زمین را در معرض تهدید قرار دهند باید تابع میل مصرف کنندگان آمریکایی باشند.
منبع: رجانیوز


از پوست کندن زنده زنده
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 12:40 عصر
 
از پوست کندن زنده‌زنده تا قطع اعضای بردگان؛بریده‌ای از تاریخ ناگفته آمریکا

در بخشی از رمان «ریشه‌ها» که به تاریخ برده داری در آمریکا می پردازد آمده:کف دست سیاهان را بدیوار میخ می‌کنند و مجبورش می‌کنند گوش‌های بریده خودش را بخورد. یکی از برده‌داران بزرگ دستور می‌دهد زبان تمام برده‌هایش را ببرند.

 

خبرگزاری فارس: از پوست کندن زنده‌زنده تا قطع اعضای بردگان؛بریده‌ای از تاریخ ناگفته آمریکا

به گزارش خبرگزاری فارس، رهبر معظم انقلاب در سخنرانی خود در جمع فرماندهان بسیج با بیان گوشه ای از نقض حقوق انسانها در طی سالیان دراز توسط آمریکا به رمانی اشاره کردند که در آن چگونگی دزدیدن مردم آفریقا و به بردگی بردن آنها و نسل های بعدی این مردم که در آمریکا ساکن شدند روایت شده است.

 

رمان «ریشه‌ها» نوشته آلکسی هیل، روایتی است از «کونتا» سیاه پوستی از گامبیا که توسط دلالان برده از محل زندگی خود دزدیده و در شرایطی وحشتناک به همراه بردگان دیگر به آمریکا منتقل کردند. این رمان چند نسل گذشته نویسنده را روایت می کند که چطور از دهها سال پیش تاکنون هر دوره ظلمهای جدیدی بر این مردم مظلوم که حالا جزیی از ساکنین آمریکا شده اند می رود.

 

متن زیر گوشه ای از این رمان است: 

 

زندگی کونتا خوب و شیرین است اما در مخیله او یک وحشت وجود دارد. ترس از «توبوب»ها، یعنی سفیدها...این متمدن‌های تاریخ بشری... چه گهگاه سفیدها می‌آیند و سیاه‌ها را بی‌هیچ گناه می‌گیرند و به زور عصاهای جادوئی‌‌ای که از نوک آنها آتش و غرش مرگ و خون بیرون می‌زند می‌آیند مقاومت سیاهان را درهم می‌شکنند آنها را از آغوش زندگی راحتشان جدا می‌کنند و فرسنگ‌ها راه دورتر آنسوی آبها به زندگی پر شکنجه و جاوید بردگی وا می‌دارند. بسیاری شان در کشتی‌ها می‌میرند. بسیاری‌شان در مزارع جان می‌دهند. بسیاری‌شان را تکه‌تکه می‌کنند. بسیاری‌شان را لینچ می‌کنند - ناقص العضو می‌کنند - و دار می‌زنند.

آخر چرا؟ این «توبوب‌ها» از جان ما چه می‌خواهند؟ چرا می‌آیند و قبیله‌ها را بخاک و خاکستر می‌کشانند؟ چرا پایسان به اینجا باز شده است؟

پیرمرد چروکیده به سخن درآمد: «صدها باران(سال) پیش، حتی پیش از قدیمی‌ترین خاطره‌های من، خبر کوهی از طلا - در آفریقا - به آن سوی آبهای بزرگ رسید. این نخستین چیزی بود که پای «توبوب‌» را به آفریقا باز کرد.

بیهوده نیست غنا و آن سامان را «ساحل طلا» نام نهاده‌اند.

اما سفید به غارت منابع طبیعی اکتفا نمی‌کند - شقاوت روح او سیری‌ناپذیر است این معده دوزخی برای بلع منابع انسانی نیز گنجایش سیری ناپذیری دارد.

بدینسان دهشت زندگی آغاز می‌شود. ناگهان رشته زندگی شیرین می‌گسلد. «کونتای» آزاد مرد که تازه به قلمرو مردان قبیله پای گذارده و نوجوانی است که هزاران اندیشه در سردارد، اندیشه عشق، ازدواج و مهمتر از همه جذبه سفری جادوئی به جاهانی دور و پرسود - بناگهان در یک روز دل‌انگیز بهاری که می‌رود تا برای برادرش چوبی بیاندازد تا از آن طبلی برایش بسازد گرفتار «توبوب‌»‌ها می‌گردد.

مرد جوان تا چشم می‌گشاید می‌بیند که اسیر شده است مجروح و نوان در می‌یابد در زنجیر است و سوار کشتی‌ای کرده‌اندش و راهی مقصدی نامعلوم است.

«کونتا با خود فکر می‌کرد نکند دیوانه شده باشد. لخت در زنجیر و دست و پا بسته در تاریکی داغ و دم کرده و متعفن میان دو مرد افتاده بود و اطراف او را مثل دیوانه‌ها خانه‌ها صدای جیغ و گریه و دعا و استفراغ پرکرده بود. می‌توانست استفراغ خودش را روی شکمش حس و بو کند. تمام بدنش از درد مچاله شده بود چون در چهار روزی که از اسیر شدنش می‌گذشت کتک خورده بود اما جائی که آهن گداخته را میان شانه‌هایش چسبانده بودند از همه جا بیشتر درد می‌کرد. روزها بود که با خودش جنگیده بود تا نیاز دفع را برنیاورد. اما دیگر نمی‌توانست بیش از این خود را مهار کند و سرانجام مدفوع از لای کفلش پیچ خورد و بیرون آمد.

«ناله‌ها و ضجه‌های هم زنجیران که تا مغز استخوان رسوخ می‌کند. در تمامی طول راه در کشتی کتک براه است و شلاق و شکنجه و تحقیر مرگبار و بیماری.»

در کشتی مدام با خود فکر می‌کند آخر چرا سفیدها تا این حد درنده خود هستند آیا اینها موجودی جز بشراند و آیا خمیره آنان را از گلی دیگر ساخته‌اند؟ قتل. آدم کشی، دروغ، تجاوز و در واقع همه نوع گناه بوفور در میانشان رواج دارد بی‌باکانه زنا می‌کنند و نمی‌فهمند این عمل غیر اخلاقی است.

کونتا با خود فکر می‌کرد که می‌تواند صدای جیغ زنی سیاه را بشنود که «توبوبی» به او تجاوز می‌کند. آنگاه بخود می‌گفت آیا توبوب‌ها خودشان زن ندارند؟ آیا بهمین دلیل است که مثل سگ دنبال زن دیگران می‌افتند؟ «مثل این بود که توبوب‌ها اصلا به هیچ چیز احترام نمی‌گذارند. انگار که خدا ندارند. حتی چیز مقدسی هم ندارند که بپرستند.»

سرانجام فروختندش و نصیب اربابی شد. چهار بار اقدام به فرار کرد و هر چهار بار به شکست انجامید. هر بار سگها و سفیدها، یعنی شکارچیان و تفنگداران «توبوب‌» گرفتندش و به شدیدترین وضع شکنجه‌اش کردند.

بار چهارم با تبر نیمه پایش را قطع کردند یعنی مخیرش کردند که از میان اخته شدن و بی‌پا شدن یکی را برگزیند و او چون می‌خواست جنایت سفیها را به نسل پس از خود واگو کند - قطع پا را انتخاب کرد. آنگاه مردی دیگر خریدش.

 

قهوه‌ای می‌گفت: سفیدها هر شش ماه یکبار در کلیساهایشان جمع می‌شوند و این قوانین را می‌خوانند. آنها هر وقت که دور هم جمع می‌شوند اولین کارشان ساختن این قوانین(قوانین تنبیهی علیع سیاهان) برای سیاهان است. چطوراو این چیزها را نشنیده است. از ین پس نباید فرار کند و کمترین داعیه آزادی داشته باشد. چه: «بعضی وقت‌ها ارباب‌ها آنقدر از دست فرار سیاه‌ها عصبانی می‌شوند که در روزنامه‌هایشان اعلان می‌کنند هر کسی سیاه فراری آنها را دستگیر کند و بیاورد 10 دلار جایه می‌گیرد و هرکسی سرش را بیاورد پانزده دلار».

قانون آنها می‌گوید اگر سیاهی راست در چشم سفیدی نگاه کند ده ضربه شلاق باید بخورد. قانون آنها می‌گوید اگر سفیدی قسم بخورد که سیاهی دروغ گفته است حق دارند یک گوش او را ببرند. اگر سفید بگوید سیاه دوبار دروغ گفته است حق دارند دو تا گوش او را ببرند. و اینها را توی کلیساهایشان می‌خوانند. حتی قانونشان طبل زدن سیاهان را این طپش قلب آفریقا را که خون آزادی را در رگهایشان بجریان می‌اندازد منع کرده و جرم می‌شمارد.

سپس مرد دورگه خنده‌ای می‌کند و از جنایات بیشمار سفیدان نسبت به بردگان سخن می‌گوید. آدم‌های ناقص العضوی را که او دیده است. کشتارهائی را که خود شاهد بوده است. بردگانی را دیده که سر و کله‌شان را بریده‌اند. بردگانی را دیده که آنقدر شکنجه شده‌اند و کتک خورده‌اند. که گوشت از استخوانشان جدا شده. همچنین او زنهای آبستنی را دیده که دمرو در چاله‌هائی که برای این منظور کنده‌اند انداخته و بقصد کشت زده‌اندشان. (این چاله‌ها برای حفظ جنین است. چه بعدها نوزادان منابع درآمد سرشار اربابان خواهند شد) همچنین او به چشمان خود دیده که سیاهان را زنده زنده پوست کنده‌اند آنوقت روی زخمها نمک و ضمغ پاشیده‌اند و بعد با یک چیز زبر اینها را محکم به پوست مالیده‌اند.

سیاهانی را که مجبور کرده‌اند توی آتش برقصند دیده است.

دیری نمی‌گذرد که کونتای لنگ و مجروح که نشان و داغ بردگی دارد و سراسر پشتش جرحه جرحه و شکافته از آثار تازیانه است - در سرزمین غربت و غم و شکنجه و حقارت احساس پیری می‌کند اینک وی عاقله مردی کامل شده است و جوانی‌اش را زیر بار حرمان‌ها و اندوه‌ها گم کرده است. در حالیکه درین هنگام پیش از نوزده باران(سال) ندارد.

کونتا می‌بینید که سفیدها از حاصل زحمت و جان کندن بردگان چه ثروت سرشار و دم و دستگاهی بهم زده‌اند. بعنوان نوکر و سورچی ضیافت‌های بزرگشان را دید و فهمید این همه جز یک دروغ بزرگ نیست. اینهمه زندگی تصنعی غریبی بود سفیدها خود را پیرو قانون خدا و کلیسا می‌دانند. اینهم دروغ محض است. این نیز مثل رویاهای شیرینی که سفیدها در سر می‌پرورانند دروغی بیش نبود که بخودشان می‌گفتند. درمی‌یابد که سفیدها بخودشان نیز دروغ می‌گویند. کونتای برده در می‌یابد که هرگز نیکی از بدی زاده نمی‌شود. امکان‌پذیر نیست که آدمی متمدن باشد در حالیکه دیگری - انسانی همنوع خود - را تا بدین حد شکنجه کند و انسان نداند اینها ممکن نبود.

ناگهان کونتا به این کشف گرانمایه رسید و آرزو کرد که ای کاش می‌توانست این مکاشفه درونی را با دیگر سیاهان نیز در میان بگذارد.

بدینسان زندگی «کونتا» ادامه می‌یابد تا اینکه سرانجام در سنین (سی و هفت سالگی) با زن سیاه پوستی که از خودش مسن‌تر است (و بیش از چهل سال دارد) بنام «بل» ازدواج می‌کند. صاحب دختری می‌شوند. حال باید برای کودک خود نامی انتخاب کند. همچنان که پدرش برای او نامی انتخاب کرده بود. هنوز تمامی آن آداب و رسوم افریقایی در تار و پود اندیشه‌ای جای دارد. این یکی از ویژگی‌های اخلاقی اوست. ایمان به اصالت‌ها و ارزش‌های والای فرهنگ خویش.

اینرا می‌داند که بنابر سنن باستانی‌شان نامگزاری مستلزم تمرکز فکر جدی و طولانی است و حائز اهمیت بسیار. با او آموخته‌آند هر نامی که بر بچه بگذارد بر چگونگی شخصیت و روح او تاثیر مستقیم خواهد داشت. اما دریغ و سرما که بیاد می‌آورد هر اسمی بر بچه بگذارد نام فامیلی ارباب نیز بر او خواهد بود.

هر چند شرمسار است اما حقیقت این است که بچه برده بدنیا آمده است و متعلق به ارباب است. پس بنام خانوادگی او مسجل خواهد شد و این با ارباب است که بعدا او را نگهداری با اینکه بفروشدش ازین فکر چنان به خشم افتاد که در برابر الله سوگند یاد کرد این دختر بچه را طوری بار بیاورد که نام واقعی خود را بداند.

سپس نام دختر بچه را کیزی گذاشت. یعنی همینجا بمان. یعنی تو جاوید باش یعنی تو ماندنی شو و تو ادامه اصالت‌های مرده و فنا گشته من باش.

سیاهان از اخبار همنوعان خود و بخصوص سرنوشت خویش غافل نیستند.

اخباری که می‌شنوند حاکی از ورود دائم برده به ایالات متحده و همچنین جاهای دیگر است اخبار وحشتناک دیگری نیز می‌رسید. بطور نمونه در جنوب شرقی ایالات متحده در جزیره هائیتی سی و شش هزار نفر سفید پوست نیم میلیون نفر سیاه را به بردگی کشیده‌اند اخباری که از خشونت‌های غیر انسانی سفیدان می‌شنوند هر چند باور کردنی نمی‌نماید اما حقیقت دارد.

از آنجا که تعداد بردگان هائیتی بسیار زیاد است همیشه شورش‌های نافرجامی علیه سفیدان آغاز می‌شود که سفید بمدد سلاح‌های اهریمنی‌شان در نطفه خفه می‌کنند.

می‌شنوند که در هائینی کشتن بردگان زیر کتک با زنده بگور کردن آنان به عنوان مجازات کاری بس عادی تلقی می‌شود و روزی نیست که صدها نفر را بدار نیاویزند.

آنجا حتی زنان باردار را هم سر کار در مزارع می‌فرستند و آنقدر از آنها کار می‌کشند که بچه‌شان سقط می‌شود.

کف دست سیاهان را بدیوار میخ می‌کنند و مجبورش می‌کنند گوش‌های بریده خودش را بخورد. یکی از برده‌داران بزرگ دستور می‌دهد زبان تمام برده‌هایش را ببرند.

بعضی از آنان دهان بچه‌های کوچک سیاه را می‌دوزند تا بدینسان از گرسنگی بمیرند. بدینجهت است که کتاب ریشه‌ها مونوگرافی شقاوت و ظلمت روح انسانی است.

این نکته قابل دقت است که آمریکائیان اغلب عمدی داشته‌اند به ما تلقین کنند که قربانیانشان یعنی سیاهان و سرخ پوستان همیشه بخاطر آن سرشت ساده وار و کودن فریفته اجناس رنگارنگ و لوکس و پر زرق و برق شده گرفتار شده‌اند بدروغ فریاد برمی‌دارند که سیاه جذب دنیای رنگ و نور و زندگی پر زرق و برق آشغالی آنها شده است. در جای جای کتاب و زندگی کونتا می‌بینیم که اینطور نیست آنها دروغ گفته‌اند و راستی را که جز دروغ گفتن چیزی برای گفتن ندارند.

منبع: فارس نیوز

 



کلمات کلیدی : امریکا آنسوی مرز
دوران شرمساری و سرافکندگی
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 12:37 عصر
 گفت‌وگو با مورگان فریمن بازیگر سیاه‌پوست سینما
دوران بردگی دوران شرمساری و سرافکندگی تاریخ آمریکاست/ وظیفه سینما فقط سرگرمی نیست

مورگان فریمن بازیگر 76 ساله سینما، پس از گذشت سی سال بازیگری در فیلم‌های سینمایی هنوز یکی از چهره‌های سرشناس سینما در سطح بین‌المللی است.

خبرگزاری فارس: دوران بردگی دوران شرمساری و سرافکندگی تاریخ آمریکاست/ وظیفه سینما فقط سرگرمی نیست

به گزارش خبرگزاری فارس، این بازیگر که یکی از فعالان حقوق مدنی و مبارز راه صلح هم هست، کار بازیگری را از سال  شروع کرد.

منتقدان سینمایی از مورگان فریمن به عنوان یکی از پیشگامان هنری بازیگری سینمای معاصر و مدرن آمریکا اسم می‌برند و برای او جایگاه ویژه‌ای قائل هستند.اولین نقش هنری‌اش را روی صحنه تئاتر بازی کرد و در آن با سیدنی پواتیه بازیگر کلاسیک سیاه‌پوست سینما هم‌بازی شد. در دهه هفتاد میلادی، نمایش‌های تئاتری زیادی با بازی وی به روی سحنه رفت و او توانست جایزه معتبر تونی (اسکار تئاتری) را دریافت کند. در تئاتر، علاقه وی بازی در نقش‌های شکسپیری بود.

در همین ایام، راهی رسانه تلویزیون شد و به مدد آن، توانست وارد دنیای سینما شود. پس از چند نقش کوتاه در فیلم‌های سینمایی با نابخشوده (1992) کلینت ایستوود تبدیل به یک چهره سرشناس شد. رستگاری شاوشنگ، هفت، گلوری، آمیستاد، تاثیر عمیق و مبلغی برای تمام ترس‌ها کارهای موفق بعدی او هستند. وی در تاثیر عمیق (1998) که سال ها قبل از ورود باراک اوباما به کاخ سفید ساخته شد، در نقش یک رئیس جمهور سیاه پوست آمریکا بازی کرد.حضور او در ایننقش، باعث تعجب و شگفتی اهل فن شد.

 

از کارهای جدیدتر فریمن می‌توان به بچه میلیون دلاری، مجموعه فیلم بتمن، بروس مقتدر و فهرست بوکت اشاره کرد. فیلم تازه او آخرین وگاس هم‌اکنون روی پرده سینماهاست. فریمن در گفت‌وگو با رویترز درباره بازیگری، جنبش سیاهان، فیلم‌های مربوط به بردگی و کار در جلوی دوربین صحبت می‌کند.

 

متن این گفت‌وگو به خوانندگان محترم ارائه می گردد:

 

*پیدا کردن نقش‌های خوب و غیر تکراری خیلی سخت است/بسیاری از سوژه‌ها و فیلم‌نامه‌ها تکراری هستند

* می‌گویند نقش‌های سینمایی‌تان را خیلی سخت و با دقت انتخاب می‌کنید.

فلسفه کاری‌ام همیشه این بوده که پرکاری نکنم و گرفتار تکرار نشوم. تلاش همیشگی‌ام این است که یک کار را دوبار تکرار نکنم و نقشی را برای دوبار در جلوی دوربین بازی نکنم. خیلی وقت‌ها نسبت به این فلسفه و نگاهم دچار تردید و تزلزل می‌شوم. علتش هم این است که پیدا کردن نقش‌های خوب و غیر تکراری خیلی سخت است. در یک دهه اخیر هم که سنم کمی بالا رفته، این کار مشکل‌تر شده است. بسیاری از سوژه‌ها و فیلم‌نامه‌ها تکراری هستند و یک قصه واحد را تعریف می‌کنند. طبیعی است که کاراکترهای این فیلم‌نامه‌ها و سوژه‌ها از حال و هوای کلی آن‌ها تبعیت می‌کنند. در این حالت، بعضی وقت‌ها مجبور می‌شوی سنت‌شکنی کنی و خلاف دیدگاه‌هایت عمل کنی.

 

* از جمله بازیگرانی هستید که لقب درون‌گرا گرفته‌اید.این حالت خوب است؟

در تمام زندگی‌ام با خودم زندگی کرده‌ام و بهترین دوست خودم بوده‌ام. به همین دلیل است که خودم را خیلی خوب می‌شناسم. وقتی در آینه نگاه می‌کنم تمام خودم را می‌بینم. چیزی برای پنهان کردن ندارم، نه از خودم و نه از دیگران. یک بازیگر باید در وهله اول با خودش و سپس با دیگران روراست باشد. به همان اندازه که در خانه و در اوقات فراغت با خودم هستم، علاقه‌ای به تماشای خودم روی پرده سینما را ندارم. برای همین، خیلی کم به تماشای فیلم‌های خودم می‌نشینم.

 

*دوران بردگی دوران سرافکندگی و شرمساری تاریخ آمریکاست

 

* این روزها تولید فیلم‌هایی درباره دوران بردگی و سیاهان آمریکا گسترش یافته است. ولی «آمیستاد» شما در سال 1997 یکی از اولین کارهایی بود که درباره این موضوع صحبت کرد.

خیلی از مردم و تماشاگران فکر می‌کردند این فیلم درباره بردگی است. اما آمیستاد فقط فیلمی درباره برده‌داری نبود. این فیلم درباره حقوق مدنی آمریکا بود. نقطه مرکزی قصه فیلم این بود که رئیس جمهور یک پادشاه نبود. شاید یکی از دلایل اصلی شکست تجاری فیلم در جدول گیشه نمایش این بود که مردم فکر می‌کردند این هم یک فیلم دیگر درباره بردگی و برده‌داری است. تا مدتی قبل چنین احساس می‌شد که مردم عادی نسبت به بخش‌های منفی تاریخ از خودشان واکنش منفی نشان می‌دهند. دوران بردگی دوران سرافکندگی و شرمساری تاریخ آمریکاست. شاید در آن زمان هنوز آمادگی آن را نداشتیم که به تماشای این بخش شرم‌آور تاریخ خودمان بنشینیم.

 

*برای «رانندگی برای میس‌دیزی» نامزد دریافت جایزه اسکار شدید، چه حسی نسبت به نقش خود داشتید؟

بازی در این نوع نقش‌ها را دوست دارم. دلیلش هم این است که نقش‌هایی از این دست خیلی نیرنگ آمیز و سرشار از خدعه هستند و بازیگر با بازی در آن‌ها به نوعی بر لبه تیغ حرکت می‌کند. شما با این جور نقش‌ها کلنجار می‌روید و با آن‌ها درگیری ذهنی دارید. چنین کاراکترهایی خیلی راحت ذهن شما را اشغال می‌کنند و برای لحظه‌ای رهایتان نمی‌کنند. وقتی فیلم‌نامه‌ای را می‌خوانم، خیلی زود متوجه می‌شوم که کاراکتر من در آن کاراکتری چالش برانگیز است یا خیر. آیا می‌توانم با آن دست و پنجه نرم کنم یا خیر. اگر یک کاراکتر تخت باشد، بازی در آن نقش را قبول نمی‌کنم. کاراکتری را دوست دارم که سرشار از زیگزاگ و بالا و پایین باشد.

*به نظر شما، سر صحنه فیلم‌بردای باید تنش وجود داشته باشد؟

اگر چنین باشد بهتر است. تنش باعث بحث و جدل می‌شود و به بازیگر کمک می‌کند تا نقش خود را با جدیت بیشتری دنبال کند. البته منظورم از تنش، درگیری‌های مثبت و ذهنی و روحی فیلم‌ساز و بازیگر با یکدیگر است. این موضوع حس و حال خاصی به صحنه فیلم‌برداری داده و بازیگر را تهییج می‌کند تا مایه بیشتری برای ارائه نقش خود بگذارد. اما خودم جزء آن دسته از بازیگرانی نیستم که سر صحنه فیلم‌برداری به خلق تنش و درگیری های غیرمنطقی می‌پردازد.

 

*وقتی نامزد دریافت جایزه اسکار شدید چه حس و حالی داشتید؟

در سال 1987 بود که برای خیابان اسمارت نامزد دریافت این جایزه شدم. احساس می‌کنم این موضوع کمک خیلی زیادی به من کرد تا موقعیت بهتری به عنوان یک بازیگر پیدا کنم و باعث تحولی در کارنامه کاری‌ام شد. از دوران کودکی، تمام چیزی که می‌خواستم این بود که بازیگر شوم. صحنه تئاتر را خیلی دوست داشتم، اما می‌خواستم یک بازیگر سینما باشم.

 

*اسکار نهایت همه‌چیز نیست

اگر از من بپرسید برای کدام یک از فیلم‌هایم باید اسکار بگیرم، می‌گویم همه آن‌ها! اما اسکار نهایت و غایت همه‌چیز نیست. وقتی آن را می‌گیری تازه متوجه می‌شوی فقط یک محسمه معمولی است و تعجب می‌کنی که چرا طی این سال‌ها، این قدر به دنبال آن بوده‌ای.

اینجاست که اهمیت نقش و داشتن فیلم‌های خوب و قابل دفاع در کارنامه‌ات خودش را آشکار می‌کند. احساس می‌کنی که برایت یک کاراکتر مقبول و چند وجهی، جذاب‌تر از جوایز مختلف سینمایی است و باید به دنبال آن بگردی.

 

*فیلم و کاراکتر مورد علاقه‌تان کدام است؟

نمی‌دانم کدام یک از فیلم‌هایم یا کاراکترهایم را بیشتر دوست دارم. اما می‌توانم بگویم درام ضد جنگ و اجتماعی گلوری(1989) یکی از مهم‌ترین آن‌ها است.

*بازی در نقش‌های منفی کار راحتی است؟ ظاهر شدن در این جور نقش‌ها را دوست دارید؟

می‌دانید، بازی در نقش یک آدم منفی و ضد قهرمان، نهایت هنر بازیگری است و اصلاً قابل مقایسه با نقش‌های مثبت نیست. در ابتدای فعالیت بازیگری‌ام از خودم می‌پرسیدم می‌خواهم در این نوع نقش‌ها ظاهر شوم یا خیر. خیلی از بازی در نقش‌های منفی می‌ترسیدم و فکر می‌کردم به موقعیت حرفه‌ای‌ام لطمه می‌زند. ولی بعدها دیدم دقیقاً عکس این مسئله است و یک نقش منفی خیلی خوب، چیزی است که بازیگران مطرح سینما به دنبال آن هستند.

با بازی در نقش کاراکترهای منفی، شما امکان و فرصت آن را پیدا می‌کنید که به درون و کنه روح یک موجود متناقض رخنه کنید. رخنه کردن به درون جنبه‌های تاریک و پنهان روح آدمی و به تصویر کشیدن آن، کار بسیار لذت‌بخشی است. اگر دقت کرده باشید، تماشاگران هم از بازی شما در نقش این‌جور شخصیت‌ها استقبال خوبی می‌کنند.

 

*زمان بازی در جلوی دوربین به تماشاگران و نوع واکنش‌های آنان هم فکر می‌کنید؟

نه خیلی زیاد. فکر اصلی‌ام این است که بازی خوب و درستی ارائه دهم. در طول سال‌هایی که جلوی دوربین ظاهر شده‌ام، یک نکته را خیلی خوب متوجه شده‌ام و آن هم این است که تو در یک زمان واحد نمی‌توانی تمام تماشاگران را سرگرم کنی. انجام این کار اگر غیرممکن نباشد، بسیار سخت خواهد بود.سلیقه تماشاگران بسیار متفاوت است. شما چگونه می‌توانید به صورت هم‌زمان تمام این خواسته‌ها و سلیقه‌های متفاوت را برآورده کرده و پاسخ دهید؟

*آیا با شرایط مختلف فیلم‌سازی و مراحل تولید فیلم‌ها کنار می‌آیید؟

اگراز خواب بیدار شوید و ببینید که برف در حیاط خانه‌تان تا زانویتان است، چه می‌کنید؟ نمی‌توانید خشمگین شوید و فریاد بکشید. این کار دردی را دوا نمی‌کند و باعث کاهش سطح برف نمی‌شود. این موضوعی است که باید با آن کنار بیایند. وقتی در موقعیتی قرار می‌گیری که در عالم واقعیت وجود دارد، باید بر اساس شرایط آن موقعیت عمل کنی.، هر کاری جز این دیوانگی و حماقت است.

با شرایطی هم که سر صحنه فیلم‌برداری فیلم‌هایم است کنار می‌آیم. شما فقط پس از قبول کردن شرایط است که می‌توانید تغییراتی در آن به وجود بیاورید. صحنه فیلم‌برداری فیلم‌های من در اواسط و پایان کار، هیچ شباهتی با زمان شروع آن‌ها ندارد. بسیاری از دیوارهای بی اعتمادی که ممکن است در ابتدای کار بین من و فیلم‌ساز وجود داشته باشد، پس از مدتی فرو می‌ریزد و من‌می‌توانم خواسته‌ها و درک خود از نقشم را به شکلی منطقی به کارگردان‌هایم بگویم.

 

*بازیگری برایتان به خاطر پول و منبع درآمد است؟

اصلا! اگرچه در این حرفه می‌توان دستمزد خوبی دریافت کرد، ولی من اجباری ندارم که برای پول و دستمزد کار کنم. همین حالا می‌توانم این حرفه را رها کنم و به هیچ وجه نگران خرج روزانه‌ام نباشم. بازیگری را به خاطر لذت آن انتخاب کرده‌ام، لذت این که در قالب شخصیت‌ها و آدم‌های متفاوت بروی و چهره‌های مختلف را روی پرده سینما به تصویر بکشی.

 

*بازی در کدام نوع از فیلم‌ها را ترجیح می‌دهید؟

بعضی وقت‌ها با فیلمی که بازی می‌کنید، فقط می‌خواهید تماشاچی را سرگرم کنید. اما بعضی وقت‌ها به دنبال آن هستید که تاثیری خاص بر روی بیننده بگذارید و وادارش کنید که درباره چیزی یا مسائلی به تفکر بنشیند. من در هر دو دسته فیلم‌های سرگرم کننده و غیر متعارف بازی کرده‌ام و از این بابت متأسف نیستم. به باور من، تماشاچی سینما به همان اندازه که به فیلم‌های غیر متعارف نیاز دارد، نیازمند فیلم‌های سرگرم‌کننده هم هست.

 

*با این تفکر که فیلم‌ها فقط باید برای سرگرن‌کردن تماشاچی ساخته شود، مخالف‌ام/سینما وظیفه مهم اجتماعی هم دارد و باید با فیلم‌هایش جامعه را به سمت تعالی ببرند

سینما و بازیگران نباید خودشان را محدود به یک نوع خاص فیلم‌سازی کنند. اما در عین حال با این تفکر برخی از تهیه‌کنندگان هالیوودی که می‌گویند فیلم‌ها فقط باید برای سرگرن‌کردن تماشاچی ساخته شود، مخالف هستم. سینما در کنار سرگرم‌کردن بینندگانش، یک وظیفه مهم اجتماعی هم دارد و باید با فیلم‌هایش به مردم کمک کند تا موجودات بهتری باشند و جامعه را به سمت تعالی ببرند.

ما بازیگران می‌توانیم با تشویق فیلم‌سازان به ساخت فیلم‌های اجتماعی، گام بزرگی در جهت نزدیک‌تر کردن سینما به مسائل مردم برداریم. فیلم‌ها نباید تنها به سرگرم‌کردن تماشاگران و ارائه یک پایان خوش به آن‌ها قناعت کنند. فیلم‌های سینمایی این قدرت را دارند که بینندگان خود را به چالش بکشند و پرسش‌های تازه‌ای برایشان مطرح کنند. من این جنبه سینما و فیلم‌های سینمایی را خیلی دوست دارم.

 

*اما گفته می‌شود سینما یک هنر رویا پررداز است و رویا پردازی میانه خوبی با واقعیت‌های تلخ جامعه ندارد.

بستگی دارد از کدام زاویه به ماجرا نگاه کنید. اگر شما آدمی آرزومند و رویا پرداز باشید، زندگی‌تان تا دست‌یابی به آن خواسته آرام و قرار ندارد. تمام تلاش‌تان این است که آن رویا را تبدیل به واقعیت کنید. سینما و فیلم‌های آن هم همین‌طور است. این هنر رویا پرداز می‌تواند درباره رویاها و آرزوهای تلخ و سخت مردم عادی و مشکلات آن‌ها هم صحبت و رویا پردازی کند. شما امروزه می‌بینید فیلم‌های زیادی در همین کارخانه رویا پردازی ساخته می‌شود که درباره خواسته‌های دور دست و محال مردم حرف می‌زنند.

 

*آیا در تمام طول سال مشغول بازی در فیلم‌های سینمایی هستید؟

خیر. معمولاً فقط نیمی از سال را کار می‌کنم. این کار را هم با عشق و علاقه انجام می‌دهم و از انجام آن لذت می‌برم. راستش را بخواهید از کارکردن با آدم‌هایی که از کارشان لذت می‌برند و آن را دوست دارند، لذت می‌برم. در این حالت، در موقعیتی قرار می‌گیرید که حاصل کار یک چیز خوب و مثال زدنی خواهد بود. نیمی از سال را هم که مشغول بازی در فیلم‌ها نیستم، به فعالیت‌های اجتماعی و خانوادگی می‌پردازم.

 

*در مقام یک فعال اجتماعی فکر می‌کنید بازیگران باید در مسائل مختلف اجتماعی شرکت و اظهار نظر کنند؟

خب،  اجباری برای این کار نیست. هر هنرمندی خودش باید به این نتیجه برسد که در فعالیت‌های اجتماعی مشارکت داشته باشد. شرکت در چنین فعالیت‌هایی اجباری نیست. بازیگرانی که در این زمینه فعال هستند خودشان به این باور رسیده‌اند که صدایشان می‌تواند بلندگوی خوبی برای بیان خواسته‌های مردم عادی و گروه‌های مختلف اجتماعی باشد. به نظر من، فعالیت‌های اجتماعی بازیگران تکمیل کننده هنر بازیگری‌شان است و باعث می‌شود مردم و تماشاگران دید بهتر و مثبت تری نسبت به آن‌ها داشته و احترام ویژه‌ای برایشان قائل شوند.

*به عنوان فعال حقوق مدنی رنگین پوستان، فکر می‌کنید آن‌ها به چه دستاوردهایی رسیده‌اند؟

دستاوردهای خیلی زیاد! همین سینما را در نظر بگیرید. تا چند دهه قبل سیاهان فقط در نقش نوکر و پیشخدمت نقش می‌گرفتند. ولی حالا بازیگران سیاه‌پوست از اهمیت و اعتبار بسیار زیاد و بالایی برخوردارند. یک زمانی فقط سیدنی پواتیه سینمای سپاهان را رهبری و نمایندگی می‌کرد. ولی ما حالا ده‌ها سیدنی پواتیه داریم. خیلی مهم و جالب است که تعدادی از مسئولان کمپانی‌های بزرگ فیلم‌سازی که دیدگاه‌های نژاد پرستانه و ضد رنگین پوستان داشتند، حالا خودشان با بازیگران سیاه پوست تماس گرفته و شخصاً آن‌ها را دعوت به بازی در تولیدات خود می‌کنند.

 

*هالیوود را مجبور به پذیرفتن خودمان کردیم

 

*این طور که می‌گویید هالیوود تغییر کرده است.

هالیوود تغییر نکرد. ما هالیوود را تغییر دادیم. طوری عمل و حرکت کردیم که هالیوود نشینان مجبور به قبول حضور ما شدند. بدون تلاش بالای هنرمندان سیاه‌پوست و همراهی همکاران سفید‌پوست مترقی‌شان، هیچ‌وقت چنین چیزی میسر نمی‌شد.

 

*فیلم تازه چه دارید؟

مشغول بازی در خود زندگی هستم. این فیلم حال و هوایی کمدی انتقادی و خانوادگی دارد. قصه‌اش درباره زوجی است که سال‌هاست در نیویورک زندگی می‌کنند. زمانی که آن‌ها تصمیم به تعویض آپارتمان قدیمی‌شان می‌کنند، مشکلات است که از هر سو به سمت آن‌ها روانه می‌شود. این قصه قصددارد نگاهی واقع‌گرا به مشکل مسکن و دفترهای املاک بیندازد.

منبع: فارس نیوز



کلمات کلیدی : امریکا آنسوی مرز
غذای سگ و گربه برای مردم
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 1:47 عصر

 


برای مقابله با فقر و گرسنگی
سالمندان ایالت مریلند آمریکا از غذای سگ و گربه تغذیه می‌کنند

به گزارش شبکه تلویزیونی WBOC16 آمریکا، سالمندان ساکن ایالت مریلند آمریکا می‌گویند غذا نیازی است که بسیاری از آنان استطاعت تامین آن را ندارند.

خبرگزاری فارس: سالمندان ایالت مریلند آمریکا از غذای سگ و گربه تغذیه می‌کنند

 

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از شبکه تلویزیونی WBOC16 آمریکا، برخی کهنسالان شهر کنت در ایالت مریلند، برای اندوختن اندکی پس انداز مجبور به خوردن غدای حیوانات خانگی هستند.

مرکز سالمندان فریدریکا(The Frederica Senior Center) محلی است که تعدادی از کهنسالان مانند «جوهانا دُک» برای فعالیت، ایجاد ارتباط با دیگر افراد کهنسال و تأمین غذا به آنجا مراجعه می کنند.

به گفته دُک و دیگرسالمندان، غذا نیازی است که بسیاری از سالمندان استطاعت تأمین آن را ندارند. او می گوید که رفقایش برای اندوختن پس انداز حتی به خوردن غذای حیوانات خانگی روی آورده اند.

دُک می گوید: «از ایالات متحده عاجزانه تقاضا می کنم تا به ما کمک کند، به ما کهنسالان یاری برساند. دیدن یک سالمند در حال تغدیه با غذای سگ و گربه، بسیار غم انگیز است».

بسیاری از سالمندان درآمد بسیار محدودی دارند که این به معنای نداشتن پول کافی برای تأمین معاش است. برخی از آنها به جای پرداخت یک دلار برای خرید یک قوطی ماهی تن ،ترجیح می دهند آن را برای خرید سه قوطی غذای سگ صرف کنند.

«رنی هافمن»، مدیر اجرائی مرکز سالمندان فریدریکا می گوید وی وقتی از این موضوع آگاه شد که شخصی از او در این مورد در خواست کمک کرد. او می گوید:«نباید هیچ سالمندی غذای حیوانات را بخورد. اگر شما چنین می کنید لطفا به من مراجعه کنید تا کمکتان کنم  تا مجبور به ادامه این کار نشوید».

به گفته هافمن ،بسیاری سالمندان در آن مرکز به طور متوسط ماهانه 1500 دلار درآمد دارند که  پس از صرف بالغ بر 1400 دلار ازاین مبلغ برای اجاره بها، هزینه آب و برق، هزینه بیمه و نسخه های درمانی و سایر قبوض، در نهایت ماهانه 85 دلار برایشان باقی می ماند. هیچ کس با 85 دلار نمی تواند مایحتاج یک ماهش را تأمین کند. وقتی آنان مواد غذایی مناسب را دریافت نکنند سلامتیشان تحلیل می رود و در این صورت نیاز بیشتری به نسخه های درمانی پیدا می کنند که تأمین هزینه آن در توانشان نخواهد بود.

بر اساس گزارش موسسه امور خانواده کِیسر، 9 درصد افرادِ 65 سال و بالاتر یعنی حدود 12 هزار و سیصد نفر در دِلاویر(Delaware) در فقر به سر می برند. این رقم برای سنین 18 تا 64 به 16 درصد یعنی 85 هزار و 700 نفر افزایش می یابد. 

سالمندانی مانند «میرا جونز» می گویند که امیدوارند سایر گروه های کمک رسان جامعه نیز به مشکلات سالمندان رسیدگی کنند. وی می گوید: «رنی» اغلب اوقات برایمان چیزهایی می آورد تا به کسانی که استطاعت خرید غذا را ندارند،برسانیم. یا وعده های غذایی می آورد، تا برخی افراد کهنسال برای دریافت مواد غذایی مناسبشان از آن استفاده کنند.

دُک خواستار ابلاغ این تقاضا به دولت شده است. وی می گوید:«این اوضاع مرا از دولت بسیار عصبانی می کند. غم انگیز است. نیاز است آنان برای آسان تر کردن امور به ما کمک کنند آنان ادعا دارند که این سالها سال های طلایی ما هستند،اما من مایلم به همگان اعلام کنم که ما در سال های طلایی به سر نمی بریم».

هافمن می گوید که مرکز سالمندان هر روز 60 وعده غذایی توزیع می کند یا به عبارتی ماهانه حدود 1250 وعده؛ اما لازم به ذکر است که این مرکز فقط از دوشنبه تا جمعه باز است.

شبکه تلویزیونی WBOC16 در پایان گزارش خود شماره تماس و آدرس مرکز سالمندان فریدریکا را برای دریافت کمک های مردمی اعلام کرده است. 

به گزارش فارس، در سال های گذشته گزارش های متعددی درباره حذف طبقه متوسط در آمریکا و تبدیل جامعه این کشور به دو قطب نامتوازن غنی و فقیر منتشر شده است. این پدیده البته با واکنش های اجتماعی نیز همراه بوده که مشهورترین آن، تظاهرات سرتاسری جنبش موسوم به 99 درصدی ها علیه دولت آمریکاست. هر چند این جنبش به دلایلی چون وجود سیستم سرکوب قدرتمند در آمریکا و نیز فقدان انسجام درونی و خلاء رهبری، از سطح اجتماعی به سطح سیاسی منتقل نشد، اما به عقیده ناظران، عدم انتقال مطالبات اجتماعی به سطح سیاسی، بر دامنه نفرت اجتماعی از طبقه یک درصدی افزوده و درجه خشونت های اجتماعی را افزایش داده است. پژوهشگران افزایش شمار قتل های جنون آمیز به وسیله سلاح های گرم در اماکن عمومی آمریکا را شاهدی بر این نفرت اجتماعی می دانند.

فارس نیوز

 



کلمات کلیدی : امریکا آنسوی مرز
اعتراض به جاسوسی
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 3:11 عصر


ده‌ها هزار آمریکایی در اعتراض به برنامه جاسوسی واشنگتن تظاهرات کردند+عکس

همزمان با تظاهرات جهانی در حمایت از «ادوارد اسنودن» پیمانکار سابق آژانس امنیت ملی آمریکا و در اعتراض به برنامه جاسوسی آمریکا، ده‌ها هزار نفر از مردم آمریکا نیز در شهرهای مختلف این کشور تظاهرات برپا کردند.

خبرگزاری فارس: ده‌ها هزار آمریکایی در اعتراض به برنامه جاسوسی واشنگتن تظاهرات کردند+عکس

 

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از صدای روسیه، همزمان با تظاهرات جهانی در حمایت از «ادوارد اسنودن» پیمانکار سابق آژانس امنیت ملی آمریکا و در اعتراض به برنامه جاسوسی آمریکا، ده‌ها هزار نفر از مردم آمریکا نیز در شهرهای مختلف این کشور تظاهرات برپا کردند.

معترضان به همراه جنبش هکرهای «آنونیموس» (ناشناس) در سراسر شهرهای جهان با پوشیدن ماسک‌های آنونیموس تظاهرات برپا کردند.

خبرنگار صدای روسیه در واشنگتن گزارش داد که این تظاهرات هیچ‌ سازمان‌دهنده رسمی ندارد، وب‌سایت رسمی ندارد و معترضان به سمت پارک ملی آمریکا در واشنگتن حرکت می‌کنند.

تظاهرات کنندگان در مقابل کاخ سفید تجمع کردند و پلاکاردهایی را در اعتراض به برنامه جاسوسی آمریکا و در حمایت از اسنودن به دست گرفته بودند.

برخی از گروههای معترض نیز تلاش می‌کردند تا این اعتراضات را به خشونت بکشانند و پست‌های آنها در شبکه اجتماعی «فیس‌بوک» حامل این امر بود که هدف آنها این است که در پارک ملی آمریکا تجمع کنند و به سمت کاخ سفید بروند و رئیس‌جمهور آمریکا را دستگیر کنند و او را به گروگان بگیرند و 90 روز در کنترل خود نگه دارند تا تحقیقاتشان را انجام دهند.

همزمان با تظاهرات در واشنگتن، راهپیمایی‌های اعتراضی نیز در 40 شهر آمریکا از جمله «نیویورک‌»، «تگزاس» و دیگر شهرهای مهم آمریکا برگزار شد.

گزارش‌ها حاکی از آن است که حامیان گروههای آنونیموس،ویکی‌لیکس، حزب دزدان دریایی، جنبش اشغال، هکرها‌ و دیگر گروههای اعتراضی در این تظاهرات در سراسر دنیا شرکت کرده بودند.

بر اساس این گزارش صدها نفر در لس‌آنجلس، کالیفرنیا در مقابل شهرداری تظاهرات کردند. پلیس واشنگتن چندین نفر از معترضان را در نزدیکی کنگره دستگیر کرد.

تظاهرات جداگانه‌ای نیز روز سه‌شنبه در لندن علیه اقدامات ریاضتی انگلیس برگزار شد و در شهرهای ژاپن، استرالیا، زلاندنو نیز تظاهراتی برگزار کردند.

منبع: فارس نیوز



کلمات کلیدی : امریکا آنسوی مرز
بلای امریکا بر سر دانشمندان
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 1:26 عصر

یک مجله انگلیسی مطرح کرد؛

بلایی که آمریکایی‌ها بر سر دانشمندان عراقی آوردند

دکتر "زیاد عبد الرزاق"، وزیر علوم سابق عراق (زمان صدام) می نویسد: 15500 دانشمند، پژوهشگر و استاد دانشگاه عراقی بعد از عملیات سرکوب آمریکا و اسرائیل علیه آنها از کار خود کناره گرفتند، وزارت کشور عراق نتایج تحقیقات در مورد متهمین عملیات ترور علیه اندیشمندان را منتشر نکرد.
گروه بین‌الملل مشرق - عملیات ترور و حذف دانشمندان عراقی از روز دوم سقوط بغداد شروع شد، به نوشته مجله "Political scene" انگلیس این عملیات میان سه طرف تقسیم شده بود:

- طرف اول موساد است که گروه هایی را برای تعقیب و سرکوب علما، پژوهشگران، اندیشمندان و پزشکان و به ویژه محققان مسائل هسته ای و شیمیایی به عراق اعزام می کند و این اقدام مطابق با تصمیم بالاترین سطوح امنیتی در اسرائیل صورت می گیرد.

- طرف دوم سرویس های اطلاعات مرکزی آمریکا است که پیشنهادهای وسوسه انگیزی را به دانشمندان عراقی جهت همکاری با این سرویس ها ارائه کرده است، از جمله آنها می توان به فراهم کردن شرایط کاری برای آنها در آمریکا و تضمین سلامتی شان اشاره کرد؛ ولی آنها با این پیشنهاد مخالفت کرده که این امر باعث تعقیب و سرکوب آنها در مراحل مختلف شده است.

- طرف سوم تیم عراقی است که با دریافت دستورات و تعلیمات از خارج اقدام به ترور اندیشمندان عراقی می کند.

تا کنون آنچه که مسئولان عراقی گفته اند، این است که گروه های مسلح ناشناخته ده ها نفر از شخصیت های آکادمیک و پژوهشگر، پزشکان، مهندسین و کارمندان دولتی عالی رتبه سابق را ترور کرده اند؛ ولی این توضیحات هویت این گروه ها را نه به صورت مستقیم و نه غیر مستقیم آشکار نکرده است، گویی که این بایکوت و سرپوش گذاشتن بر هویت جنایتکاران ادامه دارد که بالتبع آن کشتار شخصیت های دانشگاهی عراقی ادامه خواهد داشت.



لیست اولیه اسامی صدها تن از دانشمندان عراقی که در معرض ترور قرار گرفته اند را پایگاه الکترونیکی "البینه" منتشر کرده است، ولی این پایگاه تنها به انتشار اسامی افرادی که در دانشگاه های عراق ربوده و یا کشته شده اند، اکتفا کرده و هیچ توضیحی در این مورد نداده است. 

دوم اینکه روند تعقیب و ربودن دانشمندان عراقی تشدید می شود و بعید نیست که طرف های خارجی پشت این پدیده نهفته باشند و هدف آنها خالی کردن عراق از نخبه ها و شخصیت های علمی است. اولین اظهارات در این زمینه مربوط به یک پزشک در وزات بهداشت به نام دکتر "محمود عباسی" است، وی در این رابطه گفت: این پدیده نیاز به تحقیق و بررسی دارد چرا که یک اقدام کور کورانه نیست بلکه اقدامی برنامه ریزی شده از جانب طرف های خارجی است و انگشت اتهام به سمت موساد اسرائیل به عنوان تنها طرفی که چنین جنایت هایی را مرتکب می شود، دراز است. 



موساد در گذشته نیز تعدادی از دانشمندان و اساتید دانشگاه های عراق را به ویژه در بغداد و مناطق شمالی ترور کرده است. بعد از این نیز منابع وزارت کشور عراق فاش کرد که هدف از تشدید اقدامات امنیتی برای مقابله با تعقیب و سرکوب اندیشمندان پزشکان توسط گروه های مسلح و محروم کردن عراق از مغزهای متفکر است.

همه این اقدامات در مرحله انتقالی صورت گرفت یعنی بلافاصله بعد از سقوط بغداد. در آن زمان حرف و حدیث در مورد ورود گروه های موساد برای حمایت از ارتش آمریکا به شهرهای مختلف عراق زیاد شد، عناصر موساد در این دوره به دنبال دانشمندان هسته ای و متخصصان امور شیمیایی بودند که بعد از گذشت چند ماه از ورود آنها به عراق پایگاه الکترونیکی "العراق – 5" اطلاعات جزئی تر در این مورد منتشر کرد. 

این پایگاه با استناد به اظهارات دکتر "زیاد عبد الرزاق"، وزیر علوم سابق عراق (زمان صدام) می نویسد: 15500 دانشمند، پژوهشگر و استاد دانشگاه عراقی بعد از عملیات سرکوب آمریکا و اسرائیل علیه آنها از کار خود کناره گرفتند، وزارت کشور عراق نتایج تحقیقات در مورد متهمین عملیات ترور علیه اندیشمندان را منتشر نکرد. مسئولان آمریکایی تعدادی از آنها را آزاد کردند و با انتشار نتایج تحقیقاتی که صورت گرفته بود، مخالفت کردند.

در همین راستا "عامر الخزاعی"، قائم مقام وزات بهداشت عراق عوامل ناشناخته و پلید را به دست داشتن در این عملیات متهم و هدف آنها را مقابله با پیشرفت این کشور عنوان کرد. همچنین "هدی النعیمی"، رئیس مرکز مطالعات فلسطین در دانشگاه عراق نیز موساد را عامل این ترورها دانست، اینکه پیشنهادهایی از طرف اسرائیل به گروهی از دانشمندان عراق برای فعالیت در اسرائیل مطرح شده است و به آنها اعلام کرده اند که باید بین ترور و قبول این پیشنهاد یکی را انتخاب کنند!

تهدیدها علیه دانشمندان عراقی تا بدان جا پیش رفت که گروهی از آنان پیام هایی را در اینترنت با عنوان"دانشمندان امت در معرض تهدید هستند"، منتشر کردند و از طرف های ذی ربط عربی خواستار نجات آنها از عملیات سرکوب و ترور شدند.



پانزدهم ماه مه میلادی هفته نامه المنار فلسطین نوشت که آمریکا بیش از هفتاد دانشمند عراقی را به اردوگاه های ویژه منتقل کرده است تا آنها نتوانند اطلاعات نظامی را به طرف هایی که آمریکا آنها را دشمن و تهدید کننده منافعش توصیف کرد، منتقل کنند. منابع مطبوعاتی تاکید کردند که این دانشمندان که از ملیت های مختلف هستند در حال حاضر  در اماکنی که به آنجا منتقل شده اند، به سر می برند.

از سوی دیگر هفته نامه المنار فاش ساخت که به رغم همکاری تنگاتنگ میان موساد و "سی آی ای" برای آماده شدن برای جنگ علیه عراق؛‌ ولی بین این دو سرویس اطلاعاتی برای جذب دانشمندان عراقی به داخل آمریکا و اسرائیل درگیری و رقابت شدیدی وجود دارد. اسرائیل در این زمینه همان روشی را که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق به کار گرفته بود، استفاده کرد. در آن زمان موساد دانشمندن روسی را با برنامه های تسلیحاتی خود اغوا و به پایگاه های سری در مرکز اسرائیل منتقل کرد.



اظهارات ژنرال باز نشسته فرانسوی درگفتگو با شبکه 5 تلویزیون فرانسه در 5 آوریل 2004 بر نقش اسرائیل در ربودن، کشتار و جذب دانشمندان عراقی تاکید می کند. وی تاکید کرد که بیش از 150 نظامی از یگان های کماندوی اسرائیل برای ترور دانشمندان عراقی که در برنامه تسلیحاتی عراق در دوران رژیم سابق فعالیت می کردند، وارد خاک این کشور شدند. اسامی نظامیان اسرائیل در آن زمان در اختیار کمیته بازرسان سلاح های بین المللی به ریاست "هانز بلیکس" قرار گرفت.

این ژنرال فرانسوی عنوان کرد که طرح ترور از طرف مسئولان آمریکایی و اسرائیل وضع شد و اینکه وی اطلاعات دقیقی از هدف آنها در اختیار دارد که از جمله آنها ترور دانشمندان فعال در زمینه برنامه های موشکی و هسته ای عراق است. همچنین این دانشمندان در برنامه شیمیایی که باعث ارعاب اسرائیل شد، فعالیت داشتند، آنها 3500 کارشناس خبره بودند که 500 نفر از نخبه های آنها در زمینه تحول تسلیحاتی عراق فعالیت می کردند.

بعدها "مرکز مطالعات استراتژیک خلیج" گزارش مفصلی از ابعاد طرح آمریکایی – اسرائیلی منتشر که هدف از آن محروم کردن عراق از بازسازی تاسیسات نظامی، ممانعت از انتقال دانشمندان به کشورهای اسلامی و عربی، هشدار نسبت به ادامه فعالیت های آنها به هر شکل ممکن در مجلاتی که واشنگتن فعالیت آنها را ممنوع اعلام کرده است و بررسی منابعی بود که دانشمندان عراقی اطلاعات و دانسته های خود را از آن کسب کرده بودند.



این گزارش محورهای اصلی طرح مذکور را اینگونه بیان می کند:

تخریب زیر ساخت های پیشرفته عراقی که این کشور از ابتدای دهه هشتاد قرن گذشته سعی در پیشرفت و تحول آن داشته است. بغداد در این زمینه از توانایی های مالی برای داشتن سلاح های پیشرفته و پرهزینه استفاده می کرد و از حمایت آمریکا و غرب در نتیجه پیمانی که آن زمان میان آنها وجود داشت بهره برداری می کرد.

اجرای این طرح از زمانی که اسرائیل اقدام به بمباران تاسیسات هسته ای عراق در ژوئن 1981 کرد، شروع شد. بعد از آن نیز شورای امنیت با اصرار آمریکا قطعنامه های بی سابقه ای را درمورد تخریب تاسیسات و خلع سلاح عراق بعد از جنگ دوم خلیج صادر کرد و بوش نیز از این مسئله به عنوان توجیحی برای اعلام جنگ علیه عراق استفاده کرد. نیروهای آمریکایی عملیات غارت و چپاول بعد از اشغال عراق را نادیده گرفتند، عملیاتی که در آن بیش از 70 درصد آزمایشگاه ها و تجهیزات داخل دانشگاه ها و مراکز پژوهش های علمی در عراق نابود شد.



اما محور دوم این طرح، تعقیب دانشمندان و کارشناسان فنی عراقی و عرب است که در برنامه تسلیحاتی عراق فعالیت می کنند. گزارش مذکور در این مورد می نویسد: از زمان شروع برنامه هسته ای عراق اسرائیل اقدام به تعقیب و پیگرد دانشمندانی کرد که با این برنامه در ارتباط بودند، همان مسئله ای که در رابطه با یحیی المشد دانشمند هسته ای مصر اتفاق افتاد و از او به عنوان حلقه وصل با موسسه انرژی هسته ای در فرانسه استفاده شد؛ ولی عناصری از موساد او را در تابستان 1980 در حین انجام ماموریت در پاریس ترور کنند.

این گزارش می افزاید: علی رغم اینکه نفت انگیزه اصلی این جنگ بود ولی سرکوب دانشمندان نیز عامل مهمی بود، این موضوعی است که بریگادر ژنرال فنیست بروکس از مقر فرماندهی مرکزی آمریکا دو ماه قبل از جنگ بدان اقرار کرد، وی در مورد اهمیت دانشمندان عراقی برای آمریکا می گوید: واشنگتن از سرنگونی صدام اهداف دیگری نیز دارد، به خصوص توانایی عراق در زمینه سلاح های هسته ای، شیمیایی و بیولوژیک و نابودی سلاح های کشتار جمعی. 

همانطور که "ژاک بوت"، رئیس هیئت اعزامی آژانس بین المللی انرژی هسته ای به عراق قبل از جنگ و به وضوح در این مورد می گوید: " ما باید مشخص کنیم که در عراق توانایی هسته ای وجود داشته است یا نه؟ من در این مورد می گویم موضوع شامل اندیشمندان و سلاح است. بسیاری از مراکز در داخل آمریکا نیز در این مورد سخن گفتند، جان بی ولفثال عضو برنامه منع گسترش سلاح های هسته ای در موسسه کارنگی و مشاور سابق سیاست های منع اشاعه هسته ای در وزارت نیروی آمریکا با یادآوری آنچه که بعد از سقوط اتحاد جماهیر شوروی رخ داد،‌ خواستار جذب دانشمندان عراقی شد. در آن زمان آمریکا، اروپا و ژاپن به جای تعقیب کارشناسان و دانشمندان تسلیحاتی شوروی در زمینه وسوسه و اغوای آنها همکاری کردند تا آنها به خاطر معیشت اقدام به فروش تجارب کارشناسی و مواد تحت تصرف خود نکنند. "جان بی ولفسال" بر این باور بود که می توان به جای تعقیب دانشمندان و کارشناسان، چنین راه حلی را در عراق در پیش گرفت و بهتر است که اکثریت آنها به خاطر همکاریشان مورد عفو قرار گیرند.



"مارک کلایتون" در اکتبر 2002 در روزنامه "کریستین ساینس مانیتور" نسبت به مغزهای متفکر انبارهای سلاح عراق هشدار داده و لیستی از اسامی دانشمندان عراقی که در آمریکا آموزش دیده اند را ارائه کرد. وی می گوید: این دانشمندان و کارشناسان خطرناک تر از سلاح های جنگی عراق هستند؛ چرا که آنها سلاح ها را تولید می کنند. دانشمندان بین المللی خواستار ضرورت به کارگیری آنها در جستجو برای سلاح های کشتار جمعی عراق شدند.

گزارش مذکور می نویسد: واشنگتن قبل از اعلام جنگ علیه عراق برای تحقق هدف خود در زمینه انتقال دانشمندان اقدامات زیادی را انجام داد. در همین راستا آمریکا بر گنجاندن بندی در قطعنامه شماره 1441 شورای امنیت که در سال 2002 صادر شده است پافشاری می کرد. این بند عراق مجبور می کند تا به بازرسان بین المللی اجازه دهد تا از دانشمندان و کارشناسان فنی در مورد برنامه تسلیحاتی عراق بازجویی کند و حتی در صورت نیاز از آنها و خانواده هایشان در خارج از عراق بازجویی به عمل آید. 

کنگره آمریکا در اوایل سال 2003 قانون مهاجرت دانشمندان عراقی را تصویب کرد که به موجب این قانون به دانشمندانی که با ارائه اطلاعات معتبر در مورد برنامه هسته ای عراق موافقت می کنند مجوز اقامت دائم در آمریکا داده می شود. بعد از جنگ، آمریکا از طریق کمیته های بازرسی آژانس بین المللی انرژی هسته ای که قبل از جنگ مکرر به عراق سفر می کردند، به لیست اسامی این دانشمندان به ویژه کسانی که در برنامه تسلیحاتی عراق مشارکت داشتند، دست پیدا کرد.

این گزارش می افزاید، آمریکا دانشمندان عراق را به انتخاب یکی از جایگزین های زیر وادار کرد:

فعالیت در داخل عراق به شرط تعهد به عدم ارائه تجارب خود به کشورهایی که آمریکا تعیین می کند، وزارت خارجه آمریکا در این رابطه برنامه ای را با بودجه ای بالغ بر 20 میلیون دلار تدوین کرد تحت عنوان " ابتکار عمل نظارت بر علوم، تکنولوژی و مهندسی در عراق " که هدف از آن به کارگیری دانشمندان عراقی در پژوهش های مسالمت آمیز در خاک این کشور بود.

وسوسه و تحریک این دانشمندان به فعالیت در آمریکا و اعطای مجوز اقامت در این کشور

منابع علمی عراق تاکید کردند، با بسیاری ازدانشمندان برای انتقال آنها به مراکز پژوهشی غربی مذاکراتی صورت گرفت، حتی به برخی از آنها سفر به اسرائیل و فعالیت در دانشگاه ها و مراکز پیشرفته علمی و تکنولوژیک و رسیدن به رتبه های بالای علمی پیشنهاد شد، برخی از آنها با این درخواست ها موافقت کردند که در راس آنها دکتر کنعان مکیه رئیس گروه مطالعات خاورمیانه در دانشگاه بستن و استاد تعدادی ازدانشگاه های اروپایی، طاهر لبیب استاد فیزیک هسته ای و محمود ابو صالح متخصص تکنولوژی قرار داشتند؛ اما کسانی که با این پیشنهادهای مذکور مخالفت کردند، سرنوشتی که منتظر آنهاست همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد.

با مرور مطالعات صورت گرفته در اوایل دهه هفتاد قرن گذشته معلوم می شود که موسسات امنیتی و نظامی آمریکا از آن زمان بر تجارب و کارشناسی عراقی ها متمرکز بوده است. در مقاله ای که مجله Foreign Affairs در سال 1993 از مارتن اندیک چاپ کرده است، می خوانیم: توجه آمریکا به عراق دلایل متعددی دارد که از مهمترین آنها  می توان به تجارب عراق در زمینه صنایع نظامی و پژوهش های علمی اشاره کرد، هزاران دانشمند عراقی منبع خطرناکی در خاورمیانه به شمار می روند چرا که ممکن است آنها تجارب خود را به کشورهای عربی و اسلامی منتقل کنند.

آمریکایی ها از ابتدای مقدمه چینی برای جنگ علیه عراق، اهتمام خود را به موضوع دانشمندان این کشور را کتمان نکردند و بر ضرورت اولویت بخشی به بازجویی از این دانشمندان تاکید کردند. برخی آمارهای غیر رسمی از کشته شدن 458 دانشمند و پژوهشگر عراقی در ماه مه 203 خبر می دهند و این رقم در ماه ژوئن به 751 و در ماه آگوست به 872 نفر افزایش یافت. 

میانگین این ترورها از آگوست 203 تا اوایل سال 2004، 650 نفر در ماه است. آمارهای منتشر شده از طرف برخی موسسات غیر دولتی که بعد از جنگ به عراق سفر کردند، می گوید: تشدید ترورها بعد از سقوط بغداد باعث شد تا هزارن نفر از پزشکان، مهندسین، پژوهشگران و شخصیت های آکادمیک به خاطر فقدان امنیت عراق را ترک کنند. 

این سازمان می افزایند: ترورها ها در خیابان بعد یا قبل از نماز جمعه و بدون هشدار قبلی انجام می شد، در همه ترورها نتایج تحقیقات انجام شده نشان می داد که عامل ترور نامعلوم است.



آمار دیگری که انجمن اساتید دانشگاه در بغداد منتشر کرد، تاکید می کند که هدف 80 درصد ترورها شخصیت های دانشگاهی بود و بیش از نیمی از کشته شدگان درجه استاد تمامی یا استادیاری داشتند، بیش از نیمی از ترورها متعلق به دانشگاه بغداد و سپس دانشگاه بصره، موصل و دانشگاه المستنصریه بود. 62 درصد از دانشمدانی که ترور شدند دارای مدرک دکتری از دانشگاه های غربی بودند، یک سوم آنها متخصص علوم پایه و پزشکی و 17 درصد از پزشکان فعال بودند، سه چهارم از کسانی که در معرض ترور قرار گرفتند کشته شدند و یک چهارمی که نجات یافتند به خارج از عراق گریختند.

شواهد قابل توجهی از زبان دکتر "نور الدین الربیعی"، دبیر کل اتحادیه شورای کیفی پژوهش های علمی و رئیس پژوهشگاه و یکی از برجسته ترین دانشمندان عراق در زمینه فناوری هسته ای نقل شده است، وی می گوید: پیشرفت فنی و تکنولوژیک عراق یکی از دلایل جنگ علیه این کشور بود، مادلین اولبرایت وزیر خارجه آمریکا در این مورد تصریح کرد: " ما جز نابودی مغزهای متفکر عراق چه کاری می توانیم با این کشور بکنیم، مغزهایی که بمب های اتمی توانایی نابودی آن را ندارد، نابودی آنها مهمتر از نابودی بمب هاست ".

دکتر ربیعی افزود: تهدید جیمز بیکر علیه طارق عزیز در نشست ژنو در سال 1999 تحقق یافت، وی گفته بود: اگر با ما همکاری نکنید شما را به دوران پیش از قرون وسطی باز می گردانیم.» وی می گوید: " ترور دانشمندان عراقی بخشی از استراتژی هرج و مرج سازمان یافته رژیم صهیونیستی برای به زانو درآوردن و به سلطه کشاندن عراقیان است، بر همین اساس کاخ ها و تاسیسات دولتی، بانک، دانشگاه ها، کارخانه ها، مراکز مهندس نظامی، موزه، کتابخانه ها و گنجینه های فرهنگی نابود شد ".

با همه این تفاصیل، همچنان این سوال مطرح است که چرا بر کشتار دانشمندان عراقی سرپوش گذاشته شده است، چرا جلسات بازجویی با متهمین بازداشت شده و یا حداقل اسامی آنها منتشر نشد؟

پر واضح است که تحقیقات صورت گرفته هویت عاملان و طرف های حمایت کننده را با دلایل محکم فاش ساخته است؛ چرا که احکام قضایی صادر شده بر آنها اعدام و یا حبس ابد است، بنابراین چرا مسئولان عراقی در زمینه حمایت از افرادی که از جامعه آکادمیک این کشور زنده مانده اند، وقت کشی می کنند.
مشرق نیوز



کلمات کلیدی : امریکا آنسوی مرز
جاسوسی از واتیکان
نوشته شده توسط reza khangoli zivlaei در ساعت 10:53 عصر

جاسوسی

آژانس امنیت ملی آمریکا جاسوسی از واتیکان را تکذیب کرد

خبرگزاری تسنیم: آژانس امنیت ملی آمریکا، مسئول جاسوسی الکترونیکی، روز چهارشنبه، با اعلام اینکه از واتیکان جاسوسی نکرده است، گزارش مجله ایتالیایی را دراین‌باره «نادرست» دانست.

 

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم به نقل از «رویترز»، مجله ایتالیایی «پانوراما»، روز چهارشنبه، نوشت آژانس امنیت ملی آمریکا مکالمه‌های تلفنی واتیکان را شنود کرده است که ممکن است مکالمه‌های تلفنی درباره رایزنی برای انتخاب پاپ جدید را شامل شده باشد.

در همین راستا، «وانی واینز» سخنگوی رسمی آژانس امنیت ملی آمریکا در بیانیه‌ای اعلام کرد: «آژانس امنیت ملی واتیکان را هدف قرار نمی‌دهد، گزارشی که مجله پانورامای ایتالیا در خصوص جاسوسی آژانس امنیت ملی از واتیکان منتشر کرده، نادرست است».

مجله پانورما  ــ به‌نقل از منابعی که آنها را فاش نکرد ــ اعلام کرده است، آژانس امنیت ملی آمریکا 46 میلیون مکالمه تلفنی را در ایتالیا در بازه زمانی دهم دسامبر 2012 تا هشتم ژانویه 2013  از جمله مکالمه‌ها با واتیکان را شنود کرده است.

این مجله در بیانیه‌ای مطبوعاتی پیش از انتشار کامل گزارش خود در روز پنج‌شنبه، اعلام کرد آژانس امنیت ملی آمریکا مکالمه‌های تلفنی پاپ را شنود کرده است.

کشیش «فدریکو لومباردی» سخنگوی واتیکان در واکنش به این گزارش مجله مذکور گفت: «از چنین مسئله‌ای اطلاع ندارد».

منبع: تسنیم



کلمات کلیدی : امریکا آنسوی مرز


 
 

شارژ ایرانسل

فال حافظ